مازیار نیستانی
مثل سیبی که از وسط
تقسیم شده بود
خا / نه
بین من و تو .
تو با رفتار شبانه ی لپ تاپ
گلدانی که گریخته از بهشت
حرفی / لغتی از " ننه دلاور برشت "
خوابیدی .
سر می کنم در عکس هایی که
خواب پریده از سر آدم هاش
سکوتی که
کز کرده پشت ظرف ها
ظرف هایی که
گم شده اند
پشت ترس ها .
تکیه می دهم به لیوانی که گم کرده نیمه خالی خود را
تکیه می دهم به گم
گم
گم .
این خوشبختی نیست که داد می زند :
مال تو !
" مال تو هم مال تو "!
این خوشبختی نیست
که مثل آلزایمر خانه نشین می شود .
کفش های ابری اش را می پوشد
تا نفهمند رد گریستن را
پتو روی حادثه می کشی
وشکستنی
از تو شکسته می گریزد .