پژمان
قانون
نگاهی به مجموعه
شعر" ثبت احوال باران " سروده ی مریم عبدی
از زمان مدرنيزه شدن ارتش ايران توسط عباس ميرزا و
ورود صنعت چاپ به ایران وبه تبع آن انقلاب مشروطه و خواسته هاي تجدد طلبانه ي مردم
، تغييراتي درجامعه ي به شدت سنتي ايران شكل گرفت . اين امر در طي يك فرآيند زماني
منجر به تبديل شدن قسمت اعظم جامعه و بدنه ي اصلي آن از طبقه ي فئودال و كشاورز به
طبقه ي كارگر متوسلي شد كه برآيند شرايط و تحولات آن روز جامعه ي ايران بود .
از سويي
ديگر و در موج دوم اين دگرگوني ها با برتري يافتن گفتمان مدرنيته در زمان رضاشاه
پهلوي (هرچند به ظاهر و گاه به اجبار) نقش زن در جامعه دچار تغييرات و يا حداقل
ميل به سوي تغييرات جدي داشت. اين امر در زمان پهلوي دوم ادامه داشت گرچه در پاره
اي از موارد به صورت افراطي دنبال مي شد و اين تغيير نقش زن ريشه در جامعه و سنت
هاي ما نداشت و گاه اين نقش تنش زا نشان مي داد ؛ اما به هر حال جامعه ي ما شاهد
تغيير نقش زنان در جامعه بود. يعني زني كه در فرهنگ و قاموس جامعه ي سنتي ما پرده
نشين بود و نقشي منفعلانه داشت در يك پروسه ي زماني به درون و بطن جامعه آمد و
حضور تازه ي خود را اعلام كرد. اين حركت در بعد از انقلاب نيز ادامه یافت و ما امروزه نيز شاهد آن هستيم. گرچه اين حضور هيچگاه
خالي از انتقادات اساسي نبوده و نيست. يعني با توجه به قدمت اين خيزش و سرعت
تحولاتي جهاني انتظاري فراتر از اين مي رفت . به هر حال اما نمي توان اين تغيير و
دگرگوني را در صد ساله ي اخير ناديده انگاشت.
حال زن امروز از يك سو يك قرن فعاليت و تحولات را
پشت سرخود دارد و از سويي ديگر با واكنش و فشار از سوي بخش سنت گراي جامعه رو به
روست . بخش سنت گرا و مردانه ایی كه همه چيز را در قبضه ي خود مي خواهد . از سويي
ديگر نيز اين زن ـ انسان امروز با مشكلات
جامعه ي مدرن ( بهتر است بگوييم مدرنيزه ، چه كه اصولا ما در جامعه با گفتمان
مدرنيزاسيون به جاي مدرنيته روبه روييم )
مواجهه است . تنش ها ، اضطراب ها و فشارهاي ناشي از زندگي جديد زن ـ انسان با
تعريفي امروزي را تجربه می کند .
در اين ميان زنان ناديده انگاشته شده به ندرت وارد
عرصه ي ادبيات مي شدند و اگر هم گهگاه اين امر اتفاق مي افتاد در ساختاري كاملا
مردانه حل مي شدند . نمونه ي بارز آن هم پروين اعتصامي است. در اين تلاقي گاه اما
روند تحولات و تغيير وضعيت و تلاش زنان كار خود را كرد و تاثيرات لازم را بخشيد .
وجود شاعران زني كه پا به عرصه ي ادبيات گذاشته و عرض اندام نموده اند خود گواه
اين امر است . سرآمد اين شاعران زن و گاه تمامي شاعران معاصر فروغ فرخزاد است كه
همه ي اين تحولات را لمس كرده ، در بطن اين تغييرات زيسته و ماحصلش نيز قسمتي از
بهترين اشعار سروده شده در دوره ي معاصر است .
حركت شاعران زن امروز نيز در راستا و ادامه ي همين
وضعيت و تحولات است . وضعيتي ديگرگون ، تنش زا ، پر از اضطراب و فشار ، اميدوار و
همزمان خواهان موقعيتي مناسب تر. موقعيت و وضعيتي كه همزمان كه خواهان مساوات و
برابري است از انتقاد نيز بهره مي برد و خواهان تحولاتي به مراتب بيشتر است .
مريم عبدي نيز از اين امر مستثني نبوده و در ادامه ي
اين سير و تحول تاريخي نقش زن در اجتماع ما حركت كرده و شعر زاييده . شعرهايي كه
روايتگر و گواه اين وضعيت تراژيك است و به ناچار و در نااميدي نگاهي پراز اميد نيز
دارد. نگاهي پر از انتقاد به استرس ها، فشارها و اضطراب هاي زن ـ راوي امروز!
روايتي كه گاه و در پاره اي از موارد مولفه هاي يك نوشتار زنانه را در خود دارد .
نوشتار و روايتي متكثر و نامنسجم!
از هر چيز جفتش را خريده ام
تنها نباشد اين اتاق
ميز به ميز بگويد : طلاق مي خواهم
چاقو به چاقو دوستت دارم . ص 32
پُر واضح است كه در پشت و وراي اين فضا و تصاوير
استرسي پنهان در لايه هاي متن نهفته است. استرسي كه شاعر با روايتي مدرن آن را به
نمايش گذاشته . زني كه برآيند جامعه ي مرد سالار است و نقش تعيين شده از سوي مردان
را نمي تابد . پس راوي در پايان شعر با لحني اعتراضي و با تاكيدي افزون مي گويد :
لازم نيست نبش قبر كني اجدادت را
تنشان لباس پهن كني
براي خواستگاري از مني كه قرار است با كفن
گل بچينم !
در فضا و تصوير بالا و در حركتي تراژيك و سيال سپيدي
لباس عروس و شادی آن به سپيدي كفن و
سوگواري تبديل مي شود . راوي با كفن براي چيدن گل مي رود. و اين نهايت استيصال ،
درماندگي و قبضه شدن وجود يك زن ـ راوي است كه در فضايي كمتر براي ما مانوس و
نگران كننده و همچنين تيره و نااميد كننده ترسيم مي شود .
و باز:
زني كه باد مي بردش
برمي گردد
تكه
تكه
زني كه نام كوچكش فراموشي است
زني كه غصه مي خوردش
و چقدر پيري
به من مي آيد
زيباترم از آينه
مي دانم . ص 44
اين بند از شعر عبدي گرچه آن چنان كه بايد و شايد
ميل به سوي مولفه هاي مدرن تر شعر و نوشتاري زنانه ندارد ، اما همچنان از وضعيت
تراژيك و غمبار زن در جامعه و نظام مردسالار خبر مي دهد . شعري كه ذهن مخاطب را به سوي فروغ
روانه مي سازد. زن ـ راوي در پيوند با سرنوشت زنان به طور كلي است كه وجود خود را
اينچنين تبيین مي كند . وجودي كه در نظام
مرد سالار و بخش سنت گرا و به قدرت رسيده اين گونه او را تكه تكه مي خواهند .
اينچنين او را به پيري به نظاره نشسته اند .
اما قضيه به
همين جا ختم نمي شود ، شعرهاي عبدي در پاره يي از صفحات در فضايي به مراتب تيره تر
و بغرنج تر ترسيم مي شوند و همزمان ميل دارد كه وضعيت را فاجعه بار نشان دهد.
و ما چند جنازه بوديم در ايستگاهی بي كفن
با خاطراتي كه قولنج مي شد در كمر
باد سال ها پيش
مچاله از پزشك هاي قانوني فرار كرديم . ص 51
فضا و تصاوير آن چنان تيره و نااميد كننده است كه
گاه هراس به ذهن مخاطب راه ميابد . هراسي توام با فضاي مرگ و قتل . زن ـ راوي كه
در نظام مردسالار ، نظام قبضه شده و اجتماع حاصل از ساز و كارهاي او به قتل مي رسد
. گويا پس از يك قرن جنبش ، يك قرن فعاليت اين سرنوشت اوست كه اين چنين به فاجعه
برسد . اين زني است ایستاده در آستانه ي " مايي " فاقد او . " مايي
" فاقد يك بخش از خودش . نيمه ايي كه ناديده انگاشته شده . گويي نيمه ي برتر،
نيمه ي نرينگي جامعه مسئول اين قتل فجيع است .
گاه اما اين لحن تند به تعادل كشيده مي شود و راوي
اعتراضي نرم و در فضايي آشنا اما انتقادي ارائه مي دهد .
نگران من نباش
ظرفشويي انتظارم را مي كشد
سيب زميني ها شعري نوشته اند با رديف دلتنگي
و پرده هاي آشپزخانه
به خاطر من كنار نرفته اند . ص 56
به وضوح پيداست كه راوي از ايفاي نقش كدبانوي خانه ،
زني محصور در آشپزخانه كه كنيزهاي سده و هزاره هاي قبل را يادآور مي شود ناخرسند و
ناخشنود است . پس به خاطر همين موضوع در چند سطر بعد با تعبيري جسورانه مي گويد :
سايه ام چقدر هلو دارد
چه مي شد
اگر سيب بودم از وسط ران مادرم
شاعر به هر شكل ممكن و يا هر لحني كه امكان دارد ،
اعتراض خود را بيان مي دارد ، با لحن عصبي، بي قيد و گاهي ... . راوي اما از نظر
گاهي بسيار انتقادي و تند هيچ مايل نيست كه از سوي جنس مخالف به عنوان سوژه ي جنسي
شناخته شود . سوژه ايي كه به او نقش معشوقه - كنيز را مي دهد . اين اعتراض اما گاه
با مكانيسم تخليه ي رواني فرآيندي تخليه ايي به خود مي گيرد .
مشتي مي زنم به ديوار
مشتي هم از خودم را خيس مي كنم
فلسفه اما سرخ نمي شود . ص 56 . ص 57
اين اما نهايت اعتراض و از سويي ديگر وانهادگي ست .
تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل !
به هرحال اين یک سوي قضيه است ، يعني اندك سعي و
تلاش ما در تبيين حوزه ي محتوايي شعر. اما وضعيت زيبايي شناسي و ساختاري شعر را
نيز نبايد از نظر دور داشت چرا كه لغزش ها در
حوزه ي فرم مي توانند به وجهه ي محتوايي شعر آسيب بزنند . مريم عبدي هر چند
كه از زباني تازه و سرزنده بهره مند است ، هرچند سعي مي كند در فضاهاي تازه گام
بردارد و هرچند تمامي تلاش خود را به کارمي بندد كه به نوشتاري زنانه نزديك شود و
هرچند كه در نوع خود نیز ستودني هستند ، كما اينكه از پتانسيل هاي خوبي هم بهره مي
برد ؛ اما به دور از ضعف ها و آسيب هاي شعري نيست. مايلم اين آسيب ها را فهرست وار
بيان كنم .
الف ) اولين
و مهمترين چيزي كه شعر او را ضربه پذير مي كند ، تكثر فضاهاي شعري است كه در جاي
جاي شعرها ديده مي شود . فضاها و تصاويري كه در بطن خود مي توانستند با يك
سياليت خوب روايتي مدرن را به
دوش بكشند اما با تكثرهاي پياپي و بي مورد تكانه هاي شديدي در متن روايت اجاد مي
كنند . در واقع فضاهاي ناهمخوان نمي توانند در كنار يكديگر كليت و انداموارگي
مناسبي را ايجاد كنند . حالا، نه با مولفه هاي نه چندان جديد و نه با مولفه هاي
پيشرو و متحولانه ي اخيرا تازه ي شعري ! حقيقت امر اين است كه فضاهاي متكثر و
متفاوت در شعر عبدي براي مخاطب آزار دهنده به نظر مي رسند . به عنوان مثال اگر به
صفحه ي 20 كتاب مراجعه كنيم كه نيمه ي دوم شعر شماره ي 6 مجموعه است ، آن چنان فضا
ها متفاوت هستند و آن چنان بدون مقدمه چيني لازم پشت سرهم چيده شده اند كه خواننده
ناخودآگاه در بطن روايت با تكانه هاي شديد مواجه مي شود و يك نوع عدم صلابت و عدم
انسجام را مشاهده مي كند كه در نهايت ضربه پذيري شعر مريم عبدي را به همراه دارد .
همچنين است شعر 7 در صفحه ي 21 . اين موضوع در سرتاسر مجموعه ديده مي شود . البته
هستند شعرهايي كه به دور از اين ضعف ها باشند .
ب ) موضوع
بعد و از عواملي كه شعر او را به مخاطره مي اندازد ، اطناب هاي بي مورد عبدي
درخيلي از شعرهاست . اين اطناب هاي بي مورد و غير لازم اما توان و پتانسيل هاي
شعري عبدي را با خطر جدي روبه رو مي كند . در اين مورد خوانندگان را به متن كتاب
ارجاع مي دهم .
ج ) مورد
سوم كه قصد اشاره به آن را دارم يك نگاه عمومي در بين شاعران ماست و اصولا چيزي
نيست كه فقط در شعر عبدي ديده مي شود . و آن هم لحن جدي ایی است كه ميل به سوي
لحني تراژيك دارد . حقيقت امر اين است كه ديرزماني است كه اين لحن جدي و تراژيك از
آثار هنري رخت بربسته است يا دست كم بگوييم در بخش مهمي از آثار هنري و به ويژه
شعر. چيزي كه باختين سال ها پيش به آن رسيده بود . خنده !
باختين تاثير خنده و طنز را در آثار ادبي بسيار جدي
مي دانست . از شاعران و منتقدان امروز ما نيز علي باباچاهي به طور مداوم در مصاحبه
ها و موخره ي كتاب هاي خود از مقوله ي " طنز به جاي جد " سخن مي گويد .
گويا اين طور به نظر مي رسد كه تاثيرات زيبايي شناختي لحن هاي جدي و تراژيك از بين
رفته باشد . يا دست كم تزلزل هاي بسياري به بنيان هاي زيبايي آن ها وارد شده باشد .
در اين مورد البته ميل دارم كمي دست به عصاتر راه
بروم ، گرچه ميل باطني ام به سوي اين طنز جدي بيشتر سوق دارد ، اما نبايد گفته ي
بابك احمدي را ناديده گرفت ! بابك احمدي در كتاب مدرنيته و انديشه ي انتقادي مي
گويد : هرگاه ساختارهاي قديمي و فرسوده فرو ريخته شوند و ساختارهاي جديد افراشته
گردند همواره عواملي از ساختاركهن در ساختارهاي جديد خودنمايي مي كنند. ( نقل به
مضمون)
شايد اين لحن جدي كه هنوز اقبالي در بين شاعران ما
دارد هنوز در مولفه هاي مدرن تر شعر جايي داشته باشد !! به هرحال اما بحث "
طنز به جاي جد " را موضوعي جدی می دانم كه بايد مورد توجه بيشتر شاعران و
كنكاش منتقدان قرار بگيرد كه البته بحثي همگاني و عميق را مي طلبد .
اما از مطلب كه دور نيفتيم مريم عبدي را در اولين
تجربه ي شعريش ، شاعري با پتانسيل هاي خوب مي بينم. شاعري كه اگر نقاط ضعف خود را
پوشش دهد نويدگر يك استعداد تازه در عرصه ي شعر مي دانم . كما اينكه هرگاه
مبتكرانه و عميق به مسائل نگاه مي كند و از مولفه هاي مدرن شعر بهره مند شود ؛ خوب
فضا و محيط پيرامون خود را درك مي كند و اينچنين خلاقانه به سرودن شعر مي
نشيند .
سالهاست مي بوسم هوايت را
و من آن قسمتش را دوست دارم
كه ظهر
چاقويي مي شود
فرو رفته در پشتت .