هرمز علی پور
مثل خودم کسی نمی داند
که شعر چه کرده است با من
که این دنیا به دیده ام پشیز آمد
اما همین که عده ای نان را
به روی من می آرند
دلم می خواهد دشنام شان دهم
ولی می بینم
که دشنام هم به هر جهت واژه است
و قدر خود دارد
که گفته ام بارها که پرندگان دنیا هم
که اندوهم را در صدای خود می گریند
باز سفره ی مرا باد می برد با خود
رودهای دنیا هم که برخیزند
به احترام نام کوچکم هرمز
پسرم سینا
که نمی تواند
مشق هایش را روی آنها بنویسد
که هیچ کس مثل خودم نمی داند
تمام شعرهایم
یک نان و یک دفتر برای مشق
کودک نمی شود اما
مگر که دست من بود این
سرنوشت راز آلود
خدای من چه کرده ای با من و
این جا دگر کجای این دنیاست
و اینان دگر کیستند و
چه نام دارند