اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
جمعه ، 10 فروردين ماه 1403
20 رمضان 1445
2024-03-29
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 262
بازدید امروز: 8763
بازدید دیروز: 13187
بازدید این هفته: 21950
بازدید این ماه: 107556
بازدید کل: 14682671
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



چیزی از حوصله‌ات

 

 

                 آفاق شوهانی

 

چیزی از حوصله‌ات سر نرفته دیگر

شام امشب به جهنم

رفته صورتی که شیر ولرم صبحگاه بود

چشم‌ها را برداشتی و چهره‌ها را

حافظه‌ی لیوان‌ها مرا گم کرده‌اند

برداشتی از آن‌ها با توست

دیگر اندازه‌ی این روزهای تو نیستند

به جا آوردنت فیل از پا درآورده

تف افتاده توی جمله‌هایم

پارو بکش این برف‌ها

که از ولنجک تا افسریه

از بوی گند خرها سان می‌بینم

ساعتم را به شهرداری فروخته‌ام

سر پارک‌وی خواب می‌بیند

آمده‌ای و قرار پا پس کشیده از من و تو

خیس کرده «ر»اش

می‌لرزد از برف

به کنایه از کنارم گذشتم

این روزها کمتر صرف می‌شود

من‌هایی که بتواند حرف باشد


شعر دوم

سُر می‌خورم

 سُر می‌خورم روی سروقت تو که می‌آیم

طعم گس بزغاله روی برف

نفس‌ام، کلمات بریده بریده، اکسیژن ابدن

بی‌هوا روی وقت می‌لیزم

لیس لیس بستنی‌ام را می‌بندم

هدیه‌ی آخرین دیدار پای سینمای عصر انقلاب

دیدار من بُر می‌خورد پُر و من شکم‌داده

نقش الیزابتم را گم کرده‌ام

شما می‌دانید سروقت من چند است؟

من لیز می‌خورم برف تازه

و سینما در به روی خودش بسته

می‌افتد بر زمین ِ آخرین دیدار







ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات