عليرضا نوري
من پسر یاغیان این ایلم
بر من بِوَز
من روح مضطربم در علف ها
در سنگ ها
در کف دهان اسب ها
در ران پلنگان دره ی دیز اشکن
در آبشار و کتیبه های گنج نامه
بر من بوز
من شطح عارفان
رود خانه ی آراز(ارس)
عقب نشینی در قادسیه
من آوازی پنهان
من رقصی ابدی در کمرگاه دختران این ایلم
من آن گلوله ی کوچکی هستم
که افسر جنگی با آن خود کشی می کند
من روح مضطرب این شهرم
چه کسی این همه بیابان را به خواب من آورده در من دمیده است
چه کسی پای این حشرات موذی را به قلبم باز کرده
چه کسی این جوجه تیغی را در گلویم گیر داده
بر من بوز
بر من بوز
من رنگ سفید این پرچمم