اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
سه شنبه ، 4 ارديبهشت ماه 1403
15 شوال 1445
2024-04-23
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 80
بازدید امروز: 2302
بازدید دیروز: 3538
بازدید این هفته: 15249
بازدید این ماه: 15249
بازدید کل: 14883340
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



میدان سگ

                                
                                       سعید شعبانی

 

 

" روایتی دوباره از میدانِ سگ دعوا به زبان اول شخص مفرد"

گفته بود نمی خواستم بروم.گفته بودم پس چرا رفتی؟چه شد که رفتی؟ دعوای پدرش و ماجرای گنبدی ها را می دانستم.نمی خواستم دوباره بگوید. می خواستم بگوید چرا رفته بود؟دوباره پرسیدم چه شد که رفتی؟ گفت:

"وقتی گربه رفت زیر تخت سیمی و موهای سیخ سیخ شده اش را خواباند سناتور را کشیدم سمت خودم.پوزه اش را بلند کرد.دستم را از وسط گوش هاش رد کردم و موهای فرق سرش را مالیدم.پوزه اش خورد به خشتک شلوارم.دسته ی زیپ مسی رنگ چسبید به سیاهی نوک پوزه اش،انگار عطسه اش گرفته باشد.کمی عقب کشید و روی دست هاش خوابید.تسمه ی قلاده اش را کشیدم و راه افتادم به طرف در حیاط.بابام از پشت پنجره چسبیده بود به شیشه و خیره خیره به من نگاه می کرد.به گمانم می خواست چیزی بگوید.سرعتم را بیشتر کردم و مجال شنیدن به صداش ندادم.می خواستم زودتر خودم را به گودمیدان برسانم.

از جیب کوچک بغل زانو، پاکت وینستون را برداشتم.یک نخ پشت گوشم انداختم و یکی هم بین لب هام.پیچیدیم و محله گنبدی ها را دور زدیم.گودمیدان که به دیدارآمد سناتور شروع به خرخرکرد،چشم هاش گردتر شدند و توی گردی شان شروع کردند به چرخیدن.زبانش ازلای دندان ها بیرون پرید، به تنش تکان داد و تسمه را از دستم کشید.تا رسیدیم گودمیدان جنگ سگی شروع شده بود. توی گودمیدان،پشمال چند زخم کاری روی گردن و کفل ببری کشیده بود و گرد و خاک همه جا را گرفته بود.ما رفتیم بالای تپه ای ایستادیم. سناتور تشنه تر شد. می خواست بپرد وسط گودمیدان.مثل وقتی که می پرید و تکه های گوشتِ ناهار یا شامش را از دستم می قاپید. همیشه گرسنه بود.می قاپید و می کشید ؛ول نمی کرد.

ببری عقب کشیده بود.زخم خورده بود و له له می زد.زبانش از تمام صورتش آویزان شده بود.

جمعیت سمت چپ گودمیدان دست می کوبیدند و پاهاشان را روی زمین می کشیدندتا گرد و خاک بلند بشود.ببری را تشویق می کردند که هجوم ببرد اما ببری که خون از زیرگوشش شره کرده بود دمش را لای پاهاش کشیده بود و عقب می کشید.پشمال صاحبش را جلو کشید و روی پاهاش ایستاد.نیش هاش را نشان داد.ببری جنگ را باخته بود.صاحبش قلاده اش رادور گردنش انداخت و کشان کشان بردش سمتِ وانت سفید رنگی که بیرون از گودمیدان بود.پشمال زیر دست های صاحبش بالا و پایین می پرید؛موهاش شکل عجیبی داشت ،بیشتر به گرگها نزدیک بود تا سگها.صاحبش محکم ایستاده بود پاهاش توی شلوار کردی قهوه ای رنگش مثل تنه درخت شده بود.از محله گنبدی ها بود.سگ بازی را از پدرش یاد گرفته بود، پدرم می گفت پدرش هم از پدربزرگش آموخته بود یعنی همان ماجرای من و پدرم که از پدرش یادگرفته  شغلِ سگ دعوایی را.

سناتور را کشیدم سمت خودم، جری تر شد.بلند شد روی پاهاش ایستاد.تمام تنش را سنگین رو دست هاش انداخت.پشمال از وسط گودمیدان دندان نشان می داد.آب دهانش سرازیر شده بود و روی زمین می ریخت. روی پاهاش بلند شد پرید سمتی که ما ایستاده بودیم.جمعیت برگشت و متوجه حضور ما شد، یک صدا فریاد کشیدند:سناتور! سناتور! سناتور! و هورا کشیدند. سناتور بالا می پرید انگار می خواست از هوا چیزی بقاپد.جلو رفتم.داور سناتور را گرفت. از زیر پمپ شست و شو رد کرد.سناتور خودش را تکاند و موهاش را سیخ کرد.قوس کمانی شکلی به کمرش داد و پاهاش را باز کرد.

کشیدمش وسط گودمیدان رو به روی پشمال.

گفت:داخل گود می مانی؟

گفتم:نزدیک سناتور.باید کنارش باشم.امروز به همه حمله می کند!

گفت:از پشمال دور باش.به هیچ کدوم هم دست نمی زنی.واِلا باختی.

گفتم: قانون رو بلدم مگه نمی دونی پسر کاک خال هستم.گنبدی!؟

گفت:می دونم.به خاطر باباته که توی گودمیدون شلوار کردی می پوشم.آخه سگی که من تربیت بکنم از خشتک شلوار نمی ترسه!

گفتم:نگران نباش.مال تو بو میده.گندیده نشه.

گفت:بابات که خونه نشین شد نکنه تو هم هوس خونه نشینی کردی. بابا تو هنوز جوونی آرزو دارن برات.

گفتم:حالا!؟

جلوتر آمد.نفسش خورد توی صورتم.نفسم ماسید.عقب کشیدم.حرفهاش را نشنیدم.جمعیت تشویق می کرد.دست میکوبیدند و فریاد می زدند. لب هاش هنوز بالا و پایین می شد.چرخید به طرف پشمال.پشمال بلند شد رو پاهاش زیر شکمش خط سیاهی بود که می رسید به نافش و بین دو رانش سفید بود.جای خالی بیضی شکلی بود که فرو رفتگی نمایانی داشت.گود گود شده بود.

سناتور پرید جلو یک قدم کشیدم جلوتر.اما کشیدمش عقب و از پشت سر وسط گوش های بریده اش را چنگ زدم.از ته کفلش کوفتگی دمِ بریده اش را بالا داد.داور آمده بود نزدیک ما.فرمان رها داد.پشمال صاحبش را جاکن کرد.باد توی پاهاش پیچید روی نوک انگشت هاش ایستاد.پشمال را رها کرد.پشمال پرید هوا.پایین آمد.زیر سینه سناتور را گاز زد.سناتور از بالای سر پشمال خفت گردنش راگاز زد.خون فواره زد پشمال عقب کشید.دوباره پرید روی کمر سناتور. سناتور کمرش را دزدید کفلش افتاد توی دهان پشمال.لیز خورد روی زمین غلتید.کشیده شد روی خاک.گرد وخاک بلند شد با جیغ  بلند و کشدارِ سناتور،پشمال بالا پرید و یکی از بیضه های سناتور ازلای دندان هاش روی خاک افتاد.سناتور زوزه کشید و هجوم برد سمت پشمال.شرشر خون خاک را سرخ کرد.پریدم پشت گردن سناتور را چنگ زدم پشمال بالا پرید.پایین که آمد روی زمین زیر سینه سناتور افتاد.سناتور را کشیدم سمت خودم پشمال به زمین خورد برگشت وبالا پرید تمام هیکلش را پرت کرد به طرف عقب. لای پاهای صاحبش گیر افتاد،بلند شد.برگشت.روی پاهاش ایستاد چنگال کشید از بالای سینه تا وسط خشتک شلوار کردی جر خورد.چنگال هاش پر شده بود از پاره های پارچه و پوست و رگ و پیه!"






ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات