اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
يكشنبه ، 9 ارديبهشت ماه 1403
20 شوال 1445
2024-04-28
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 102
بازدید امروز: 590
بازدید دیروز: 8016
بازدید این هفته: 590
بازدید این ماه: 44913
بازدید کل: 14913004
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



رابرت فراست

                                 
                                            کامبیز منوچهریان


.

 

شعر آتش و یخ

سروده رابرت فراست

ترجمه کامبیز منوچهریان

 

آتش و يخ

 روايت اول:

 

گويدم مردی كه پايان جهان

هست آتش آشكارا يا نهان

آتشی سوزان و گرم و تاب‌ناك

می‌كشد شعله به روی آب و خاك

چون كه من از آرزوهای خودم

از دل و از قلب شيدای خودم

بس كشيدم محنت و سوز و گداز

سوختم از شعله‌های حرص و آز

خسته و نالان پس از هر جست‌وجو

سوختم در حسرت و در آرزو

 

پس طرفدار همان مردم كه گفت:

اين جهان خواهد شدن با شعله جفت

پس برای بار دوم گر جهان

ره سوی مرگش برد او بی‌گمان

چون كه من دارم ز نفرت آگهی

می شوم لبريز از نفرت گهی

با چنين حالی سرانجام جهان

با تمام زيركان و ابلهان

گر شود ويرانی با يخ چه باك

كافی است اين بر تمام اهل خاك

گر كه دانی كافی از نفرت همی

كی بود نابودی با يخ غمی

عالی و كافی بود اين يخ زدن

ياد داد اين نكته را نفرت به من

 

پس روايت دوم:

 

به قول بعضی از مردم كه می‌گويند:

پايان جهان در آتشی سوزنده خواهد بود

تابنده

و پرشعله

كه دنيا را به كام مرگ خواهد برد

و من چون بس چشيدم از هوس‌هايم

و در اين آتش سوزنده چون گاهی ز هم پاشيد دنيايم

موافق هستم آری با چنين فكری

چنين قولی

و می‌دانم كه دنيا در دل اين آتش و اين شعله خواهد مرد

و دنيا بار ديگر گر به كام مرگ خواهد رفت

در اين فكرم:

چون از نفرت كفايت می‌كند دانستن‌ام، گويم:

كه يخ بستن برای اين جهان نيكو و هم عالی‌ست

كه بس خالی و پوشالی‌ست

و اين كافی‌ست.

 

و اما روايت سوم:

 

بعضی گويند:

جهان در آتش پايان می‌گيرد

و بعضی: در يخ

از چيزی كه از آرزو و هوس چشيده‌ام

با آن‌هايی كه آتش را ترجيح می‌دهند، موافق‌ام

ولی اگر بايد برای بار دوم نابود می‌شد

فكر می‌كنم از نفرت به اندازه‌ی كافی می‌دانم

و با دانستن آن، نابودی با يخ

نيز معركه است

و كافی خواهد بود.

بیوگرافی شاعر:

«رابرت لی فراست» چکامه‌سرای پرآوازه‌ی آمریکایی، فرزند «ایزابل مودی» و «ویلیام پریسکات فراست» در 26 مارس 1874 در «سانفرانسیسکو» چشم به جهان گشود. مادرش آموزگار و پدرش روزنامه نگار بود و او به یاد ژنرال ایی.لی. نام گذاری شد.در 1880 به کلاس اول رفت، اما درمدرسه دوام نیاورد و در 1881 نیز همین روش را در پیش گرفت. سران‌جام در 82 خانواد‌ اش پذیرفتند که در خانه و با آموزگار سرِخانه درس بخواند. و همین ایام بود که آموزگاردریافت که وی در تنهایی صداهای دیگری را می‌شنود و مادرش را آگاه گردانید که وی از موهبت شنوایی و بینایی خارق العاده‌ای برخوردار است.در پنجم می 85 هنگامی که رابرت فراست یازده ساله بود، پدرش را بر اثر بیماری سل از دست داد و مادر پس از پرداخت تمامی هزینه‌های خاک سپاری و موارد دیگر تصمیم گرفت با دو فرزندش رابرت و جنی برای ادامه‌ی زندگی به «لورنس» ماسا چوست نزد خانواده‌اش برود، در حالی که فقط 8دلار در جیب داشت.در خانه‌ی جدید که بر اساس انظباط سختی اداره می‌شد، به بچه‌ها بد می‌گذشت. اما چاره‌ای نبود. پس از چندی بر اساس امتحان ورودی دبستان، مدرسه رابرت را درکلاس سوم و جنی را که کوچک‌تر بود، درکلاس چهارم ثبت نام کرد.در سال 1890 هنگامی که رابرت فراست، با عنوان دانش آموز ممتاز، مدرسه‌ی ابتدایی را تمام کرده بود، نخستین شعرش که      «La Noche Triste» نام داشت در بولتن مدرسه به چاپ رسید





نوزده ساله بود که مجله‌ای محلی یکی از اشعارش را به پانزده دلار خرید. پدر بزرگش او را همواره از شاعری منع می‌کرد و به او گوشزد می‌نمود که گذران زندگی از این راه ممکن نیست، اما این سخنان در رابرت جوان تأثیری نداشت، چرا که سرنوشت او پیشاپیش نوشته شده بود. در سال 1891 پس از به پایان بردن دوره‌ی دبیرستان در امتحان ورودی کالج «هاروارد» پذیرفته شد و نیز سردبیر بولتن آن‌جا گردید و همچنین در همین زمان‌ها بود که با «النور میریام وایت» دیدار کرد و به او دل باخت و پس از پافشاری بسیار در 1895 زمانی که خبرنگار «دیلی آمریکن» بود، با او ازدواج کرد. اما خوشبختی‌های ساده‌ی زندگی او بسیار بی‌دوام بود و با فرارسیدن سال 1900 از هم فرو پاشید. این سال برای رابرت 26 ساله، سال خوبی نبود چرا که در 8جولای پسرش «الیوت» را بر اثر بیماری وبا از دست داد، سپس النور همسرش به‌خاطر مرگ الیوت دچار افسردگی شدید گردید و بعد مادرش به علت سرطان به جهان دیگر پیوست.پس از آن رابرت چند سالی دیگر در آمریکا ماند و به کشاورزی پرداخت و چون کشاورز کامیابی نبود، هم‌زمان آموزگاری کرد، به‌طوری‌که اول به صورت نیمه‌وقت و سپس تمام‌وقت درآکادمی پینکرتون به تدریس ادبیات انگلیسی پرداخت، در این میان شعر هم می‌سرود و به گاهنامه‌های گوناگون می‌فرستاد که گه‌گاهی به چاپ می‌رسید.  اما ناگهان درسال 1912 تصمیم گرفت با خانواده‌اش به انگلیس مهاجرت کرده تمامی زندگی خود را صرف نوشتن کند. این قمار برای او بُرد بسیار به بار آورد، چرا که در انگلیس نخستین کتاب که از او به چاپ رسید «A Boy’s Will -  خواست کودک»، توجه همگان را برانگیخت و باعث شد که رابرت به جرگه‌ی شاعرانی از قبیل ازرا پاوند، هیلدا دولیتل و ... در آید. اما دیری تپایید که با شنیدن خبر چاپ کتابش در 1915 به آمریکا بازگشت و از آن به بعد بود که قله‌های شکوفایی شاعرانه‌اش یکی پس از دیگری آشکار گردید، چنان‌که در آغاز سال 1923 هنری هولت برگزیده‌ی اشعار و در نوامبر همان سال کتاب  New Hampshireرا از او به چاپ رساند و نیز دانشگاه ورمونت به او مدرک LHD (Litterarum Humaniorum Doctor ) عطا نمود. در می 1924 جایزه‌ی پولیتزر را برای کتاب  New Hampshire نصیب خود کرد و همچنین از دانشگاه ییل و کالج میدلبری به مدرک افتخاری نائل آمد. در 1928 هولت کتاب    «West Running » او را چاپ کرد و نیز برای نخستین بار با تی.اس.الیوت شاعر مشهور انگلستان دیدار نمود. سه سال بعد در 31 جایزه‌ی پولیتزر را برای مجموعه‌ی اشعارش دریافت کرد. پنج سال بعد از آن در 36 هولت کتاب A Further Ring او را به چاپ رساند که این کتاب سال بعد 1937جایزه‌ی پولیتزر را دریافت نمود



سال بعد، همسرش النور را بخاطرنارسایی قلبی از دست داد اما در همان سال رابرت فراست که سرمست از باده‌ی موفقیت و عشق بود به کاتلین موریسون پیشنهاد ازدواج داد. کاتلین نپذیرفت  ولی فراست در ادامه‌ی احساسش به وی کتاب  A winter Treeرا که در آوریل 42 از او منتشر شد، به کاتلین موریسون پیشکش کرد، که سال بعد این کتاب نیز برنده‌ی جایزه‌ی پولیتزر شد.دو سال بعد یعنی در مارس 1945 هولت کتاب A Mosque Reason  و در می 1947 کتاب  Steeple Bush را از او به چاپ رسانید و نیز در همین سال برکلی هفدهمین مدرک افتخاری را به وی اعطا کرد. دو سال بعد در 49 مجموعه‌ای کامل از اشعار او به چاپ رسید و یک سال بعد از آن سنای آمریکا روز تولد او را به عنوان روز یادبودِ فراست پذیرفت.در سال 53، عضویت آکادمی شاعران آمریکا به او اعطا شد و متأسفانه در همین سال هم به خاطر سرطان پوست تحت عمل جراحی قرار گرفت.در سال 55، مجلس قانون‌گزاری ورمونت کوهی را به نام او کرد و سال بعد کندی رئیس جمهور از او خواست که در مراسم نخستین ریاست جمهوری – که در 1961 بر گزار می شد -  همراهی‌اش کند،رابرت فراست شعری هم برای مراسم سرود اما به علت بیماری و ضعف، خود قادر به خواندن آن نشد.در  62، هولت کتاب  In The Clearing را از او به چاپ رسانید و نیز در همین سال با وجودی که گرفتار ذات‌الریه ی سختی شده بود برای شرکت در یک برنامه‌ی تبادل فرهنگ‌ها به دعوت کندی به اتحاد جماهیر شوروی رفت، اما آن‌قدر خسته و بیمار و ضعیف شده بود که در شوروی قادر به ترک بستر خود نگردید پس نیکیتا خوروشچف نخست وزیر شوروی خود به دیدار او رفت. رابرت فراست در بازگشت از این سفر تحت عمل جراحی قرار گرفت، اما پزشکان در یافتند که سرطان مثانه و پروستات او پیشرفته‌تر از آن است که درمان شود. وی با همه‌ی این احوال زندگی خود را تا سال 63 ادامه داد و در این سال هم جایزه بولینگن را از آن خود کرد؛ اما در هفتم ژانویه دچار انسداد خون شد و در 29 ژانویه‌ی همان سال اندکی بعد از نیمه شب درحالی‌که زندگی غرور آفرینی را از خود بر جای می‌گذاشت، چشم از جهان فرو پوشید و در مقبره‌ی خانوادگی‌شان در الدبنینگتون، ورمونت به خاک سپرده شد. شعرهای فراست در اوج بی‌پیرایگی سرشار از نوعی اندیشمندی و ژرف نگری‌ست و گو این‌که مصالح شعرش را ساده‌ترین اشیاء و عناصر تشکیل می‌دهد، اما در نهایت به غنای معنایی و حقیقت زندگی و انسان و سر آن‌جام هستی گره می‌خورد. غنایی که گاه شنل طنز و کنایه و نماد را بر دوش دارد و گاه جامه‌ی تمثیل و روایت‌های داستانی  را بر تن می‌کند





وی با نخستین مجموعه‌ی شاعرانه‌ی خود «خواست کودکانه» که ازرا پاوند نقد ستایش‌آمیزی بر آن نوشت، هستی شاعرانه‌ی خویش را در جهان ادبیات به ثبت رسانید و پس از آن چهار بار جایزه‌ی پولیتزر را نصیب خود کرد .تخصص فراست بیشتر در سرودن اشعار عاشقانه است و در همان‌هاست که خیال بی‌همتای خود را در زیباترین تشبیهات و واژگان می‌پیچد و چونان گنجینه‌ای از زیبایی به دست خواننده می‌دهد. از آن میان می‌توان به شعر عاشقانه‌ی The Silken Tent  اشاره داشت. در این شعر فراست با نهایت ظرافت زیبایی خیمه‌ای را- از بندها تا تیرک میانی -  وصف می‌کند و در پایان شعر نتیجه می‌گیرد که آن تیرک میانی «تو» هستی که در جامه‌ای ابریشمی قرار داری. فراست خود در مورد تاریخچه‌ی این شعر می‌گوید در کودکی یک روز صبح مادرش در لباس کلاسیک انگلیسی با دامنی بلند و ابریشمین از پنجره می‌بیند و این زیباترین صحنه از همان زمان در ذهنش می‌نشیند و بعدها این شعر از آن خاطره آفریده می‌شود .  شعرهای رابرت فراست کلاسیک و همه از وزن و قافیه برخوردارند. بیشتر این شعرها در بند‌های آغازین، خواننده را به دیدن منظره‌ای فرا می‌خوانند و در بندهای پایانی نتیجه‌ی فلسفی را به وی پیشکش می‌دارند. چنان‌که خود فراست هم در جایی می‌گوید:شعر با خیال و زیبایی آغاز می‌شود و با حکمت پایان می‌گیرد.

 







ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات