ابوذر افشنگ
کرکره
ها پایین کشیده می شوند
و این
گربه که کز کرده و مدام خمیازه می کشد
تعطیل...
گیرش
انداخته ایم و فکرهای بدی توی سرمان است...
جمعه،بازاری
خلوت است که تنوع می خواهد
پس بی
خیال مشتری ها
یکی
دایره می شود و دوره اش می کند
دیگری
فندک
آن یکی
بنزین
روانی
تر از همه منم و گر می گیرم
بلند
نمی شود و آتش را با پنجه می لیسد
مثل
ماهیان آزادی که می دانند خزر هرگز به آبهای آزاد راه ندارد!