اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (38)
تقویم
سه شنبه ، 29 اسفند ماه 1402
10 رمضان 1445
2024-03-19
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 104
بازدید امروز: 2807
بازدید دیروز: 7479
بازدید این هفته: 15567
بازدید این ماه: 196811
بازدید کل: 14573559
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



تمهیدات زبان مثل استفاده ی حداکثری فیلم ساز از تمه

   


                       مصاحبه با عباس حبیبی بدر آبادی
                      دبیر مصاحبه : فرهاد کریمی




1ـ آقای حبیبی­ بدرآبادی در نقدی که آقای محمدآزرم بر مجموعه­ی «گوش‌درد قرن چهارده هجری» نوشته، در مقدمه بحث «ضدِ شعر» را مطرح کرده­اند. آیا می­توان «ضد شعر» را «ضد قراردادهای شعر سنتی» دانست؟

 محمد آزرم در مقاله اش از این منظر مدافع کتاب بود. او معتقد بود که " ضد شعر" در شعر جاهای دیگر ( در شعر انگلیسی) به شعرهای ساده اطلاق می شود که بدون پیرایه های ادبی و زبانی نوشته می شوند و در حقیقت ما به ازای آن در زبان فارسی می شود همین شعرهای ساده نویسی فاجعه باری که در چند سال گذشته متداول شده اند. با این زاویه دید کتاب هایی مثل گوش  درد در نقطه ی مقابل و در  تضاد با "ضد شعر" قرار می گیرند.

من دوست دارم توضیح کوتاهی درباره ی این موضوع اضافه کنم که ممکن است پاسخی برای اظهار نظرهای مشابه را نیز در خودش داشته باشد. این را در مصاحبه با دوست دیگری نیز گفته ام در مواجهه با شعر و یا هر امرهنری دیگر عده ای را داریم که به دنبال تغییر هستند؛ نوآوری و خلق فضاهای نو مستلزم تغییر در نگرش ها و ارزش ها است. عده ای این را می پذیرند و عده ای راه تکرار و تقلید را پیش می گیرند. رخوت و جمود فکری مقلدین و علاقمندان تکرار اجازه ی برخورد سازنده با امر نو را نمی دهد بدیهی است در شرایط جمود فکری ممکن است کاری مثل "گوش درد" را ضد شعر یا هر نام عجیب و غریب دیگر بنامند.

این که امروز شعر حبیبی درست خوانده نمی شود؛ ما با خوانندگانی طرفیم که فهم شان از شعر هنوز درگیر  تکرار گذشته ها است. این پدیده ی اعجاب انگیز و منحصر به فردی نیست. کسانی که مدعی نفهمیدن شعر حبیبی هستند؛ شعر های دهه شصت و هفتاد براهنی و  رویایی را می فهمند؟ شعرهای دهه سی نیما و هوشنگ ایرانی را چطور؟

اگر کسی که ذهنیتش از شعر هنوز درگیر غزل است؛  یا دنبال رو شعرهای سه سطری ساده نویس ها است؛ سراغ کارهای من بیاید ممکن است مشکل داشته باشد چون عادت هایش مغایر تغییر پذیری و یادگیری عمل می کنند و این گناه شعر من نیست.

 

2ـ عنصر «گوش» به عنوان یک پارامتر و ایده­ی خاص در ساختار کتاب از همان آغاز حضور دارد. این عنصر در بازیابی پدیده­ها برای ایجاد معنا چقدر در شعرهای شما حضوری موفق داشته است؟

"گوش" عنصر کلیدی بخش نخست کتاب است. چهار اپیزود شعر گوش درد و موسطه ای که به گوشیه نویسی اختصاص دارد. گوش مکمل زبان است؛ مهم ترین عضو در یادگیری انسانی ؛ عضوی حسی که مستقیم به مغز وصل است ؛ درد و عفونت آن می تواند درد و عفونت خود مغز  قلمداد شود؛ و برعکس بیماری های مغزی زیادی هم هستند که بارز ترین علائم آن ها تاثیر بر سیستم شنوایی است.  این ها و خیلی شاخصه های دیگر فیزیولوژی گوش را تشکیل می دهند. در عین حال یک سابقه ی تاریخی داریم برای گوش. می دانیم در دوران های مختلف تاریخی بریدن گوش  از متداول ترین روش های مجازات و نشانه گذاری خطاکاران بوده است. در بین سربازان مغول افرادی بودند به نام چی گین که وظیفه ی آن ها  کسب اطلاعات و به اصطلاح به حرف آوردن  اسرای جنگی بوده؛ یکی از روش های  آن ها این بود که گوش های زندانی را با دندان می کنند و جلوی چشمش می جویدند.... گزارشاتی هست مبنی بر این که این روش ها تا مدت ها پس از مغول ها نیز متداول بوده و توسط سلسله های پادشاهی پس از مغول کماکان مورد استفاده بوده است. انداختن حلقه در  گوش غلام ها؛ به نشانه ی اطاعت مطلق آن ها از ارباب. اصلی ترین مدل  نشانه گذاری سلسله مراتب قدرت بوده است. و البته خیلی چیزهای دیگر که مطالعه ی آن ها را به مخاطب واگذار می کنم.  اما در مورد میزان موفقیت؛ فکر می کنم  بایستی دیگران نظر بدهند و  نه نویسنده. در مدت دو سالی که از چاپ کتاب گذشته شاعران و منتقدینی نظیر  رضا عامری؛ سعید نصار یوسفی؛ روزبه امین؛ فریادناصری؛ شاهین باوی؛ ابراهیم مهدیزاده؛  ابوالفضل کمالی؛ رویاتفتی؛ مرتضا پورحاجی ؛ مجتبا پور محسن؛ محمد آزرم؛ داریوش معمار و... (از دوستانی که  اسم شان در ذهنم  نیست؛  عذر خواهی می کنم) درباره ی این کتاب نقد و نظر نوشته اند؛ بعضی از دوستان نظیر ساعد احمدی؛ شمس آقاجانی؛ خلیل درمنکی و سردار شمس آوری نیز در جلسات به صورت نقد شفاهی مطالبی را بیان کرده اند. به نظرم ؛ این که یک کتابی که حداکثر پانصد نسخه اش توزیع شده؛ تا حالا موضوع  بیست سی مقاله و مطلب از اهالی جدی و پیگیر ادبیات و مطبوعات شده؛ شاید بشود گفت موفق بوده است.

 

شما در شعرهای این مجموعه رخدادهای تاریخی و اجتماعی را نقد می­کنید و گاهی هم این نقدها به طنز پهلو می­زند.آیا این رویکرد را در راستای انتقاد از مشکلاتی که در سطح جامعه وجود دارد دنبال کرده­اید؟

نه الزاما. تاویل پذیری خاصیت متن است؛ این که شما چه چیز را به چه چیزی تاویل می کنید رابطه ای است بین شما و متن و قاعدتا به نویسنده ارتباطی ندارد. نویسنده آن چه را دوست داشته برای شما بنویسد نوشته؛ کتاب در اختیار شما است که بخوانید بازی های آن را بپذیرید یا نه؛ تاویل کنید یا نکنید. هر جور که بیش تر لذت می برید همان جور بخوانید.  ارجاع به قول حافظ که می گوید:

من این حروف چنان نوشتم که غیر ندانست /  تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی

 

4ـ در شعرهای این مجموعه، دال و مدلول­ها مدام با استفاده از عناصر داستانی جای خود را عوض می­کنند. این روابط دال و مدلولی بر چه مولفه­هایی استوار است؟

روبط دال و مدلولی قاعدتا بر روابط دال و مدلولی استوارند. در عین حال همان طور که در ایده های موجود در مکاتب جدیدتر در زبان شناسی و فلسفه مطرح است این روابط خیلی هم روابط ساده و قابل تعریفی نیستند.

مخصوصا وقتی شما با عناصر و المان هایی سر و کار دارید که سابقه ی فرهنگی گسترده دارند. هر عنصر هم زمان دارد چند داستان را پیش می برد؛ مثل همین "گوش" که درباره اش صحبت کردیم. این عناصر داستان های خودشان را در روایت شما دخیل می کنند و اجازه پیش برد ساده ی داستان شما را نمی دهند. ضد روایت هایی در حال تخریب روایت اولیه . به عنوان یک مثال ساده ی یک سطری. در شعر "ضد زبان" ؛  ابن سینا را داریم که باید پزشک است و باید بیماری گوش درد را درمان کند اما خودش مریض است و برای خرید دارو به ناصر خسرو برود. ناصر خسرو مرکز فروش داروهای قاچاق در تهران است اما ؛ در عین حال ابن سینا و ناصر خسرو دو فیلسوف با جهان بینی های مختلف هستند مراجعه ی یکی به دیگری می تواند در چهارچوب داستانی دیگر رخ بدهد و ... الی آخر.

ما با نوعی از روایت سر و کار داریم که خیلی شبیه داستانسرایی سنتی ما که در شعر روایی کلاسیک مرسوم بوده نیست؛ آغاز و امتداد روایت شما در یک مبدا زمانی ثابت و قابل تعریف نیست و  در یک امتداد خطی در زمان اتفاق نمی افتد. این نوع برخورد با روایت و زمان را شما بیش تر در رمان های مدرن و پسامدرن می بینید تا شعر؛ که البته در این جا در تمهیدات زبانی شعر ادغام می شوند.

 

استفاده­ی حداکثری از ابزارهای زبان یکی از شگردهای شما در رویکردهای زبانی این مجموعه است. این شگردها­ی زبانی چقدر می­تواند ابزاری کارآمد برای خلق موقعیت­های شاعرانه باشد؟

این اصطلاح ابزار زبان را اگر اجازه بدهید برای این که در ذهن خواننده با زبان ابزاری تداخل پیدا نکند اصلاح کنیم. من به جای آن "تمهیدات زبانی " را پیشنهاد می کنم. می دانیم زبان مدام در حال نوسازی خودش است. کافی است به خوانده ها و  شنیده های روزمره خودتان از رسانه ها و از مردم کوچه و خیابان دقت کنید؛ می بینید که هر روز اصطلاحاتی جدید وارد زبان می شوند. بخشی از آن ها در شعر و شاعری نیز مورد استفاده قرار می گیرند؛ و بخشی دیگر نه. من از آن جا که درکم از  شعریت  گره خورده با  عاطفه ی انسانی  فشرده در زبان؛ میزان جا افتادن یک تمهید زبانی جدید در  شعر  را  وابسته به میزان عاطفه پذیری آن می دانم.  در  عین حال شاعر الزامی ندارد که منتظر رسانه ها و مردم کوچه و خیابان بماند؛ انسان حیوانی  است ابزار ساز یعنی اگر به تمهیدات جدیدی احتیاج داشته باشد که نیابد خودش آن را می سازد و  شاعر انسانی  است که تمهیدات عاطفی  زبانی مورد نیاز خودش را می سازد.

 استفاده ی حداکثری شاعر از تمهیدات زبان مثل استفاده ی حداکثری فیلم ساز از تمهیدات سینما است. باید بدانیم که استفاده از تمهیدات زبانی نیز مثل استفاده از هر ابزار فنی دیگر نیاز به آموختن و کسب دانش و مهارت دارد. تمهیدات به کار رفته برای هر شعر  بایستی متناسب با شعر و در خود آن شعر ساخته شود؛ نمی توانیم یک الگوی از پیش تعریف شده را به تمامی شعرها تجویز کنیم.  استفاده از تمهیدات نمی تواند بی رویه و یا به صورت تصادفی باشد.  شعر بودن شعر؛ مستلزم فشرده بودن مقدار زیادی عاطفه ی انسانی در زبان است. تمهیدات زبانی تا جایی که در این عمل فشرده سازی و به نمایش گذاری این بار عاطفی موثر اند ؛ بایستی باشند و هر جا که وجودشان فاقد تاثیر عاطفی است زائد هستند.

اگر بخواهم  مثالی بزنم که وضوح همگانی داشته باشد؛ اشاره می کنم به رابطه ی ابزار وزنی و  یکی از انواع شعر سنتی مثلا غزل. در غزل مهم ترین تمهیدات زبانی وزن و قافیه است که در تمامی ابیات شعر به صورت یک سان مورد استفاده قرار می گیرد.

می بینیم که این وزن و قافیه ثابت در بعضی از بیت ها و مصرع ها خیلی با ظرافت و هوشمندانه با عاطفه ی شاعر پیوند می خورند و آن ها را تبدیل به شاه بیت می کنند؛  اما در بعضی دیگر  کاملا زائد و به صورت وبال گردن به شعر تحمیل می شوند. 

 

نمادها در شعرهای شما جایگاه ویژه­ای دارند. برقراری پیوند مناسب میان نماد و کلمه چقدر به مخاطب در دست­یابی به ارجاع­های مدّنظر شما کمک کند؟

خوب قاعدتا همین طور است؛ مثل تمام متن های دیگر در لایه های نمادین؛ نمادها کلید ارجاع ها هستند.  اما برای لذت متن دسترسی به همه ی ارجاع ها الزامی نیست؛ همان طور که همه ی ما شعر های نمادین شاعران دیگر را می خوانیم  و در بسیاری از مواقع همه ی نمادها را نمی شناسیم؛  اما از متن لذت می بریم. این مستلزم نماد پردازی و ارجاع های یک به یک نیست.

در این جا هم همین است؛ هر مخاطبی به میزان رابطه ای که با متن پیدا می کند و  وقتی که برای آن می گذارد می تواند با اعماق بیشتری از آن ارتباط برقرار کند.

 

7ـ ادبیات و فرهنگ دیروز ما بر پایه­ی «خیر مطلق» و «شر مطلق» بود و نویسندگان آوانگارد امروز ما گویا قصد نزدیک شدن به نوعی نسبی­گرایی دارند. آیا همین به جنگ عادت­های کهنه رفتن موجب تنهایی ادبیات امروز ما نیست؟

موضوع مهم و در عین حال پیچیده ای است." نسبی گرایی در برابر  امر مطلق " آیا این خودش مطلق است؟ مثلا این که انسان هایی مرتکب جنایت بر علیه ی انسان های دیگر بشوند؛ مثل کارهایی که داعش در عراق انجام می دهد این می تواند در چارچوب نسبی گرایی مورد بررسی قرار بگیرد؟

بایستی ضعف عقلانیت و محدودیت های ادراک انسانی را پذیرفت. در مورد نقش عادت های کهنه در تنهایی ادبیات امروز فکر می کنم در پاسخ سئوال اول شما توضیحاتی را داده باشم. و البته دلایل متعدد دیگری در شرایط فرهنگی؛ اجتماعی و اقتصادی جامعه ی ما هست که به موضوع دامن می زند. وظیفه ی شاعران و نویسندگان است که با بالا بردن سطح آگاهی و افزایش سطح کیفی نوشته های شان؛ مخاطبین بیشتری را جلب کنند.

 

 

 








ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات