کوروش کیانی قلعه سردی


 

پدرم نیمه شب احساسِ پشیمانی کرد
جای آن قوچ مرا برده وُ قربانی کرد
طرحِ این توطئه را هر دو کشیدند، خدا
سَرِ من با پدرم وعده ی پنهانی کرد
مادرم گریه نمی کرد ولی چشمانش
برکه ی ذهنِ مرا غرقِ پریشانی کرد
تیغ با حنجره ام فاصله ای اندک داشت
خونِ من فاجعه را این همه طولانی کرد
بر لباسِ پدرم لکه ی خون بود و خدا
آسمان را سَرِ این مسئله بارانی کرد
خونِ من شسته نمی شد، همه می دانستند
باد این شایعه را بُرد و خیابانی کرد
شب به هم دستیِ یعقوب، خدا یوسف را
از تَهِ چاه درآورده و زندانی کرد
و خدا نقشه کشید و پسرِ خود را نوح
غرقِ امواجِ هراس آورِ طوفانی کرد
مرگِ مغمومِ سیاووش به دستورِ پدر
اولین مرثیه را تعزیه گردانی کرد
آرزوی پدران کُشتنِ فرزندان است
رستم این فاجعه را کاملاً ایرانی کرد