اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
سه شنبه ، 11 ارديبهشت ماه 1403
22 شوال 1445
2024-04-30
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 104
بازدید امروز: 1365
بازدید دیروز: 9525
بازدید این هفته: 13550
بازدید این ماه: 57873
بازدید کل: 14925964
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



پایتختِ گلوله خورده‌ی من

·  


یغما گلرویی




  با قطاری که می‌ره از تهران،

یه بغل شعر جا به جا می‌شه

از مسیری که توی هر وجبش

راه‌بندِ سوال و تفتیشه

 

چمدونم پُر از کتاب و پُر از

عکسای دوستای مُرده‌ی من

خوابت آروم و روزگارت خوش!

پایتختِ گلوله خورده‌ی من!

 

می‌رم از پایتختِ وحشت تا

تو فراموشیِ خودم گم شم

شعر بودن دوای مردم نیست،

باید از جنسِ نونِ گندم شم

 

پشت سر یه چراغٍ قرمزه و

رو به رومم چراغٍ سبزی نیست

دوستام یه خیالِ کمرنگن،

دشمنم کاغذی و فرضی نیست

 

تو خودم حبس می‌کشم هر روز،

مثلِ زندانیِ ابد خورده

وطنم ضجه می‌زنه دائم

مثل یه گربه‌ی لگد خورده

 

گربه‌ای که به خون نشسته ولی

زخم‌های تنم رو می‌لیسه

بچه‌هاشو همیشه می‌بلعه

اما چشماش تو مرگشون خیسه

 

من سفر می‌کنم از این شهری

که رابین‌هودو خواب می‌بینه

شهری که از زمان مشروطه

داره دائم سراب می‌بینه

 

شهری که بیست سالِ پیش جای

نوجوونی همیشه عاشق بود

که همه دلخوشی و سرگرمیش

پرسه تو پهلویِ سابق بود

 

با چنارای کهنه گپ می‌زد،

شعرای شاملو رو ازبر بود

یه دبیرستان عاشقش بودن،

با رفیقاش مثِ برادر بود...

 

شهر اون تو قیام پرپر شد،

مثل یه برده رام شد آخر

وقتی که بادِ معده‌ی یک دیو

شکلِ ختم کلام شد آخر...

 

تو قطاری که می‌ره از تهران،

یه نفر بغض می‌شه بی‌وقفه

می‌ره تا دور باشه از شهری

که تو اون حرفِ حق نمی‌صرفه...

 


 






ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات