نام تو از ذهن زنی پر اتفاق گذشت
پرواز کاغذ شعرش از اجاق گذشت
تشویش تلخی گونه هایش را مچاله کرد
بت گریه هایش از سر در اتاق گذشت
تعبیر پرواز عجیبی در پرنده بود ...
اما قفس وزید و شهر از احتراق گذشت ....!
سی ودو بار دور خودش چرخ خورد وبعد
سی ودو سال زندگیش از باتلاق گذشت
شاید یکی بود ونبود قصه ها منم
شاید خیالم از سر مرد چلاق گذشت...
ان نکا...لا سنی ...لا رغبته منی ...!
لا لیس منی ...! از سرش فکر طلاق گذشت