ناجی غریب زاد
شعر1
بوی مرگ می دهم
بوی دری که خیابانش
عینک دود دارد و
سوزنی ذهنش / حرف های کات کبود
بارها مرورت کرده ام
از لام تا کام
از لاری های بلوغ
تا کامیون های پر از ستاره و غرور
و هر روز
با یوز پلنگانی که سایه ات بودند
سکوی اندوه را پرتاب می شدم
امروز
به سوی نور
که نمی بردم اشک
وارونه ی آسمان را
سنگ می گذاردم در دهان
تعمید عروسکان سبز چشم
شعر2
کر می شوم / تا غزل
کور می شوم / تا غزاله
خط را چند نوشتی
عدد را چند گرفتی
من شما را با شماره دفن می کنم
در خط 93 – جیم