اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
جمعه ، 10 فروردين ماه 1403
20 رمضان 1445
2024-03-29
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 259
بازدید امروز: 12232
بازدید دیروز: 13187
بازدید این هفته: 25419
بازدید این ماه: 111025
بازدید کل: 14686140
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



مصاحبه

امید من اینجاست که با شاعر روبه رویم . شاعری که اگر به او بگویی شین هر چه از شعر دارد برایت به گفتگو تبدیل می کند و این پرسش و پاسخ نیز آن جا موفق است که شاعر با پرسش ها (با همه ی کم و کاستی ها) به گفتگو بنشیند . امید که این گفتگو به ثمر بنشیند . و ما یک گفت و گو باشیم .

"پرویز گراوند . پرند "


                     

                                                   فریاد شیری



1- تحولات و حرکت ها ی شعر امروز فارسی چقدر توانسته است بر شعر کردی تاثیر داشته باشد ؟

قبل از پاسخ به سؤال‌تان بهتر است به این نکته اشاره کنم که اگرچه شعرِ کُردی و به‌طور کلی ادبیات کردی از نگاه دیگران و از فاصله‌ی دور، نوعی ادبیات یکدست با یک زبان واحد و متعلق به یک ملت واحد به نظر می‌رسد، امّا این فقط ظاهر قضیه است و وقتی نزدیک‌تر می‌شوی با نوعی از ادبیات مواجه می‌شوی که سرشار از تکثر و گوناگونی‌ست. تکثر گویش‌ها، تکثر رسم‌الخط، تکثر مذهب و از همه مهمتر مرزهای جغرافیایی ادبیات کُردی را به چند پاره تقسیم کرده و تفاوت‌ها آنقدر فراوان است که نمی‌توان به طور کلی در مورد آن نظر داد و ناچاریم در بررسی‌ها و نقد و نظرها خود را در حصار مرزها قرار دهیم و ادبیات هر منطقه را به طور مجزا بررسی کنیم؛ کاری که من در کتاب «سیر تحول شعر کُردی از آغاز تا امروز» انجام داده‌ام و هنوز درگیر آن هستم.

بنابراین در مورد تأثیر تحولات شعر امروز فارسی بر شعر کردی نمی‌توان نظری کلی داد. اقلیم کردستان عراق همواره مرکز تحولات فرهنگی و ادبی بوده و بیشترین فعالیت‌های ادبی در آنجا شکل می‌گیرد و شعر در آنجا جایگاه خاصی دارد. (گویش سورانی گویش معیار این منطقه است) اگرچه اکثر شاعران این منطقه کمابیش با زبان فارسی آشنایی دارند امّا بیشتر نگاه‌شان به شعر عرب و شاعران اروپایی بوده، البته برخی از شاعران این منطقه از آنجا که زمانی را در ایران به سر برده‌اند در آغاز کارشان از شعر فروغ و سهراب تأثیرپذیری داشته‌اند، برای مثال می‌توان به فرهاد پیربال اشاره کرد که در کتاب اولش سطرهایی از شعر فروغ را می‌توان در شعرش تشخیص داد. شاعران کُرد ترکیه هم که به گویش کرمانجی شعر می‌سرایند و رسم‌الخطی متفاوت دارند و در کار آنان هیچ تأثیرپذیری از شعر فارسی دیده نمی‌شود و همچنین شاعران کُرد ارمنستان. امّا در ایران که همه‌ی گویش‌های کُردی مثل سورانی، هورامی، کرمانجی، کلهری و لکی و... وجود دارد و ضعیت فرق می‌کند، و از آنجا که زبان فارسی زبان دوم همه‌ی این گویشوران و شاعران است، کاملاً به شعر فارسی تسلط دارند و اکثراً خود شعر فارسی نیز می‌سرایند و طبیعی است در شعرهای کردی‌شان تأثیرپذیری از شعر فارسی دیده شود، امّا این تأثیرپذیری آنگونه نبوده که تحولی در شعر کردی ایجاد کند.

2-شما ترجمه هایی از شاعران کرد ایران و عراق داشته اید و هر کدام را جداگانه کتاب کرده اید آیا وجود اختصاصی هم می توان برای شعر یا شاعران هر کدام از این دو خطه برشمرد ؟

بله، وقتی که گویش‌ها با هم تفاوت دارند، وقتی که باورهای مذهبی تفاوت دارند، و مهمتر از همه وقتی حکومت‌های مرکزی در هر کدام از این مناطق از فرهنگ و زبانی متفاوتند، یقیناً شعر هر کدام از این مناطق دارای وجوه اختصاصی‌ست. برای مثال شعر اقلیم کردستان عراق، تا قبل از پیروزی‌شان شعری سیاسی و یا بهتر است بگویم شعر مقاومت بود و مؤلفه‌ها و ویژگی‌های خاص خودش را داشت.

3-. کتابی در سیر تحول شعر کردی از آغاز تا به امروز داشته اید این سیر و دگرگونی را در حد این مجال برای ما بازگو کنید و از شاعران موفق دو دهه ی اخیر بیشتر بگویید ؟

بله، من در این کتاب سعی کرده‌ام شعر نو کردی را از سال 1899 میلادی، یعنی سال تأسیس اولین چاپخانه کُردی و انتشار اولین روزنامه کردی (روزنامه کردستان) در قاهره را تا امروز بررسی کنم که هنوز کامل نشده و ناچارم به دیگر مناطق کردنشین مثل ارمنستان سفر کنم تا این پروژه پایان گیرد. واقعیت این است که شعر کُردی همچون ملت کُرد سرگذشت عجیبی دارد و نوسانات زیادی داشته اما همین که ما امروز داریم در مورد آن بحث می‌کنیم یعنی هنوز زنده است و پویا مثل ملت کُرد. همانطور که قبلاً گفتم در زبان کردی ما با تکثر گویش‌ها مواجه‌ایم، گویش‌هایی که حتی برخی از آنان مثل گویش هورامی به تنهایی دارای ویژگی‌های منحصر به فردی هستند و می‌توان آن را یک زبان جداگانه فرض کرد. اما همین تکثر گویش‌ها باعث شده که زبان کُردی با توجه به مظلوم واقع شدنش در همه‌ی حکومت‌ها، هنوز پابرجا و زنده بماند، هرچند هنوز بر سر انتخاب یکی از این گویش‌ها برای زبان معیار در میان اهالی فرهنگ و ادب کُرد اختلاف نظرهایی وجود دارد. شعر کُرد در طول این سالیان همراه با تحولات سیاسی و اجتماعی منطقه دچار تحول شده و توانسته مورد توجه قرار گیرد. در دو دهه‌ی اخیر، شعر کُرد نیز مثل شعر دیگر ملت‌ها دچار بحران‌ها و نوسانات مختلف بوده و شاهد ظهور گرایشات شعری تازه و جریانات شعری مختلف بوده و هست. در کردستان سوریه متأسفانه با توجه به اینکه زبان کُردی ممنوع بوده، اکثر شاعران کُرد به عربی، امّا با همان ذهنیتکُردی شعر می‌سرایند. هنر سلیم یکی از شاعران و نویسندگان موفق این منطقه کردنشین است که حتی چند سال پیش جایزه توخولسکی سوئد را از آن خود کرد و هنوز در اروپا و در تبعید به سر می‌برد. در ترکیه با توجه به آزادی نسبی که دولت اردوغان به کُردها داد، فعالیت‌های ادبی بیشتر شده و نسل تازه‌ای از شاعران به صورت جدی دارند کار می‌کنند و حرکت آنان امیدوار کننده است. در ارمنستان با توجه به جمعیت اندک کُردها امّا چند شاعر جدی هستند که حتی در تحولات شعر ارمنی هم نقش داشته وبه زبان کردی نیز  شعر می‌سرایند. در اقلیم کردستان عراق که شعر حرف اول را می‌زند و با توجه به حمایت‌هایی که وزارت روشنبیری (فرهنگ و ادب) از اهالی هنر و ادب می‌کند، فعالیت‌های فراوانی صورت می‌گیرد و بیشترین آمار چاپ کتاب شعر در آنجا اتفاق می‌افتد. امّا واقعیت را باید گفت که پس از آزادی که به دست آوردند در این سالها شاعر و نویسنده‌ی مطرحی همسنگ با شاعران مطرح دهه‌ی هفتاد و هشتاد میلادی ظهور نکرده، البته در سینما و تئاتر اینگونه نبوده و ضعیت بهتر است.

در ایران با توجه به اینکه پروسة نوگرایی با تأخیر و پس از شاعران اقلیم کردستان عراق به وقوع پیوست، امّا وضعیت بهتری در شعر دیده می‌شود. مثلاً نسل ما در کرمانشاه و ایلام، از دهه‌ی هفتاد دست به تجربه‌های تازه و ارایه شعر سپید زدیم و توانستیم شعر کردی به گویش کلهری و لکی را از چهارچوب‌های وزن عروض و فضای سنتی رها کنیم، کار سختی بود و حتی هنوز هم در برابر این گرایشات تازه شعری مقاومت می‌کنند، ولی خوشبختانه در دو سه سال اخیر شاهد چاپ مجموعه شعرهای زیادی از شاعران کُرد این منطقه بوده‌ایم که در قالب شعر سپید  و با نگاهی مدرن کار می‌کنند و شعرهای درخشانی هم ارایه داده‌اند.

4-از شعرهای کردی خودتان بگویید . این شعرها در بین کردها و شاعرانش چه واکنش هایی در برداشته است ؟

. من فقط یک مجموعه شعر کردی دارم که در دهه‌ی هفتاد با عنوان «شیته گورانیه‌کانی باران»مشترکا با مریم هوله منتشر کردم و سال گذشته هم به صورت مجزا و افزودن چند شعر تازه و با عنوان جدید «له مانگ ته نیاترم» تجدید چاپش کردم. آن سال‌ها من اعتقادم بر این بود که باید با تلفیق گویش‌های کردی به یک گویش واحد و معیار ادبی برسیم و در کتاب «شیته گورانیه‌کانی باران» همین رویکرد را داشتم. کار سختی بود برای شروع، در حالیکه غزل و شعر موزون در کرمانشاه و ایلام همیشه حرف اول را می‌زند. امّا باید کار را می‌کردیم. من و دیگر دوستان شاعرم در کرمانشاه و ایلام متوجه پسرفت و درجا زدن شعر کردی به گویش کلهری و لکی شده بودیم و ناچار بودیم کار کنیم حتی اگر برای شروع کارهای درخشانی نبودند، امّا خوشبختانه انتشار آن کارها به نسل جوانتر جرأت و شهامت داد تا در فضای شعر مدرن و سپید کار کننند و امروز ما شاهد شاعران مستعدی در این مناطق هستیم که با اشتیاق دست به تجربه‌های تازه می‌زنند.

5-. وضعیت مجلات ادبی به زبان کردی در داخل و خارج ایران چگونه است ؟

دهه‌ی هفتاد خورشیدی اوج شکوفایی ادبی در کردستان ایران بود، آن سال‌ها نشریات معتبری چون سروه، آوینه، آبیدر، زریوار، سیروان منتشر می‌شدند.در دهه‌ی هشتاد هم که هفته‌نامه «روژهه‌لات» به آنها اضافه شد. این نشریات سهم زیادی در شکوفایی شعر کردی در ایران داشتند، امّا متأسفانه حالا از نشریات جدی فقط فصلنامه زریوار و مهاباد آن هم با تأخیر منتشر می‌شوند حتی انستیتوی کُرد که در تهران فعالیت داشت و مرکز خوبی برای فعالیت‌های ادبی بود حالا به نوعی تعطیل شده. در دهه‌ی هفتاد یادم است که بزرگترین همایش شعر کردی را در دانشگاه شهید بهشتی با کمک انستیتو کرد برگزار شد. در اختتامیه آن همایش، بیانیه کانون نویسندگان ایران را من قرائت کردم. امّا در سال‌های اخیر متأسفانه برخی بدبینی‌ها باعث شد همه‌ی این فضاها بسته شوند و تنها گاهگاهی جشنواره شعری آن هم با محدودیت‌های که اداره ارشاد استان‌ها در برابر برگزار کنندگان قرار می‌دهد، برگزار می‌شود. امّا در اقلیم کردستان  وضعیت فرق می کند و نشریات ادبی فراوانی منتشر می شوند که نقش مهمی در پیشبرد ادبیات کردی دارند. سال گذشته نشریه ادبی رامان که یکی از معتبرترین مجلات ادبی این منطقه ا‌ست، مصاحبه مفصلی در مورد ادبیات کُردی منطقه کرمانشاه و ایلام با من انجام داد.

6-از تجربه های دیگرتان . شعر . قصه . رمان کودک و نوجوان و ترجمه هایتان به ویژه از مانیفست یک نفر پناهنده ی فرهاد پیر بال بگویید و ترانه های هورامی بگویید ؟

. کار ترجمه را که خیلی وقت است کنار گذاشته‌ام و کتاب «سیر تحول شعر کُرد...» آخرین کاری است که در آن ترجمه شعر شاعران کُرد را هم آورده‌ام. حتی پیشنهاد از سوی ناشران مختلف داشتم، امّا از آنجا که اعتقادی به کتاب‌سازی ندارم، آن پیشنهادها را رد کردم. چون در چند کتابی که منتشر کرده‌ام به اندازه‌ی کافی شعر کُرد را معرفی کرده‌ام و دلیلی ندارد کار تکراری انجام بدهم، از طرفی دوست دارم یک اتفاق تازه در شعر کُرد بیفتد و کاری را ترجمه کنم که برای مخاطب فارسی زبان تازگی داشته باشد. کتاب «مانیفست یک نفره...» که توسط نشر چشمه منتشر کردم، مجوز «یک بار نوبت!» از ارشاد گرفته بود و با اینکه چاپش تمام شده، امکان چاپ‌های بعدی را ندارد. این هم از کارهای عجیب و غریب وزارت ارشاد است که یا مجوز نمی‌دهند و یا مجوز «یکبار نوبت» یا بهتر است بگویم «یکبار مصرف!» صادر می‌کنند. امیدوارم روزی مشکلات این کتاب و همچنین مشکل نشر چشمه حل شود. ترانه‌های هورامی را در کتاب «صد سیا و چمانه» مشترکاً با دوستم رئوف سعیدیان در نشر مشکی منتشر کردم. البته من ترانه‌های کُردی به دیگر گویش‌ها را هم جمع‌آوری کرده‌ام و این کار را نه برای چاپ کتاب، بلکه جزء دلمشغولی‌هایم است و دارم همچنان جمع‌آوری می‌کنم. و امّا فعالیت در فضای ادبیات کودک و نوجوان برایم خیلی دوست داشتنی و لذت‌بخش است. سال گذشته سه کتابی که در نشر پیدایش منتشر کرده بودم مورد توجه قرار گرفتند و هم در لیست کتاب‌های مناسب شورای کتاب کودک قرار گرفتند و هم در لیستِ «لاک‌پشت پرنده». حتی دو کتاب «داستان نقطه سرراهی» و «خدا دلش برای کی تنگ میشه؟» به مرحله نهایی جایزه دو سالانه کتاب کودک و نوجوان کانون پرورش فکری راه یافتند و در نهایت «داستان نقطه سرراهی» در بخش داستان کوتاه لوح تقدیر و جایزه گرفت. و این برای شروع خیلی خوب بود و تشویق شدم بیشتر کار کنم و امسال دو کتاب جدید آماده انتشار دارم؛ یک رمان نوجوان و یک مجموعه شعر سپید نوجوان.

