پویا عزیزی
و کل شیٍ ذائقهء ماست
با دعای کمیلشان حتا وقتی که میخوانند آنها
قضیهء میل میلِ فلسفیست
یا با دعای کمیلشان به وقتِ ما
وقتی در اعتکاف میانِ سینههای بهشتمی
و من
القوس القوس
یا با مِی / میل که میآید
میلِ خوردن چیزها / چیزها که در تاریکی میرسند از ما
میوههای آبدار تاریکیاند آنها
وَ کلِ شیٍ با قطع کلید چراغ قطع میل وصل
وصل، مثل میلِ به تو هر شب و البته میل مسالهء هر شبیست میل
حتا با دعایشان مانده زیر لبهای بر لبهایشان مانده
چه کنیم مذهبیاند همسایهها و ورد و دعا شبهایشان
و کلِ شیٍ ذائقهء ماست
حتا با ابوحمزه که ثمالی است طولانیترش میکنیم ما
در ایمیل نوشته بودم شب
اما همین که میآیی هستی میل به مستی به مفرط است
میل به دستی به پوستاش بکشی و شب باشد
و تمام شب را نفس به نفس و کلِ شیٍ بلرزد در نفس نفس
نوشته بودم که شب است
و افطار ایوان دستی به پوست کشیدهاش است با میل
القوس القوسِ من است
وقتی که پوستی کشیده از شبم حالا و ولنگ و واز می دوم از ترس می
و صورتی سیمگون در نفس نفس میدوید
و کلِ شیٍ با ذائقهشان با دعای کمیلشان حتا به بدرقهاش میتاختند
و القوس القوسِ من نفس نفس زنان
در تعقیباتشان
که میلِ بدرقه هم میلیست
ابوحمزه همچنان مایل بود
و وقتی یک دست دسته مبل و یکدست در میل
ایمیلی به دوستش در سومالی میزد
با دستِ سوماش در مغز ریتمی مهآلوده با سوت مینواخت
و کلِ شیٍ در القوس القوس کنانیِ من در سرم ذائقهء تازهای مییافت
و من نفس نفس