اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
شنبه ، 11 فروردين ماه 1403
21 رمضان 1445
2024-03-30
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 261
بازدید امروز: 931
بازدید دیروز: 12701
بازدید این هفته: 931
بازدید این ماه: 112425
بازدید کل: 14687540
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



تمام آن سه‌شنبه


1

تمام آن سه‌شنبه

 درخت‌ها می‌دانستند
باران
گنجشک‌های به صف در زیر لبة شیروانی
ناودان
زاغ و زاغچه     حتا این لهستانی و آن زیرسیگاری روی میز
که تو نمی‌آیی
تا چشم تنگ مردگان کور شود     مرگِ همیشه در یک قدمی فرسنگ‌ها دور
اگرنه
چرا از نگاهم می‌گریختند
از زمزمه
نجوا      گفت‌وگو     از غلغله و هیاهو؟

پاییز می‌دانست
کاجستان آن طرف نرده‌های حیاط     تَلِ برگ‌های در کنج باغچه
و نیز
مجسمه زنی
که از چوب است      و سال‌ها کنار پنجره
اگرنه
چرا تمام آن سه‌شنبه را
دم به دم سیگار کشید     دمادم آه

آبان 1389


2

لابد عاشقم که ...

لابد عاشقم
که کلمات فرمان جان را می برند
اگر نه
این پنجره ها تا برابر چشم هات نمی آمدند
با تمامی وسعت     با همة چشم انداز

انجیر پیر را نمی دیدی     مردد میان سبز و زرد
و اُخرایی از گردِ راه رسیده را     یله بر لبة برگ چنار

نرده ها
کاجستان آن طرف آن ها
و خیابانی
پر از جسد بزک کرده و دکان لبالب از بُنجل

لابد عاشقم
که همین حالا کنار توام
لبریز از پاییز
قوارة تو     بُرشی از زمان و رنگ فنجانِ در آفتابِ نیمروز
و گُم در صدات
که حرف های فروغ در آن غلت می خورند     وا غلت

آبان 1389


3

و این همه پسر...

که می‌گوید

درخت باید این‌جا باشد     یا آن‌جا
برف
در این وقت بیاید     یا در وقتی دیگر
و هیچ ستاره‌یی نیست
که بشود از آن
فقط جفتی گوشواره برای تو ساخت     یا نگین یک گلوبند

خدا را
چه کسی فقط به شکل خودش می‌بیند
و ابداً امان نمی‌دهد
که در آینه باشد     روبه‌روی تو     من     یا هر کس دیگر؟

من
چیزها را
به وقت می‌خواهم     به‌جا     به‌دلخواه
باران را
هر وقت که با توام
در آسانسور     کوپة قطار     حتا در چلة تابستان
و آدم را
دور از این کلمات درشت     بیرون از این جملات زمخت
و گاهی
قرص ماه را
در جعبه‌یی کوچک     برای روز تولد تو

کی جز آن‌ها
قصد کرده است و امر
تا تو با خودت نباشی     نباشی کنار من
و تن بدهی
به او که فرسنگ‌ها از تو دور است     و دورتر از امروز

کی
چه کسی     که؟:
جز رفتگان خیلی پیش از این     جز مردگان با همه وقت
و جز این همه پسر
که ابداً از گذشته بیرون نرفته‌اند     نرفته‌اند جز به پدر

مهر1391

4

با تو، بی در كنار تو
اين لحظه ها
كه بی در كنار تو    با تو می گذرند
چه سر شارند    چه لبريز
از بارانی ولرم
نه فقط بر اين كنج از پائيز
يا تنها
بر نور چراغ
كلمات و دست     حواس و خرده ريزه های روی ميز
و يا حتا
بر ضربان نبض من
كه هی بالا می رود    بالاتر     از تَر تا خیس

 

می بارد
بر اين حرف ها نيز
كه اغلب تو می زنی     می زنی به وقت
«بلند شو
پنجره را ببند     پرده را بكش     بكش دراز
پهلوی روحم     كنار تنم»

 

اين لحظه ها
كه با تو     بی در كنار تو می گذرند
چه سرشارند    چه لبريز
از نبود مرگ و مردگان    از بود جسم و جان    از حضور فرشته ها

مهر1387
تهران - شهرزیبا

 








درود به مسعود احمدی عزیز

ارسال شده توسط امین مرادی ، در تاریخ 1391/11/04


ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات