اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
جمعه ، 31 فروردين ماه 1403
11 شوال 1445
2024-04-19
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 50
بازدید امروز: 4501
بازدید دیروز: 17873
بازدید این هفته: 53241
بازدید این ماه: 284735
بازدید کل: 14859850
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



بازخوانی


                          مشیت علایی


بازخوانی یک شعر

قدرت این شعر [خیابان بی انتها] که از بهترین شعرهای احمدی و بلکه شعرهای معاصر است در تقابل کنایی عناصری‌ست که مجموع‌کردنشان تابلویی غریب از وضعیتی چندش‌آور به دست می‌دهد؛ قیاس‌پذیر با نقاشی‌های فرانسیس بیکن و علیرضا اسپهبد. وضعیتی که همه چیز آن مسخ شده است، و کهنگی فضای اسطوره‌یی آن از قدمت و پوسیدگی‌اش حکایت می‌کند. آهنگ کند و کشیدة مصراع‌ها در القای کسالت و ملالی که بر «هزار سالگان بی‌چتر و چتر در دست که با روزنامه به خانه می‌روند» بسیار مؤثر است، همچنان که کشیدگیِ آواییِ «خیابان بی‌انتها» در این فضای غریب، قناری‌یی بر شاخه‌یی خشکیده منقار می‌گشاید اما به جای آواز خوش «فریاد زاغی از گلوی او» بیرون می‌‌آید که «پیراهن عصر» را می‌دراند. غرابت هولناکِ صحنه زمانی به اوج می‌رسد که «کودکی ناشنوا میان تنهائیش» لبخند می‌زند «کودکانی/ که از تلاوت تورات باز می‌آیند»، اخلافِ منطقیِ «مردگان بی‌چتر و چتر در دست»اند، که به نوبه خود به هزار سالگان روزنامه به دست تبدیل خواهند شد...

 

خيابان بيانتها

خيابان بي‌انتها
باران بهاري
و مردگاني بي‌چتر و چتر در دست

كودكاني كه از تلاوت تورات باز مي‌آيند
و هزاران سالگاني
كه با روزنامه به خانه مي‌روند

آن سوي شيشه‌ها
بر شاخة برهنه
قناري‌يي منقار مي‌گشايد
تا فرياد زاغي از گلوي او پيراهن عصر را بدراند
و اين سو ميان تنهائيش
كودكي ناشنوا
كه لبخند مي‌زند

خيابان بي‌انتها
باران بهاري
و شبي
كه از راه مي‌رسد با سكسكه مردي مست

از مجموعة «روحی خیس، تنی تر و صبح در ساک»، چاپ اول 1371، چاپ دوم 1378






ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات