اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
شنبه ، 1 ارديبهشت ماه 1403
12 شوال 1445
2024-04-20
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 53
بازدید امروز: 345
بازدید دیروز: 7558
بازدید این هفته: 345
بازدید این ماه: 345
بازدید کل: 14863252
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



مشام نقد در سپیده دمی که بوی لیمومی دهد

                                        
                                               
خسرو بنایی   



  مشام نقد در سپیده دمی که بوی لیمومی دهد

 

جهان شعری حسن آذری از شخصی ترین تجربه های ملموس وروزمره شکل می گیرد .و زبان در تشکلی شوخ طبعانه به ضلع دیگری از واقعیت  پاسخ می دهد .خصوصا در کار های کوتاه ، عمل غافلگیری با طنزی ولرم به موقعیت شاعرانه فراروی می کند .و تصاویر در اجرایی عینی و ملموس باورپذیر می شوند .

در من مردی هست / کسی از او خبر ندارد / آپارتمانی هستم / که درش / نه با کلید ، نه ! / که با لگد همسایه ها باز خواهد شد .

 کتاب با یک مقدمه و شش دفتر شکل گرفته و چکیده کارنامه  شانزده سال شاعرانگی حسن آذری را  نشان می دهد

مضمون پردازی ها با رعایت اقتصاد زبان در کنشی طبیعی و همنشنی صمیمی به معنا سازی عاطفی و منسجم و خوش ساختی می رسد .

کاربرد تعمهید های ساده و رمانتیسم شخصی  با گزاره های کوتاه به ارتعاش در می آید و طنین سگوار و جنبه های تراژیک ، گاه شعر را در معنا سازی های قطعی اش فرومی کاهد .به گونه ای که گاه با داوری های ارزشی، مولف را به اغراقی  بیانی می کشاند .

شعر / گاهی مرا می گریاند / اما کلمه ای نیست در جهان / که اشک را خشک کند /کلمه / خون را به جریان می اندازد / اما در جریان هیچ شعری / خونریزی بند نمی آید / گاهی که نفرت دارم از شعر / اغلب برای همین است ( ص7)

گاهی شعر در موقعیتی شبه فلسفی به قصار سازی افوریستی  می افتد در شعر 5  یک عبارت غیر قطعی به پایان بندی قطعی می رسد :

زندگی شاید همین باشد /نه به چند وچون چنارها راضی باشی / نه به راز و رمز انارها دلخوش / که ناگهان یکی بیاید و بگوید / برای بودن یا نبودن دلیل کافی نیست / بهانه لازم است ( ص5)

 

در بند اول و دوم وسوم حرکت در شعر خوب بود ولی شعر با کنش خبری در بند چهارم در وجهی شبه فلسفی و ارزشگذارانه فرو می کاهد و به جای نشان دادن اجرای حسی خود را بیان می کند بعنی بیان تابع مضمون غیر شاعرانه می گردد .

در شعر شماره 6 هم بیان جای اجرا حسی کار را می گیرد و شعر با توصیفی مسطح و تنها با کنش گفتاری و شفاف و آشنا به وجه اخباری و احساسی می رسد :

در اتوبوس / زنی نشسته بود در کنارم / از تبریز تا تهران را / آن گونه روشن / آن گونه زیبا /هر گز ندیدم .( ص20)

اما گاهی قصار ها   فشرده گی و ترکیب یک تجربه عمیق  در زندگی را بازتاب می دهد و به راحتی می تواند در ذهن جمعی مخاطب قرار گیرد :قله / اوج پشیمانی ست /تمام راه رفته را /بر می گردی

 

گاه استفاده غیر ضرور از ادات تشبیه شعر رادر  وجه تصنعی قرار داده و به خصلت ارگانیگی روایت شاعرانه لطمه زده است و آنرا در در موقعیت صنعتی و غیر القایی قرار می دهد گاه به سادگی با حذف ادات تشبیه گزاره ها در موقعیت مستقل ترو موجه تری شکل می گیرند:

مثل تنها مسافر بیدا (ص9) مثل دو سیم (ص16) مثل مردی که از رخ هایش مراقبت می کند  (33ص) مثل زخم هایی که خشک شدند  (ص33) مثل هر صبح (20) مثل پیرزنی که سوزن نخ می کند  (ص38) مثل تمام شدن باطری موبایل  (43ص) مثل سرنوشت (49ص) مثل مار گیری پیر( 64ص ) مثل ماهی گرسنه (81ص) مثل دست کلید های گم شده در خیابان (ص 93)مثل موضوعی مهم (ص94)

در مونولوگ های عاشقانه این دفتر  پاردوکس های تصویری بیش از آنکه حاصل حضور معشوق باشد بیانگر فاصله و جدا افتادگی ست که نوعی فراروی ازخود بیگانگی را نشان می دهد در شعر 7 تا 18 ما با مونولوگ های خویش خواهانه مواجه ایم که درپی بازتاب عواطف ناقص خود هستند .تصویر سازی ها ی عینی و باورپذیر از تجربه های شخصی شکل گرفته و عملا در صدد غافلگیری عاطفی وحسی می باشند :

باید که از تو می رفتم /از تو و از ارتفاع چشمگیرت /هیچ کس / در قله که فتح می کند /ساکن نمی شود .

مرگ اندیشی در این دفتر از طنزی تلخ و گروتسک وار برخوردار است .همیشه ابژه مرگ نوعی بازسازی چهره ای زندگی در فرصت متافیزیکی شعر وادبیات است .فرصتی که از آینده مفروض به حال پاسخ میدهد .مرگ اندیشی شاعرانه فرق اش با دیگر ژانر های ادبی نه صرفا بازسازی چهره ناتمام زندگی که باز آفرینی موقعیت های خوشگوار و آرمان پردازی های ناممکن در ساحت ممکن زبان شاعرانه است .یعنی شعر نه صرف پاسخی رهائیبخش که بدیلی برای هستی شناسی امر ناشناخته در موقعیت مرگ می شود .در شعر شماره 3 : اتفاقا /در سپیده دمی که بوی لیمو می دهد /شمامی روید که جواز دفن مرا بگیرید /که می رسید پشت پنجره اتاقی محقر /که در آن مردی / اغلب نماز هایش را شکسته می خواند / اما همیشه جای خدارا دقیق حدس زد ...

ما با یک فیگور ابژکتیو مذهبی مواجه ایم که از موقعیت مرگ حرف می زند اما ذهن سیال در روایت شعر انگار از ذهن نامنسجم  و رویاپردازی های غیر کنترل شده ناخودآگاه می تراود . انگار آنچه به نام مرگ فراخوانده می شود از انبان تمناو رویاهای سترون و بی پاسخ بیرون می ریزد .

در دفتر سوم ما بانوعی تاویل سازی با مفهوم مرگ مواجه ایم .مرگ در واقع با وجهی پدیدارشناسانه موضوعیت می یابد و به گونه ای مرگ غیاب در حضور می شود .وجه دو گانه سلبی و ایجابی در روند باورپذیری امری روزمره می شود که در دفتر سوم وجه انضمامی آنرا در سلوک و عادت های روزمره نشان می دهد .

مثل هر صبح – آبدارچی / چهار لیوان پر می کند از چای / یکی رادوباره بر می گرداند به قوری / مرگ باید همین باشد / تا به غیابم عادت کنند / چند صبح /لیوانم پرو خالی خواهد شد ؟

گاهی مرگ در میانه سطر ها کارکرد موجه و متعادل کننده ای دارد .چرا که مرگ به عنوان امری مقدر و جبری ، دلالت بر تمام شدن زندگی ناتمام دارد .در واقع ابژه مرگ در  در پروسه های عاطفی  شعر،در هویتی عینی ومبدل ش ، ازوهم و ناشناخته گی اش بیرون می آِید .

گاهی هم رانه مرگ از کنش روانشناختی برخوردار می شود .به گونه ای که خیره شدن به مرگ به آزادسازی انرژی ناخودآگاه در رفتار روزمره منجرمی گردد .در واقع با رانه مرگ ، شعر به سویه های پنهان و غیر متداول به بازتعریقی دقیق از زندگی می پردازد .

شعر در واقع مرگ را به استعاره متفاوتی در زبان می سازد و سعی میکند چهره رام و دلپذیر و متحرکی ازمرگ بسازد .گرچه شعر در تقلای زبانی مرگ را از منشور استعاری عبور میدهد ولی به قول ژاک لاکان : انسان ها ابژه هایی را می جویند که به خیال پردازی شان تداوم بخشد .

ابژه مرگ در این شعر ها اتصال امر قطعی و محتمل با محتوای ممکن زندگی است .

حسن آذری در شعر های مرگ اندیشانه اش توانسته با جلوه ذهنی و عینی مرگ ، وجه خلاقانه و بازیگوشانه را در ادراکی عاطفی ادغام کند . در یکی از شعر ها خوب اش ( آمبولانس ) وجه ترابری مرگ را در شعر آمبولانس با طنزی تلخ وآیرونیک بسازد .در این شعر ظریفت های معنایی در ارکان اجرایی و گفتاری شعر پیش می رود .مرگ گرچه در این شعر وجه انتزاعی دارد ولی دریک نوع اجرا ی تصویری وملموس شخصیت یابی  سوگارآمبولانس را به زبان در  آورد .

داد می کشم که مرگ از شما برانم /اما اغلب مرگ است که می راندم / ...به جنون سر به دیوار هم که نکوبم / کودکی نیست دراین شعر / که دوستم بدارد / مرگ در بسترم فرسوده می شود ...

 

یکی از خوش ساخت ترین و اجرایی ترین شعر این دفتر که می توان توالی تصاویرو کنش های عینی اش را درروند نوعی خودانگیختگی شاعرانه ، در هیئت تیپیکال یک کارمند میانه حال حس کرد شعر 31 است .

من که در اداره آقای آذری ام / مرخصی می دهم به احمدی /برود دم خانه اش سکته کند /...درخیابان های عصر زنان بسیاری را دوست داشتم /هرگز یکی شان اما /آنقدر زیبانبوده است /که اندگی مرگ را /به تاخیر اندازد ....

در این شعر تجربه شخصی از زندگی چنان تبلوری در روند آشنایی زادیی ایجاد می کند که شغل ، تن ، لباس ، عشق ، و فراغت ، کار در یک خود اندیشی گفتاری ، دغدغه های پنهان و آشکار خودرا از ضمیر خودکار و مکانیکی تا تمنا های نهفته در ناخودآگاه را در روندی پرطنین در تبلوری دیالکتیکی به صدادر می آید.

آنچه برای من از جنبه فرمیک اهمیت دارد نشانه های شاخص پایان هر بند در بیان موقعیت جغرافیایی وحال و هوای رواشناسی اش از اداره تا خیابان و خانه  وتا حمام است . هر یک از مکان ها بانوع لباس  ، فیگور و رفتار و اخلاق را در تطوری مشروط به خود نشان می دهد . نثری سرزننده و شوخ طبع و اندوه بار در تلفیقی متحرک ، لایه لایه زندگی تک ساحتی یک کارمند را با واگویه با البسه پیش می برد. نشانگان مکانی که انعکاس از خود بیگانگی و زندگی خالی از عشق است که مشروط به وضعیت اتوماتیک و صنعتی شده است .اجرای این شعر ازشخصیت کت شلواری تا عریانی حمام ، مرحله به مرحله از ضرورت کار تا عریانی فراغت را به سخره می گیرد .اما این شخصیت پروبلماتیک قادر به درک بحران ملال آور و زندگی قطعه قطعه شده اش می باشد . در واقع آنچه را که هست بر نمی تابد و آنچه را پذیرفته هستی مقدر وقالب بندی شده ای هست که در آن وول می خورد .  

 

 

 

 

 

 








ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات