اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
يكشنبه ، 9 ارديبهشت ماه 1403
20 شوال 1445
2024-04-28
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 105
بازدید امروز: 434
بازدید دیروز: 8016
بازدید این هفته: 434
بازدید این ماه: 44757
بازدید کل: 14912848
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



خدایا !چه می کنی

 

                           

                                اشرف گیلانی


شعر اول

 

فریاد می زنم که: ((خدایا !چه می کنی؟))

فريااااد مي زنم كه ... به جايي نمي رسد!
فرياد مرده است، خدا مرده است، آاااااه!
از سينه هاي خسته صدايي نمي رسد

از دور مي رسم به خودم در مسير باد
در انعكاس " هيچ" صدا را نخواستم
پيشاني ام به خط تو آلوده است. وااااي!
فرياد مي زنم كه : ((خدايا! نخواستم))

فرياد مي زنم كه بپرسم : ((چه مي كنيد؟ ))
در هاي و هوي بااااد، كسي پا نمي شود!
من : اين صداي سست كه از بغض پر شده
تو : آن سكوت محض كه غوغا نمي شود

اين سهم ماست از همه ديوانه تر شويم
خاموش مانده ايم : (( خدايا! چه مي كني؟))
دلخوش نباش كه از " هيچ" پر تريم
ما زنده نيستيم. تو با ما چه مي كني؟

آغاز قصه سخت دچار سكوت بود!
پايان نمي رسيد كه .... دنيا ادامه داشت
خاموش تر شديم. از اينجا كه دره اي ست
فرياد كوه بود كه در ما ادامه داشت.

 

شعر دوم


بر روی سینه ام سرت لغزید
تا میل درد و ماجرا کردیم؛
تن های ما به جان هم افتاد
در آب، تشنه خون به پا کردیم

در هم تنیده شد بدن هامان
لبخند، بی صدا قدم می زد
یک حس مبهم سراسر حرف
در زیر و روی ما قدم می زد

در سیل غم به سوی هم رفتیم
ما تشنگان پر خطر بودیم
تن های ما دچار هم بودند
در دست آب، غوطه ور بودیم

در هم تنیده شد بدن هامان
سرباز صحنه بی سپر می رفت
آغوش ما که سطح لیزی داشت
از دست آبِ تشنه در می رفت

در های و هوی دست ها گم بود
حرفی که پاره پاره می کوبید
قلبی که بی رمق می زد
در لذتی دوباره می کوبید

بر روی سینه ات سرم لغزید
بر روی سینه ام سرت افتاد
کوهی که از تب نمک می سوخت
بر روی زخم پیکرت افتاد

ما هرزگان هرچه تاریخیم
با تیغ و دشنه خاکمان کردند
در چشم ما سراب دوری بود
در آب، تشنه خاکمان کردند

دامان ما به داغ تهمت سوخت
ما درد سرسپرده ای بودیم
تن های ما چه ساده جان دادند
ما زندگان مرده ای بودیم








ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات