محمد آشور
نگاهی به مجموعه شعر «دوسه ساعت عطر یاس» مسعود احمدی
شعر «مسعود احمدی» برای کسی که از شعر انتظارِ اتفاقهای زبانیِ از پیِ هم دارد، چیزِ زیادی ندارد!
شعر «مسعود احمدی» برای کسی که از شعر انتظارِ دریافت حقایقِ کلان دارد، چیزِ زیادی ندارد!
شعر «مسعود احمدی» برای کسی که از شعر انتظارِ پاسخِ مشخص به چیزی (حالا هرچه) دارد، چیزِ زیادی ندارد!:
"من چکارهام
دنیا را عوض کنم کسی را غیر خودش
کاری کارستان؟
اگر درخت را به اتاق میآورم باران را تا تخت
و پُر میکنم
بعضی سطرها را از نفسنفس تا بس
مردی کوچکم
که از بازی لذت میبرم
تره هم خرد نمیکنم برای آن تر
که صفت را تفضیلی میکند مرا از بقیه جدا" - ص29-
شعر او در پی پاسخ به چیزی نیست... شعر او در پی کشف و افشای
جهانِ درونی شاعر است؛ جهان درونیِ شاعری که به اتفاقهای پیرامون وقعِ
چندانی نمیگذارد... جهانِ بیرون اما درونش را متأثر میکند:
"کاش
این نبودم که از اول بودم و بودم همین که اغلب همه جزیی از همهمه
تا ثریا
نه از مرگ با طناب بترسد نه از فردا
و گیج نشود و پر از تردید
وقتی که مردگان نصیحت میکنند و استدلال
که بیمایه فطیر است
آدم بیموبایل لال" - ص 18-
اینکه گفتم شعر او اتفاقهای زبانیِ از پیِ هم ندارد اما به
این معنی نیست که شعر او فاقد اتفاقهای زبانیست، او جابهجا و بهجا از
این امکان بهره میبرد، ولی شعر او شعری زبانی نیست؛ شعر او بیشتر بر
تصویرسازی متمرکز است و زبانی سرراست و شُسته- رُفته دارد... اصرار بر
درستنویسی و پرهیز از فراروی از نُرم زبان... با اینهمه اما به امکاناتی
که زبان در اختیار شعر میگذارد نیز بیتوجه نیست و زبان را سادهسازی
نمیکند...
بهرهگیری از صنایع ادبی، ایجاد ریتم با ضرباهنگ کلمات و الیتراسیون
حروف، اصرار بر قافیهسازی و جناسسازی و حذف فعلهای به قرینه، و درعوض
پرهیز از تشبیه و استعاره، از مشخصات شعر اوست.
نگاه ویراستارانهی او اغلب مراقب این است که ادبیت در متن لحاظ شده
باشد و سطرها خطر نکنند... او واقف است که زبان، جهان را میسازد و از این
رو مراقب است:
"دور برنمیدارم
که دارم زبان را زیر و زبر میکنم جهان را جور دیگر
که یکشبه
مردگان از رو بروند و بروند به دَرَک" - ص 19-
شعر او شعری شهریست... در شعر او از «چشمهسار» و «سار» و
«آبشار» نشانی نیست و اگر گاه از دریا و درخت و پرنده حرفی به گفت
میآید، نشانی در همین کوچه پسکوچههای شهر دارد. فضاهای شعر او بیشتر
معرف شاعریست تنها و منتظر در آپارتمانی در تهران که گاه از پنجره بیرون
را رصد میکند و گاهتر پا به کوچه میگذارد و زود به خانه باز میگردد تا
با اشیاء و تداعیهایِ از آن، پا از درونِ خود به بیرون و در متنِ شعر
بگذارد؛ شاعری که گرچه در شعرش بهندرت از افعال ماضی بهره میبرد اما
جابهجا نوستالژیا را به متن احضار میکند و گذشته را در حال بازسازی
میکند:
"آه اصحاب کهف
یک گردسوز جفتی کتانی و تکههایی از تایتانیک
و آن ماتیک
که نمیدانم از کی کنج آینه است کنار دهانی باز" - ص 20-
شعرهای این دفتر شعرهایی واقعگرایانه است؛ واقعگرایانه که
میگویم نه از این منظر است که اتفاقات درون متن لزوماً بیرون از متن روی
داده باشد، بلکه گاه اتفاقی در ذهن میتواند با اِلِمانهای آشنا با ذهن و
تجربهی ذهنی مخاطب همراه شود و روایتی ملموس و بنا بر تجارب خواننده به
دست دهد... آنجاست که شاعر با کنار هم قرار دادن امور شدنی و ناشدنی
روایتی باورپذیر ارائه میدهد... به عبارت دیگر شعرهای این مجموعه،
بیشتر در فضایی رئالیستی حادث میشود اما گاه شاعر با درهمآمیزی این فضا
با فضایی سوررئال، مرز میان واقعیت و رؤیا را پاک میکند. – نگاه کنید
به شعر هیس ص 17-
شعر او نشان از تنهایی شاعر دارد و اندوه و تردیدی مستتر در سطور که از احوال شاعر و انسان مدرن میگوید:
"چیزی نمانده به اول شنبه
دو وجب بلکه دو بند انگشت کمتر
به باید بروم اگر نروی چه میشود نمیشود
خداحافظ
تلقِ دری که بسته میشود
تَتَقِ صندلهاش پشت در
و دربهدری من تا جمعهی بعد" - ص 12-
جانمایهی شعرهای احمدی تغزل است؛ تغزل در شعر او اما اغلب
در بستر تنانگی اتفاق میافتد یا تنیده در تنانگیست. او از عشقی افلاطونی
و در خلاء نمیگوید بلکه بهوضوح از ثریا میگوید؛ انسانی با مشخصات
انسانی!:
"انگار نه انگار تا ساعتی دیگر بلکه کمتر
شکل شکیل میشود و موقتاً من او او من
آن هم
زیر رواندازی به رنگ آفتاب به نازکیِ آب" – ص 44-
و گاه در این تغزل، با تردستی، لحظههایی نامعمول را از دل اتفاقی معمول
بیرون میکشد. - نگاه کنید به شعر "پشت یک ماتیک" - ص 43-
چتر، پیراهن، سیگار، صندلی، فنجان، تخت... او از چینش اشیاء
در متن، به زبانی تصویری میرسد. اشیاء در شعر او اما زینت تصاویر نیستند
بلکه بهانهای میشوند برای احضار تخیلی از عمق ذهنی مکاشفهگر. -
نگاه کنید به شعر "ترومپت، دوچرخه و..." - ص33-
در شعر او اشیاء، اشیاء مشخصی هستند (بهرهگیری فراوان از ضمایرِ
اشارهی «این» و «آن» شاید بتواند گواه این رویکرد باشد) و - گاهی که
البته خیلی هم گاهی نیست- صاحبان مشخصی دارند، از ماتیکِ ثریا گرفته تا
تختخوابِ فرح دیبا... و بگیر و بیا تا دوچرخهی دسیکا، ترومپتِ فلینی و
حتا پنگوئنهای ساعتِ سهی کانال چهار!
حتا گاه اصوات هم صاحبان خود را دارند:
"و این آخ را
که گویا مالِ آلنده است یا نرودا" - ص 34-
"و این آه بگذارد که معنی معمول را نمیدهد و مال ثریاست" - ص 32-
مقادیر و اندازهها در شعرهای این مجموعه بسامد بسیار دارد و
همچنین پرداختن به کیفیت اشیاء و حالتها... او با دقیق شدن در آنات
زندگی، به شعری میرسد که زیستن را در ابعاد کوچک و از زاوایایی متفاوت
ترسیم میکند. – نگاه کنید به شعرهای "مثل این دوشنبه" ص 91 و "من ملک
بودم و..." ص 95-
شعر او روایتگر تنهایی، انتظار و شکلهای مختلف مرگ است؛ مفاهیمی کلان
که در شعر او با جزءنگری، شکلی دیگر میگیرد... روایتهای کلان شکسته
میشود و در لحظهلحظهی شعر (زندگی؟) شاعر تکثیر میشود و اندوه
شاعرانهی او را بازتاب میدهد. – ببینید شعر "منظورم ثریاست" را در ص
21-
شاعرِ این دفتر، شاعری تلخاندیش است و درعینحال عاطفی؛ و
این دو، شعر را بسیار مستعد غلتیدن در دام سانتیمانتالیسم میکند...
مراقبت شاعر اما آن را از این آسیب برکنار میدارد. – نگاه کنید به
شعرهای "این خرت و پرتها... و من" ص 25 و"او هم تر" ص 59-
و درنهایت اینکه شعر «مسعود احمدی» از نگاه من شعریست
متواضع، که به شعور مخاطب و درک او از شعر احترام میگذارد... شعر او هم
با شعرِ «متفاوط» و هم رویکردِ «سادهنویسی» مرزبندی مشخص دارد و
درعینحال که به زبان و شعریت شعر نظر دارد، نیمنگاهی نیز به مخاطب داشته
و سعی میکند دور از دریافت مخاطب نایستد... گرچه به گمان نگارنده، گاه
این دقت به وسواس پهلو میزند.