محمد آشور
آينه نشكسته
پيكاسو كشيده كه زيبايم
اين همین منم
مثل موناليزا كه خودش بود
و داوينچی جز اين كه لبخند جاودانهاش را نقّاشی كند
كار بزرگی نكرد
(حتّا بگیر «لبخندش را ابدی کند»)
آينه نشكسته
پازل منم
و تو جورم كن!
طوری بچين
كه «پيكاسو كشيده كه زيبايم»
نه جوری كه كار بزرگی نكردهای!
ببينم چه كردهای؟!
جورم ولی دقيقِ دقيقام
ردیفِ قافيهها را بههم بزن!
بههم بزن از سر
از نو از ته بچین
ردیفِ مرا بشکن
به هم بزن
و هم بزن
بزن به سیمِ دیوانه
بزن بشکن
که آینه نشکسته
طوری بچین که فرق من از (قیچی!)
با فرق من از شقیقه یکی باشد.