در حوزه‌ی بزرگسال یک مجموعه داستان آماده انتشار دارم که با وسواس از بین داستان‌هایی که طی این دو دهه نوشته‌ام انتخاب شده‌اند. ولی در مورد شعر، پس از انتشار «و تن فروشی نیست» هیچ تمایلی به چاپ مجموعه شعر ندارم و خیلی نسبت به خودم سخت‌گیر شده‌ام و تا وقتی به یک فضای تازه شعری نرسم و خودم را قانع نکنم هیچ شعری را چاپ نمی‌کنم. مدت‌هاست که با خودم خلوت کرده‌ام و از این فضای یکنواخت و کسل‌کننده که گریبانگیر شعر شده می‌گریزم. قبل از همه خودم را به شدت مورد نقد قرار داده‌ام و دیگر نمی‌توانم هر شعری را از خودم بپذیرم. امّا گزیده‌ای از شعرهایم را آماده‌ی انتشار دارم که از بین چهار کتاب شعرم انتخاب کرده‌ام و البته این گزیده شعر توسط سحر توکلی به انگلیسی ترجمه شده و سال گذشته که برای شرکت در یک همایش ادبی به اروپا سفر کرده بودم مورد توجه مترجمان و شاعران چند کشور قرار گرفت و اخیراً یک ناشر بلغارستانی هم دارد ترجمه بلغاری آنرا با ترجمه «کالویان پاراماتف» شاعر جوان بلغاری منتشر می‌کند.

7-"آغوش من از سفر پر است " . " و تن فروشی نیست " "وطن خوانده" برآمدنشان این پیشامد فکری را موجب می شود که وطن ذهنیتی مستقر برای شاعر نیست ،در این باره قضاوت خودتان چیست؟

بله، این ذهنیت برخاسته از بی‌قراری عجیبی است که دارم و همواره میل به سفر و عبور از مرزهای جغرافیایی در من طغیان می‌کند و یک جا بند نمی‌شوم. سفر خیلی چیزها به من آموخته و خیلی از مفاهیم را در من به صورت بنیادی در هم شکسته و ویران کرده. وطن برای من، همین «تن» من است که با خود به سفر می‌برمش و در هیچ مرزی نمی‌گنجد. وطن برای من جایی‌ست که روح و روانم در آن آرام گیرد و شعر تنها زبان مشترک میان همه‌ی این «تن»هاست؛ تن‌هایی که نقشه‌ی سرزمینشان را بر آن خالکوبی کرده‌اند و رگ‌های باریک و آبی‌شان از فرطِ عشق به نفت می‌رسند! نفتی که مرزها را به وجود آورده!

8-حس و عاطفه بخش اعظمی از شاکله ی شعر شماست که نمودش را در جنگ ستیزی ،عدالت طلبی ،نوع دوستی و کلیت هایی از این قبیل می شود نشانه گذاری کرد اما موفقیت کار شما جایی ست که شعر مثل یک حلال قوی موضوعات و کلیت هایی از این قبیل را درخود حل می کند و بر خلاف انتظار این کلیت های محلول ،بیشتر یا بهتر ،دیده یا دریافت می شوند ،دیده ام بسیاری از شاعران را که سعی در گریز از کلیت ها دارند ولی آن ها هم دچار کلیت ها دارند ولی آن ها هم دچار کلیت های خودشان هستند بهتر است سوالم را رک و راست این طوری بپرسم حس و عاطفه چگونه در فضا و زبان شعر وانموده یا حل شوند که بر جستگی ها یا نمودشان شعریت شعر را زیر سوال نبرد؟

شعری که فاقد حس و عاطفه باشد، فقط متکی به زبان است و مخاطب پس از کنار زدن یا کشف لایه‌ی رویی زبان چیزی عایدش نمی‌شود بنابراین نمی‌تواند با آن ارتباط برقرار کند و فراموش می‌شود. از طرفی اگر شعر فقط متکی به حس و عاطفه باشد و شاعر نتواند احساسات و عواطف خود را در یک ساختار زبانی منسجم و فضای شعری مناسب کنترل و اداره کند، با شعری صرفاً سانتی‌مانتال روبروییم. حس و عاطفه اگر درونی شوند، ناخودآگاه در فضا و زبان شعر حل می‌شوند.


9
- با توجه به اینکه شما در ادبیات فعال و پر کاری هستید در این فعالیت ها بویژه در شعر ،در جستجوی چه هستید؟ گمشده ی شما چیست؟  و جمله های پایه و پیرو وq و آن گاه p س

این دومین باری است که این سؤال عجیب و تکان‌دهنده از من پرسیده می‌شود و هربار من نیز از خودم می‌پرسم که چرا شعر؟! واقعیتش این است که قرار نبود همه‌ی زندگی‌ام ادبیات و شعر بشود، امّا حوادث عجیبی که برایم اتفاق افتاد و همه‌ی راه‌های ادامه تحصیل و اشتغال و... را به رویم بستند و درست زمانی که باید احساس شکست می‌کردم، شعر و ادبیات نجاتم داد و دیدم راه دیگری برای ادامه وجود دارد، راهی که توأم با عذاب بود، امّا عذابی لذت‌بخش. و امّا گمشده‌ی منِ گمشده در این وادیِ سرگردانی، هیچ است، هیچ! هیچی که به خودی خود وجود ندارد تا جستجویش کنی، امّا همه‌ی لحظه‌های تنهایی‌ات را در برمی‌گیرد و مثل نوعی امید تو را به ادامه راه فرا می‌خواند، امید به رهایی، امید به آزادی... نمی‌دانم، واقعاً نمی‌دانم!



10- استنتاج در شعر چگونه است؟ آیا استنتاجِ شعر خود شعر است؟

( این سوال را به این علت می پرسم که هر چند دقیقا یادم نیست موضوع چه بوده است ولی به یاد دارم که بحثی از منطق ریاضی را درباره ی شعر ، گویا در جایی به گمانم مجله ی گیله وا باز کرده بودید اگر می دانید این سوال نقطه ی عزیمتی ست هر طور که می دانید و از هر زاویه ای که بهتر می بینید سر صحبت را باز کنید. می دانید که چنین مباحثی زاویه های کور زیادی دارد که اگر از این زوایا نگاه کنیم به نظر نقطه ی عزیمتی برای حرف وُ حدیث نمی ماند.

آه! یادش به‌خیر. اواسط دهه‌ی هفتاد بود که کنجکاوانه و با دقت شعر دیگر دوستان شاعر را دنبال می‌کردم و هرازگاهی شعری که مرا سخت درگیر می‌کرد، سعی می‌کردم از زوایای مختلف آن را بررسی کنم و این بستگی به شرایط روحی و حال و هوای خودم داشت. شعر برای من همه چیز بود، آن سال‌ها درگیر نوعی منطق ریاضی برای حل بحران‌های روحی خودم بودم؛ قضا و قدر، احتمالات و گزاره‌های منطقی در ترکیب‌های فصلی و عطفی استنتاج ذهنم. فلسفه و ریاضی را در هم می‌آمیختم تا جواب همان «چرا شعر؟!» را بیابم. و همینکه خودم را قانع می‌کردم کافی بود. در این شرایط روحی بود که شعر برخی از دوستان از جمله کوروش همه خانی، مهرداد فلاح، رسول یونان و علی آموخته نژاد را بر اساس نوعی استنتاج بررسی کردم و جالب این بود که به نتایج قابل توجه‌ای رسیدم، مخصوصاً شعرهایی که معناگرا و مفهومی بودند و از زبانی سهل و ممتنع برخوردار بودند، در همه‌ی آن شعرها یک سطر پنهانی و یک گزارة کلیدی بود که شاعر از گفتنش در شعر طفره می‌رفت، امّا من با گزاره‌بندی سطرهای دیگر آن شعر و با استفاده از ترکیبات عطفی و فصلی استنتاج ریاضی جدید، آن سطر پنهانی و آن مفهوم گمشده را کشف و ثابت می‌کردم. گویا در نشریه گیله‌وا به صورت ناقص منتشر شد، امّا متن کامل شده آن را که شعرهای بیشتری را هم مورد بررسی قرار داده‌ام در آینده در مجموعه مقالات و نوشته‌هایم درباره‌ی شعر منتشر خواهم کرد.


11-سیر تحول شعر خودتان را آز آغاز تا کنون برای ما شرح دهید.

همانطور که گفتم، من این روزها دارم از شعر می‌گریزم و هر شعری قانع‌ام نمی‌کند و این یعنی اینکه در حال حاضر هیچ تحولی در شعر من و دیگران اتفاق نیافتاده و اعتقادم این است که در این دو دهه ما مدام داریم خودمان را تکرار می‌کنیم و هیچ اتفاق تازه‌ای در شعر ما نیفتاده. فقط آمار چاپ کتاب‌های شعر بالا رفته. کاش حداقل با خودمان روراست باشیم، من اصلاً نمی‌توانم درک کنم چگونه برخی از دوستان شاعر در یک سال، چند مجموعه شعر منتشر می‌کنند!؟ در حالیکه از میان آن چند مجموعه شعر، حتی چند شعر خوب را هم نمی‌توان یافت. من بعد از چاپ مجموعه شعر «امضای تازه می‌خواهد این نام» که هنوز هم برایم دوست‌داشتنی‌ست، دچار نوعی شک شدم نسبت به شعر و بی‌تعارف بگویم در این سال‌های اخیر نه از شعر خودم راضی‌ام و نه از شعر دیگر شاعران... هیچ اتفاق خاصی نیفتاده، حداقل در مورد کتاب‌هایی که منتشر شده‌اند مطمئنم، نمی‌دانم شاید شعرهای خوبی باشند که امکان چاپ نیافته‌اند امّا خروجی شعر در این چند سال اخیر، کیفیت لازم را نداشته!


12-. شاعران وارث آب و خرد و روشنی اندتحلیل یا تفسیر شما از این خردی که  ما بین آب و روشنی ست چیست؟

واقعاً اگر شاعران وارثان چنین خردی بودند، حال و روز شعر ما نمی‌بایست چنین می‌شد. ما فقط وارث یک حس نوستالژیکیم نسبت به همه‌ی آنچه که از دست داده‌ایم، همین!

13-آشنایی شما با شعر سپید چگونه اتفاق افتاد؟

همانطور که گفتم قرار نبود اینگونه درگیر شعر و ادبیات شوم و شعر را برای خلوت خودم می‌خواستم. از نوجوانی با شعر کلاسیک کُردی و فارسی آشنا شدم، مخصوصاً سروده‌های کتابِ مقدس «سرانجام» که از قدیمی‌ترین سروده‌های کُردی‌ست و جزء ادبیات آیینی کُردی به شمار می‌رود. وزن هجایی این سروده‌ها یا «کلام‌ها» در ذهنم حک شده بود و ناخودآگاه اولین شعرهایم را در قالب موزون می‌سرودم. امّا جدی نمی‌گرفتم و فکر می‌کردم هر کسی در خلوت خودش شعر می‌سراید و دلیلی ندارد آنها را چاپ کند. سال دوم دبیرستان بودم که معلم ادبیاتمان آقای رسائی شعری را خارج از کتاب درسی‌مان برایمان خواند و من با آن شعر چنان درگیر شدم که متوجه صدای زنگ کلاس نشدم: «آه! بیش از اینها می‌توان خیره شد در دود یک سیگار...»

و همین تلنگری شد که به سراغ شعرهای فروغ و شاملو و احمدرضا احمدی و... بروم و از همین سال‌ها با شعر سپید آشنا شدم. در آن سال‌ها فضای شعر کرمانشاه به شدت سنتی بود و ناچار بودی برای اثبات خودت حتماً غزل و رباعی و دو بیتی بسرایی تا باورت کنند و جواز شاعری برایت صادر کنند. در آن سال‌ها جریان شعری «امور تربیتی» در مدارس، استعدادها را کشف و جذب می‌کرد و سعی می‌کردند در چهارچوبی ایدئولوژیک شاعران را تربیت و پرورش دهند و اولویت‌شان هم با شاعران غزل‌سرا بود. من امّا هرگز جذب آن محافل و چهارچوب‌ها نشدم و ترجیح دادم در خلوت خودم جریان‌های جدی شعر معاصر را پیگیری کنم تا اینکه بعد از دوران سربازی و در اوایل دهه‌ی هفتاد به تهران آمدم که مصادف بود با تحولات شعری تازه و آن همه رویداد و اتفاق، که خود حکایت دیگری دارد.

 








ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات