سوت می کشم
در من درخت های جهان دود می شود
پاهایم روی
پلاتینه ی پاهایت می لغزد
تو حرف ...
- ازم پایین برو !
سوت می کشم
کودکان بسیاری
پیرمردها
پیرزن ها
خرابکارها
قدیس کوچکی
در من
می گذرد
و پاشنه ی تازه عروسکی
در من
نعل اسبی
که رم کرده
سوت می کشم
چشم های جهان دود می شود
پاهایم
روی پلاتینی پاهایت می لغزد
-لیزیدنُ تموم کن !
اسب های زیادی
در تو رم کرده اند
شکمش را تکان می دهد
پاهای پلاتینی موازی اش
کج و معوج می شود
تو سوت می زنی
می غلغلکاند خودش را
پاهای پلاتینی کج و معوجش
کج و معوج تر می شوند
تو
گور دسته جمعی اسب هاست
من
به شکم
می آرامم!
2
دستانمان
هر تابستان درو که می شوند
حوا
خمیر را در فر می گذارد
آهسته آهسته
بالا می آید
تاول های کسی که
نیمی از پاهایش را داس با خود برده
نیم ماهش را پلنگ
دستانمان
هر پاییز
خوشه خوشه
آویزان می شوند
بر گوش های حوا
با پاهایی باریک
شانه ای آرام
دامنی که در باد، باد به باد می شود
پهن می شود
بزرگ می شود
و اندوه که از دستانمان
می چکد گلهای دامنش را
دستانمان
هر فصل
روی سفره ها که می چکد
پلنگ کوچک قرمزی راهش را گم می کند