سعید اسکندری
آسایشِ نابینا
نگاهی به یک شعر کوتاه از سیروس نوذری
خاموش کنم چراغ را
آنچه نمی بینم
زیبا تر است.
سیروس نوذری، تنها شعر کوتاه می سراید.از شعر شرق
دور متأثر است ، اما مقلد صرف نیست؛ و شعرش در فرم و محتوا تفاوت های آشکاری با
شعر شاعران آن بخش از جهان دارد. مثلا چه کسی می تواند بگوید این شعر –پرسش یک
سگری از آخرین مجموعه شعر او« مکالمات»1 : «-بگو چه نام دارد لرزش بنفشه ای در باد
؟» طابق النعل بالنعل، تقلید یکی از قالب های شعری شرق دور است. یا بسیاری دیگر از
شعر های همین مجموعه که بیشتر به شکل گفتگوهای دو سطری نوشته شده اند: «- بتاب تا
بشکفم!/ اگر بشکفی می تابم.» «- از حصار باغ بگو! / -درخت هاش یک سو، کلاغ هاش هر
سو.» «- کی سکوت می کند شعر؟ /آن دم که می خوانیش.»
شعر کوتاه و بسیار زیبایی که در بالا آورده ایم
اولین شعر از مجموعه ی «برف بر داوودی های سفید» 2، سروده ی سیروس نوذری ست.شعری
با محتوایی تاریک و ویران کننده . چقدر انسان می تواند تنها، نومید و وحشت زده
باشد؛ و چقدر زشتی می تواند اطراف آدمی را فرا گرفته باشد، تا کار به آنجا
کشد ،که چراغ را خاموش کرده به تاریکی پناه برد؛ و آنچه را نمی بیند، زیبا تر از
دیده ها بینگارد. و تازه مگر می شودچیزی را ندید و دانست زیبا تر است؟ من بر این
گمانم، می شود. در روزگاری که ما به سر می بریم، روزگاری که کثافت و زشتی جهان را
فرا گرفته- برای نمونه ای کوچک کافی ست نگاهی مثلا به وضعیت امروز سوریه بیندازیم
– شاید تنها باید به ندیدن ها پناه آورد، چرا که بسیار چیزها را دیده ایم و بر
کراهت آن ها چشم فرو پوشیده ایم ، و شاید که ندیدن از دیدن و چشم پوشیدن بهتر
باشد.
این رجحان ندیدن و نابینایی بر دیدن
و بینایی البته تنها به روزگار ما بر نمی گردد؛ و در گذشته ی ادب ایران و
جهان سابقه دارد. صائب تبریزی می فرماید:« بس که نا دیدنی از مردم دنیا دیدم/
روشنم گشت که آسایش نابینا چیست.» و طه حسین که خود همچون ابوالعلاء معرّی ادیبی
نابینا و متفکری مخالف با بیشتر عرفیات زمانش بوده ، تلخکامانه با اشاره به کوری
خود می گوید: « اباالعلاء یا بن سلیمانا/ ان العمی اولاک احساناً / لو عاینت عیناک
هذا الوری/ لم یر انسانک انساناً» یعنی ابوالعلا کوری در حق تو احسان کرده چون اگر
چشمانت باز بود مردمک دیده ات، انساتی نمی دید. و می گوید : «والله ما فی الوجود
شیئیّ/ تأسی علی فقده العیون» یعنی به خدا سوگند در عالم چیزی وجود ندارد که دیده
بر ندیدنش متأسف شود.3
این شعر کوتاه از نظر من از زیبا ترین و مدرن
ترین شعر های کوتاه فارسی ست؛ و یکی از نکاتی که آن را در حد یک شعر کامل اعتلا
داده است این است که هم می تواند محتوایی شخصی داشته باشد، هم اجتماعی –سیاسی . شعر
به گمان من در این مجال اندک، جولانی تمام داده است و هیچ در ارائه ی مفهوم و
محتوا فرو نگذاشته و کمتر از دیگر آثار نوذری تحت تأثیر شعر خاور دور
است؛ و در کار خود او هم تنها یکی دو نمونه ی دیگر در حد آن سراغ دارم.
البته نباید از نظر دور داشتکه شعر کوتاه به ندرت از کار در می آید. و هر چند به
گفته ای : شعر گوهری ست کم یاب و دیر یاب ، شعر کوتاه دیریاب تر و کم یاب تر است.
چرا که در این شعر تا حد زیادی باید از خیر فن و صناعت گذشت ؛ و تنها جان شعر است
که باقی می ماند، و در مجالی اندک کاری بزرگ باید کرد.
و در آخر نکته ی جالبر این است که بسیاری از شعر های
خوب نوذری ، مثل همین شعر، رابطه ای مستقیم با دیدن دارند: «شیشه های پاک/
به چشم نمی آیند/ نگاه کن!» ،« تمام شب/ به چشم میهمانان نیامد / چهار شاخه
ی داوودی» ، «- به شب بو رسیده ایم/ خندید دوست کورم.»
..........................................................................................................................................
1-نوذری ،سیروس، مکالمات ،تهران ،نشر شاسوشا، چاپ اول،1390.
2-نوذری ، سیروس ، برف بر داوودی های سفید، شیراز،انتشارات
نوید شیراز ،چاپ اول،1386.