اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
شنبه ، 1 ارديبهشت ماه 1403
12 شوال 1445
2024-04-20
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 56
بازدید امروز: 1778
بازدید دیروز: 7558
بازدید این هفته: 1778
بازدید این ماه: 1778
بازدید کل: 14864685
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



ما ساکن دلیم

                                            
                                                  محمد علی بهمنی


گوهرشناسیِ تو به قدر قدیم نیست؟

یا اشک من شبیه به درّ یتیم نیست

پیداست از گریز نگاهت، قبول کن

دیگر صراط ما به خدا مستقیم نیست

عاشق کبوتر است، مبادا گمان کنی

این آمده به بام شما یاکریم نیست 

ما ساکنِ دلیم و به جز عشق محرمی

در خلوت همیشگیِ این حریم نیست

عشق است و شور شیطنتِ شاعرانه‌اش

دیوانه شو! که عقل در این حد فهیم نیست 

شیطان و شیطنت دو شبیهِ همیشه‌اند

اما نه، شیطنت که خطابش رجیم نیست

حس می‌کنم که کور شده چشم شعر من

وقتی تو هستی و غزل تازه‌ایم نیست

 

شعر دوم


باران کبوتری‌ست که بی‌بال و بی‌پر است

باور نکرده خاک برایش قفس‌تر است 

برعکس من که با همه رویای خاکی‌ام

رویای آسمانی‌ام از جنس دیگر است

این باوری‌ست خاص که شرحش برایتان

هم خنده‌آور است، و هم گریه‌آور است 

دلواپسم؟ برای خودم؟ نه، برای او

باران، که در تصوّرش از خود کبوتر است

باران زنی‌ست بر لبۀ ابر یا که نه

مردی‌ست روی خاک که شرح مصوّر است 

باور کنید چتر نجاتی نداشته‌ست

این بغض بسته‌ای که فراسوی باور است

این نانوشته زخمیِ آن ناسروده‌ای‌ست

«کز هر زبان که می‌شنوی نامکرّر است»

 

شعر سوم


مثل لک‌لک‌ها پیِ آن قلّۀ نادیده‌ام

گیجم از بس دشت‌های خشک را گردیده‌ام 

راه را از نقطۀ آغاز گم کردم، نپرس

از کسی چون من چرایش را، که ناسنجیده‌ام

گردش چرخ فلک هرگز مرا بازی نداد

نیم قرنی بیشتر دور خودم چرخیده‌ام 

هم خودم بر آنچه با خود می‌کنم خندیده‌ام

هم خودم در خود به حال و روز خود گرییده‌ام

انتخاب و اشتباهم بی‌شباهت نیستند

بس که بی‌آیینه خود را از خودم پرسیده‌ام 

سرزمینی که بهشتم بود حوّایی نداشت

من خودم سیب هبوطم را به غفلت چیده‌ام







ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات