سمیرا چراغپور
در باز شد،اتاق و
سکوت سه تار،بعد...
سال هزار و سیصد و هشتاد و چار بعد
یک زن که در سقوط خودش غلت می زند
با چشم های بسته و گیج و خمار بعد
این روزها هزار بار به این خلسه می رسد
سیگار و الکل و دود و قمار بعد
آن سوی میله های سکوتش گناه مرد
زندان قصر و سری روی دار بعد
زن با توافقی که به آخر رسانده بود
خود را گذاشت اول قولش کنار بعد
تبدیل شد به سایه ی زن های نقطه چین
هر روز سهم یک شب جسمی سوار بعد
"این زندگی خدای مرا در می آورد"
ذهن زنی که پر شده از انفجار بعد
یک روز صبح جسم خودش را به ریل بست
و منتظر برای عبور قطار...