دو شعر از
آدونیس
ایضاً ترجمهی
این کارها
تقدیم است
به زنان ایران
درخت آتش
درخت پای
رودخانه
برگهای
خود را میگرید
پیراهن ساحل
را تر میکند با چکرههای اشکش
آیههای
آتشینش را میخواند برای آب
من آن برگ
واپسینم آنک
که از دیدههاست
نهان
مردم من
خاموشند چون شعلههای آتش
خاموش میشوند
بی که دودی برود از سرشان
گذشته
هر روز پشت
یک دیوار
کودکیست
که میمیرد
با سری نهاده
بر دیوار
خانهها
میگریزند
از دیدار
روحش برآمده از گور
در جستوجوی
انتقام
نه از ابدیت
که از سرزمینی
تلخ میآید
گریزان از
گلولههای شلیکشده در شهر
از میادین
عمومی
از خانههای
بینوایان
از بیابان
میآید
و بر چهرهاش
عطش کبوتران
است و
گلهای خشکیده