سریا داودی حموله
اخطلاف
خود را به روی هرچه تویی قفل کرده ام
بعد از میم آخر تنها
زرد پروانه
ای شدم
بر گوش باد
تا سه چهارم
فردی باشم
که همیشه
مفعول
است
نیمه ی خالی ام
حجرالاسودی
ست
در نیمه ی دیگر
مرا تحویل
خودم بدهید
دارم می ترسم
از زنانی
که در آیینه
تفتیش
می شوند!
شعر دوم
تیتال
در من نشست
بی من برخاست
گرگی که برادر
یوسف بود
تا زیبایی
ام از بی گناهی
پیراهنش
بگذرد
زلیخایی
ام را پنهان
می کنم
در این تاریک
خانه
شمعدانی
ها
هم پالگی
بادند!