اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
شنبه ، 11 فروردين ماه 1403
21 رمضان 1445
2024-03-30
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 257
بازدید امروز: 1779
بازدید دیروز: 12701
بازدید این هفته: 1779
بازدید این ماه: 113273
بازدید کل: 14688388
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



مقدمه ای بر ساختارشکنی مادرد

                                      
                                           مسعود آهنگری

این متن با رویکرد قطعه نویسی (fragmentary form) به بررسی مجموعه شعر تازه علی عبدالرضایی که اخیرا توسط نشر بوتیمار منتشر شده می پردازد و خوانشی دلوزی از «مادرد» به طور خاص و دیگر شعرهای این کتاب خواهد داشت.شاید درست بود که ابتدا به برخی از اصطلاحات مهم و حیاتی در تفکر دلوز که در این نوشته آمده و در ایران کمتر بدان توجه شده می پرداختم که البته این مهم در یک نوشتار انتقادی قابل طرح نیست. بااینهمه سعی می کنم به معرفی کوتاه برخی از این مولفه ها با ترجمه مستقیم کتاب (Gilles Deleuze:Key Consepts)
پرداخته در متن نهائی و کامل این مقاله بیاورم.

-
مادرد ردِ دری ست ، یک تاخوردگی به روی زبان ، یک سرهم بندی که تولید قلمرو می کند. قلمرو « درد»، قلمرو «ما»، قلمرو « مادر»، مادرد یک تکبودگی ست اما یک کل قدرتمند را بسط می دهد و معرفی می کند که در عین گشوده ماندن، قطعه وار نیست: نوعی یک-همه ی بی حد و حصر، یک همه ی تکثیر که همه مفاهیم را بر یک و فقط یک صفحه در بر می گیرد .

-
مادرد، اندامی ست بدون ارگان، چرا که مولفه های این مونتاژ خود در گذر از هم تغییر می کنند. جایی دلوز بر این عقیده است که مفاهیم در گذر از گذرگاه هایی که ما انتخاب می کنیم تغییر می کنند و مادرد یک گذرگاه ست که ما را به سمت یک نه بی مفهوم اما باثباتی معنایی سوق می دهد.

-
مادرد یک جمله کامل است و جمله کامل، مادرد.

-
گشتاوری ست که نیروهایی از جنس مولفه هایش، از جنس قلمروهای درد، ما، و مادران مان خلق می کندکه منجر به قلمرو زدایی می شود. شاید اشتباه باشد مادرد را یک مجاز بدانیم یا یک استعاره، زیرا استعاره ی چیزی بودن همیشه آن چیز را مقدم بر استعاره کرده است این در حالیست که مادرد درباره چیزی نیست درباره هیچ چیزی که ارگان و ارکانی دارد بلکه درباره یک گذرگاست، یک شدت، یک انسان بدون تن، اما نه با روح، موضوع انسانیت ( انسان بودن و نه ُبعد اخلاقی و شاید اخلاقی ) اوست.

-
مادرد درباره انسان است. درباره ابعاد انسانی ست. که از پس خود سانسوری شاعر این عصر تعریف شده است. شعری که در اصلِ اثر با نام «سانسور» به نگارش درآمده بود و حال در گذر از سانسور به «مادرد»، حتی سانسور هم قلمرو زدایی می شود.

-
از این لحظه، مادرد، صیرورت دارد و هرآن چیزی که از این گذرگاه عبور می کند در حال شدن است ،حالی شدن است.خالی شدن از قلمرو هایش.

-
مادرد، زن شدن است؟ درباره سرچشمه مادرد ، و لحظه درد، لحظه ای که کسی در می زند. تمامی اشعار مادرد درباره زن است، یک زن است، رد یک زن است، یک مادرد، مرد!

-
مادردم ؟ این «م» شناسه ی مالکیت نیست بلکه درباره راوی ست درباره هستی من- من مادرد هستم- شاید دیر نباشد بگویم این من منی نیمایی نیست. یک مای منفرد است، یک-همه!
-
مولفه های مادردم ، اجزای ماشین :
1.
ماد + ردم 2. ما + درد 3. مادر+ دم 4. ما+در+دم 5. مرد+ آدم

ماشین های مونتاژ ماشین های معنایی نیستند بلکه الگوریتم ها و ساختارهایی هستند که با در نظر گرفتن وجوه اشتراک و اجتماع میان اجزا کار می کنند، منظور از مونتاژ در اینجا یک مفهوم دلوزی ست ، برای شفاف تر شدن باید بدانیم که مونتاژ یا سرهم بندی ترجمه assemblage از انگلیسی و agencement از خواستگاه اصلی و فرانسوی اش می آید. Agencementدر اصل فاصله معنایی بسیار دوری با ترجمه سرهم بندی و حتی آنطور که Charles.J.Stivale ذکر می کند با assemblage دارد. «زیرا این واژه یک واژه استاتیک و ایستا نیست بلکه مخلوط و پردازشی ست از نظم و ترتیب، سازماندهی، و طرح بندی . »

-
شاید بتوان چنین بیان کرد که مادرد یک کاغذ موبیدوس باشد، کاغذی که رو به خودش باز/ بسته است.صفحه ای که پشت و رو، درون و بیرون و هر آن چیزی که با نام دوگانه های متافیزیکی زیبایی شناسی می شناسیم ندارد. . یک فلات وسط زبان فارسی یک صفحه ی درون ماندگار، مادرد حتی راه را به روی فلات های دیگری چون پدرد و برادرد باز می کند.
...
ادامه دارد ...

بخش دوم :
 تحلیل مجموعه شعر « مادرد » ممکن نمی شود مگر با ریز شدن در تک تک شعرهایش،بازخوانی و بازنویسی شعرهای کتاب « مادرد » باعث می شود جای حکم دادن در فضایی ماکروسکوپیک و برخورد کلی نگر به جزئیات و حیطه های میکروسکوپیک بپردازیم. به اعتقاد بودریار،وانموده سه سطح دارد: سطح اول نسخه بدلی از واقعیت است که به روشنی قابل تشخیص است.سطح دوم نسخه بدلی است آن چنان طبیعی که مرزهای میان واقعیت و وانموده را محو می کند. و سطح سوم، نسخه بدلی ست که واقعیتی از آنِ خود را تولید می کند، بودریار سطح سوم وانموده را حادواقعی می نامد.شعر ابزوردیته نموداری ست از حرکت از سطح اول وانموده به سطح حادواقعی ست: واقعن که! تنبلی هم زیر پایِ تو لُنگ انداخته پاشو شده بود باور نمی کنم تا تنگ غروب خواب دیده باشی نخوابیده بود کسی خودش را به خواب زده است یا واقعا خوابیده است؟ حرکت از سطح اول به سطح دومی ست که ما می توانیم شبیه سازی را در برابر امر واقعی بسنجیم چرا که واقعیت هنوز پابرجاست و این را در ادامه نیز خواهیم دید: چه نشستی بر صندلی های دور میز نشسته ای که چیده ای؟ سیبی نچیده بود به اندازه دو وعده بیشتر چریده ای چه دیده ای؟ نخورده بود ... چیزی ندیده بود جهانی که می شناسیم جهانی ست پر از حادواقعیت، که بودریار آن را سبک غالب تجربه و درک می داند- خوابی که در عمق وانمودگی اش به مرگ می رود و ما نه تنها تفاوت میان خواب و مرگ را نداریم بلکه دیگر خوابی در کار نیست غیرت به این خوابی که می کنی گردن بدهکار است حیف رگ که نداری بریده بود و تنهایی که عمری در دلش تنگی می کرد زیلوی زیر میز را خون کرده بود کور بود که نمی دید مرده بود پرسوناژهای عبدالرضایی در شعرهای مادرد پرسوناژهایی به شدت درگیر تجربه های حادواقعی هستند و وانمودگی شان آنها را به نسخه های دگردیس یافته ای از واقعیت بدل کرده است.پرسوناژ شعر ابزوردیته فیگوری ست در سراسر یک اتاق از روی تخت تا میز ،پر از شک، پر از ناهمگونی ، فیگوری که مملو از تن شده است، تنبلی او تنبلی انسان معاصری است گرفتار دنیای مجازی و عدم تحرک او ناشی از یورش ارتباطات در دنیای مجازی ست. « ابزوردیته » شعری در میانه است یعنی پرسوناژ عبدالرضایی گویی قبل از خواب/مرگ در شبکه های اجتماعی می گشته و دنیای مجازی او را به سوی مرگ در خود و مرگ اتاقش کشانده است. گویی انسانی این چنین انسانی یله شده بر روی میز بر روی تخت تنها فیگوری از یک مرگ است. جالب اینجاست که غیرت آخرین بازمانده اخلاقیات پرسوناژ عبدالرضایی ست در این شعر که به زیبایی در سطرهای انتهایی خودش را در بازی زبانی قلمرو زدایی و باز قلمرو بخشی می کند از رگ خواب تا رگ گردن.بسط این انگاره باعث می شود تجربه حادواقعی را کنار شخصیت ثانوی لیوتار ببینیم. شخصیت ثانوی لیوتار شخصیتی ست بیرون آمده از یک نظام سایبری. نظامی که انسان عصر جدید در آن بدل می شود به شخصیت هایی ثانوی/ حادواقعی در فیس بوک، تلویزیون و نظام مصرفی تبلیغات. و ابزوردیته در از لحظه ای آغاز می کند که گویی تا خرخره خورده است و تا نهایت خستگی در گرداب رسانه غرق شده است







ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات