اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
چهار شنبه ، 29 فروردين ماه 1403
9 شوال 1445
2024-04-17
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 12
بازدید امروز: 1700
بازدید دیروز: 4342
بازدید این هفته: 29157
بازدید این ماه: 260651
بازدید کل: 14835766
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



طنازی به رنگ کلاغ

                                      
                              خسرو بنایی
                                            


نگاهی به دو مجموعه شعر فخرالدین سعیدی


1-پسوند فامیلی ام بوی آدم فروشی می دهد

2-اینجا آدم های کوچک سنگ قبر های بزرگ دارند  

 

 

شعر هایی که با پتانسیل ایده بارور می شوند و با مضمون گرایی حرکت می کنند ، نوعی خاصی از شگرد های زیبایی شناسی را در سلیقه های کلان نگر خود را بازتاب می دهند  .در این نوع روایت راوی سخن گوی روایت خویش است .و استعاره ها پیش از آنکه قابلیت ضربه عاطفی داشته باشند می خواهند مخاطب را دستخوش حیرتی کنند که از بطن واقعیت تاریخی برخاسته است .همان واقعیتی که وقتی در درون عبارت می نشیند ابعادی فراواقعی می یابد .شگرد های بیانی و زبانی شعر های فخرالدین سعیدی در دوفتر اخیر ش یعنی دفتر پسوند فامیلی ام بوی آدم فروشی می دهد و دفتر اینجا آدم های کوچک سنگ قبر های بزرگ دارند ،  دارای دو زاویه دید هستند .زاویه واید ( پهن ) که می تواند به گستردگی یک تاریخ یا دوره ای از یک کنش جمعی باشد و زاویه درونی که از فرعی ترین و درونی ترین لایه های ذهنی بیرون می زند .این چنین مختصات فراخی لحن رادر معنویت سیالش از جزبه کل می برد و در جزر و مد مفاهیم سرکشی سیاسی را با نرم خویی عاشقانه ، نوسان می دهد تا بتواند لحن و زبان خود آیینی را با استعلا ی حس فردی در معنویت دگراندیشانه اش تلفیق کند .

این یک کادر بسته از ژوئن هزار و نهصد و چند میلادی است / و شما آقای ماندلا  / در حالی که ابرویتان تعادل دارند /با کلاغی ملاحظه می شوید / که اندوه بردگان و سفیدی چشم تو را به آفریقا تعارف می کند / کاش سیاهی تنت رود می شد / و از من می گذشت / کاش اندوهت /زنبوری و مرا می گزید / مرا که زبان حال فردوسی ام / و چشم هایم مسافرانی خسته / که از حصار پیراهنت پایین می افتند ، بالا می روند / تا انگور بچینند / گفتند : خاکستری بنشین / بعد پیراهن سفیدمرا حاشیه دادند تا جیحون / آنقدر به زخم های لهجه ام ور رفتند / تا همه فکر کنند که از دعوای ناموسی برگشتم / در ذهنم جنگ های صلیبی راه اند اختند /که تبعات فراوانی داشت / نواب تیرباران شد / وعصای مصدق به موزه اذهان عمومی رفت / حالا که رسیدم به این روزنامه لعنتی / فکر کنم ساده شفاهی بمیرم .....

شاعر در دو دفتر اخیر با طرح دال های اعظم سیاسی و در آمیختن آن با شخصی ترین کنش های ذهنی و روانی و زبانی ، مفاهیم ستبر و تراش نخورده سیاست را در شعر استعلا می دهد وخواننده را با خود در موقعیت تراژیک اش شریک می گرداند . شعر با چنین ادعایی خود را از وجه گزارشی و ارزشی و خودمدار ارتقا می دهد و وزنه سنگین ایده ها و تمنا های ایده آلیستی را در  شخصی ترین ایماژهای انتزاعی سبک و قابل باور می کند .

گاهی ایده پردازی و تصویر سازی ها در وجه طنزی عامرانه و معترظ ضربه مقطع خود را در کنش ذهنی ولی ملموس و عینی وارد می کند . ذهنی عاصی که در لفافه حسی درونی و شخصی نمود می یابد و شعر ی بنا می کند که موسیقی درونی اش با تمام انسجام در مضمون ما را به دریافتی متکثر از کنش ها بیانی اش می کشاند .

 

نه / از من نخواهید /هرگز نمی توانم حدس بزنم کجای این پنجره ایستاده ام

اصلا این روزها چرا دستم به جنازه ام نمی رسد ؟

فقط می دانم کنارم ، ده واگن تشنگی است

و مسافری که اشتهای خوردن ده پیاله شیر را

در جیب جلیقه اش دارد

و قطاری آمده است برای بردن آسمان آبی شهر شما !

...

بخش قابل اعتنایی از شعر ها پژواکی از امید ها  و یاس هایی روشنفکری ست که در پایان  دهه هفتاد و آعاز دهه هشتاد در بستر سیاسی و اجتماعی بالیدند  .طنز خاکستری و سیاه در

شعر های او دارای   روایتی ست که تمناهای رمانتیکی  به سخره گرفته شده را با امید لرزان بیان می کند .چنین زاویه دیدی اگر هم با لحنی متوضعانه و تدافعی هم که بیان شود با تمهید گزاره های شبه رمانتیک و رادیکال بیشتر ذهن مخاطب را نشانه می گیرد .

در ماه برای برادر ناتنی ام لورکا می خوانیم :

وقتی از آلوچه های رسیده سخن می گویم / در حریم دلم کاج می روید /خدا! / چقدر می توانم با دهانی خشک / هی تف بیاندازم توی صورت این زندگی / من فکر می کنم / اما نه !/ من فکر هایم را مثل خیلی از شما ها به یکی دو قرص نان فروخته ام / و دیگر نمی توانم فکری بکنم / حالات شما که پشت خیال این صخره پناه گرفته اید / و هی با من سیگار دود می کنید / رد پا صدای سگ را توی احساس شاعر می بینید ، مگر نه ؟/ باید برم / باید بروم اندکی پشت به رویاهای جهان بخوابم / تا سایه ام بیفتد روی سر بهشت / ببینم آیا نفله شدن ، سهم همیشه ی آلوچه های رسیده نیست ؟ / بهتر است نوشته هایم را با اتللو مقایسه نکنید آقا /چون لورکا برادری می خواهد / که نیزه بر گلوی خواب ماه نهاده / تا دستهایش بوی دعا و پونه بگیرند ! / ببخشیدم / اگر می بینید برهنه توی پلک شما نشستم / فقط به خاطر این است که زخمهای دنیا را بشمارید / حالا یکی بلند شود / لامپ ماه را بتکاند / می خواهم سایه ای نداشته باشم روی بام دنیا 

 

کارکرد تکنیک سیال ذهن ،بیان را با روایتی گری اسکیزوفرنیک و چند پاره به نوعی آشنا زدایی های دل آزار می رساند تکنیکی که ذهن را در توصیف   پلشتی  ها که شاعر با آن مواجه است را کنار هم می چیند، تا آزادی را در پرانتز بگذارد .

کلام افتاده از دهانت را / بر می دارم / لای روزنامه ای می پیچم / تا نسلهای بعد بفهمند/ آزادی تنها کلمه ای بود که حق نداشت وارد کتاب ها شود ...

طنز در کار فخرالدین سعید چنان انرژیک و در تمام شعر ها مستتر است که سخت می توان آن را با نوعی آیرونی کلامی مشابهه ندانست .از تلخ نگری های مضحک تا هجویاتی که جنبه اجتماعی دارد .کارکرد آیرونی کلامی در او شعاع پهناوری در استفاده ازعناصر و شخصیت های تاریخی دارد .انگار راوی شخصیت شعری او در پرش های آزاد ذهنی از یک فضا وارد فضای دیگری می شود .گاه طنزدر لفافه شگرد های سیاسی اجرایی گروتسک وار و تیره ای دارد اما در تمامی شعر های پرسونا شعر از خودش آغاز می کند و به خودش بر می گرداند انگار سوژه  در در محوریت خود تخریبی ها دواطلبانه ، موقعیت گروتسکی و طنز تیره را می سازد .در شعر بی بضاعتی قانون می خوانیم :

باز،/ بی بضاعتی قانون / به موش اجازه داد / تا در صفحات کلیله و دمنه نقش بازی کند / گربه ای که دیروز اعتراض کرد آفتاب امروز را ندرد / وقتی که دیراعتراض کرد آفتاب امروز را ندید / وقتی این کوچه با من برادری می کند / پذیرفته ام که خون قمری پشتوانه سبیل چنگیراست / می گویند مادرت .../ پی هیچ وقت مسیح نمی شوی / ببخشید نمی خواستم به دنیا توهینی شده باشد / اما کسی که از کوچه بغل می گذشت حرف توی دهانم گذاشت / حالا با صادق هدایت بود یا بزرگ علوی / اگر می بینی دست به دامان ضریح ذهن ام توام /فقط به خاطر این است تا کلاغ نباشم / خاک بر سرت عموزاده عزیزم ، دنیا / برا ی رسیدن به تو چند بار خودم را دور زده باشم خوب است / مثلا آمده بودیم این چند سطر آخر راآدم باشیم / اما این اندیشه که مثل تفاله ای دارد در من هرز می رود / نمی گذاردزندگی کنم ، آخر !د

 

 گاه طنز انگار از دل کاریکاتوری بیرون زده است و راوی خود در کانون اش قرار دارد  یعنی در تمام شعر ها اول شخص مفرد از خود به دیگری می رود و بنابر این طنز سویه موجه  برای راوی می سازد که خود خویشتن را زیر تیغ تیز استعارها  می برد . اما گاه این خود ، خود شخصی است گاه هم خود تاریخی که باممزوج کردن خود ودیگری  در افق تاریخ، اسپاسمانی از تصاویر آیرونیک وحیرت آور و مضحک و خنده دار می سازد.

در شعر جناب قاضی می خوانیم :

جناب قاضی !/ به حضور آقایی که شما باشید عارضم / من / فخرالدین سعیدی /فرزند اول خانواده / اعتراف می کنم : /پدرم ،/ همینطور پدر شما با گاوی معاصراست / و اینکه از ده و نیم سپتامبر به  بعد / همیشه دلواپس گریه های رستمی بودم به نام تهمینه / حالا شما وظیفه دارید روی رفتار من سنگ بجینید / اما به گمانم تاوان کمی نیست / برای کسی که تنها نام دختر یزد گرد را شنیده است / منظریه ای هستم که حال خوشی ندارد / دو نقطه بعد از سیب / چاقویی توی چشمم وول می خورد / جناب گاو! / رنگ ریاضتی که می خوری سبز است میایی با هم برادری کنیم ؟

ریشه های روایی شعر های فخرالدین سعیدی به شعر گفتار می رسد .از شاخص شعرگفتارحرکت شعر بر اساس گفتگو با لحنی صمیمی و زبان معیار ورمانتیسمی شخصی و  همه چیز دانی سوژه سخنگوشکل می گیرد . یکی از علل رویکرد شعر گفتار واکنش به وضعت اجتماعی ست که زبان را در واکنش های بلاواسطه اش دچار منع و محدودیت کرده است یعنی شعر گفتار واکنش طبیعی و ضرور محدودیت های سیاسی و فرهنگی که منجر به ایجابیت عواطف تحت فشار می باشد  و زبان شاعرانه در واقع بخش  رمانتیسم مغفول مانده د رحوزه فرهنگ و سیاست را به متافیزیک زبان شاعرانه استعلا می دهد . در واقع شعر گفتار واکنش عاطفی و بیانی ست که در صدد بازسازی ایده الیستی زبانی ست که در فشار آلترناتیو زبان قدرت ، شعر را به مثابه امکانی برای مقاومت می سازد .در وافع شعر گفتار خصوصن در کنش های  رادیکال ، نوعی مدنیت و زبان گمشده را باز سازی می کند . اما گاهی هم با تلخ اندیشی های استهزاء آمیز کاریکاتوری از واقعیت تحمیل شده و ناضرور می سازد  و با این شکل نوعی عصبیت خفته دروضعیت اجتماعی را با تصاویر گروتسک وار ، در زبانی شاعرانه بیدارمی کند .

از تو خداحافظی می کنم / چشم هایت را می گذارم کنار پیاله پاشنه دار شراب / و می روم تا کوچه را برسانم به مسجد الوالفضل / وچنار قدیمی خانه ی منیر / سلام / بیست و چند سالگی خدا حافظ / سیگاری حشیش / می آیی / شب از من بالا می رود / می خندی / تاریکی مرا می بلعد / می گریی / کوچه قد می کشد ، زیبا می شود / لباس زمستانی آقای رئیس جمهور / هسته ی خرما / کوهان شتر /استخوان شکسته گاو / و خرید شب جمعه ی زن صیغه ای ام / مرا به خیابان جمهوری می برد /هرزگی / سلام می کند ....

 

 








ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات