اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
جمعه ، 31 فروردين ماه 1403
11 شوال 1445
2024-04-19
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 52
بازدید امروز: 6351
بازدید دیروز: 17873
بازدید این هفته: 55091
بازدید این ماه: 286585
بازدید کل: 14861700
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



سوت می کشم

 

سوت می کشم
در من درخت های جهان دود می شود
پاهایم روی
پلاتینه ی پاهایت می لغزد
تو حرف ...
- ازم پایین برو !
سوت می کشم
کودکان بسیاری
پیرمردها
پیرزن ها
خرابکارها
قدیس کوچکی
در من
می گذرد
و پاشنه ی تازه عروسکی
در من
نعل اسبی
که رم کرده
سوت می کشم
چشم های جهان دود می شود
پاهایم
روی پلاتینی پاهایت می لغزد
-لیزیدنُ تموم کن !

 اسب های زیادی
در تو رم کرده اند
شکمش را تکان می دهد
پاهای پلاتینی موازی اش
کج و معوج می شود
تو سوت می زنی
می غلغلکاند خودش را
پاهای پلاتینی کج و معوجش
کج و معوج تر می شوند

 تو
گور دسته جمعی اسب هاست
من
به شکم
می آرامم!


دستانمان

هر تابستان درو که می شوند
حوا
خمیر را در فر می گذارد
آهسته آهسته
بالا می آید
تاول های کسی که
نیمی از پاهایش را داس با خود برده
نیم ماهش را پلنگ

دستانمان
هر پاییز
 خوشه خوشه
آویزان می شوند
بر گوش های حوا
با پاهایی باریک
شانه ای آرام
دامنی که در باد، باد به باد می شود
پهن می شود
 بزرگ می شود
و اندوه که از دستانمان
می چکد گلهای دامنش را
دستانمان
هر فصل
روی سفره ها که می چکد
پلنگ کوچک قرمزی راهش را گم می کند






ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات