درپنجاه سال اخیر نویسندگان ،شاعران و هنرمندان فراوانی در
راه آزادی کلام، در نیمه راه زندگی جان خودشان را از دست داده اند بیشتر
از همه به یاد پنج تن از آنها یعنی نیما یوشیج ، صادق هدایت ، صمد بهرنگی
،جلال آل احمد و علی شریعتی
سانسور موجب جوانمرگی هنر و هنرمند و فرهنگی می شود
بدترین عارضه ی سانسوری که از جانب قدرت حاکم اعمال می شود
سانسور دیگری است که از آن زاییده می شود : سانسور مردم بر روشنفکران و روشنفکران بر خودشان.
سانسور که محیط بسته و درعین حال گسیخته ای بوجود می آورد یعنی روشنفکران از یکدیگر گسیخته و مردم از همه ی آنها
عطش مردم را برای شنیدن و دیدن مطالب دلخواه صد چندان می کند
اما در سرزمین سوخته ای که همین سانسور بوجود آورده و حتی یک درخت پُر
گل نمی تواند سبز شود مردمبه رنگ وبوی گل نیم مرده ای هم دلخوش می کنند
اما اندک اند که این مردم گل نیم مرده را به صورت درخت طور جلوه گرمی
بینند که ندای اناالحق سر می دهد و ده فرمان را به موسی دیکته میکند و خلق
را به پرستش خود می خواند
چقدرمردم از آدمهای معمولی که در معمولی بودنشان شریف و با ارزشند
امامزاده ها و قهرمان هایی ساخته اند که به صورت امامزاده و قهرمان نه
شریف بوده اند و نه با ارزش
گاه نیز از شاعری که شعر خوب میگوید از مترجمی که در ترجمه مهارت دارد
از محقق ادبی یا تاریخی که احیانا ممکن است شعور تحلیلی داشته باشند
سانسور موجب شارلاتانیسم در هنر می شود،
بی هنران به جای تقویت استعدادهای خودشان دست به چشم بندی و خال بازی می
زنند در شعربه حجم متوسل می شوندو در نقاشی به خط در ادب به شکل می
پردازند و در هنر مثلن به تجربه
شاعریا نویسنده ای که کمترین دردی ندارد بجای اینکه قلمش را در عالم
خودش بکار بیندازد از روی تفنن و شوخی هزار نیرنگ می زند و در حین حال هنر
جدی و راستین را هم تخطئه می کنند
با احترام و فروتنی
میلاد زنگنه