اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
پنج شنبه ، 6 ارديبهشت ماه 1403
17 شوال 1445
2024-04-25
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 82
بازدید امروز: 321
بازدید دیروز: 7097
بازدید این هفته: 23382
بازدید این ماه: 23382
بازدید کل: 14891473
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



ایستادن روی شانه‌های هزار ساله

                                         



                                      


گفتگو با رضا شنطیا ـ

مصاحبه:فرهادکریمی

 

ـ آقای شنطیا شما در مجموعه ­ی «ده فرمان» از بیشتر صداهای موجود برای گسترش ابعاد معناهای موجود بهره گرفته­ اید، این رویکرد چقدر مشارکت مخاطب و در نتیجه شنیده شدن را به دنبال دارد؟

 اگر در معنای معنا وارد شویم، می بینیم که معانی جدید یا در تقابل و یا در تکامل معناهای پیشین آفریده می شوند. اما این هر دو میسر نمی شود مگر در فرمی جدید. از این رو می بینید در زمانه یی که شعر، کمتر آفریده می شود، "ده فرمان" جُنگی ست از تمام ظرفیت های موجود ادبی. اما موفقیت اثر و دیده شدن آن بیشتر به نوآوری و جریان سازی در فرم مربوط می شود.

البته این موضوع صرفن خاص زمان ما نیست. در تمام ادوار شعر فارسی چنین بوده. مثلن شاعری مثل حافظ از بیشتر صداها و ظرفیت های موجود استفاده کرده اما با فرمی بی بدیل و مختص خودش توانسته به گسترش معناهای موجود دست یابد و تا جایی پیش برود که معانی جدید و جهانی جدید خلق کند. یا جناب صائب که از مضامین تکراری و معانی کلیشه یی با عنایت به فرم تازه کاری کرده که هرگز تکراری نمی شود و نیز تکرار ناپذیر است و به قول خودش "معنی بیگانه" آفریده است.

و اما از جمله کارهایی که من در "ده فرمان" کرده ام استفاده از فونت به عنوان ابزاری امروزی و به تبع آن رنگ و سایز و نوع قلم است. تا پیش از من شاعران امروزی از تغییرات Fontic فقط در حوضه ی Phonetic  و برای جدا سازی صداها و یا فضاهای شعر بهره می بردند.

اما در شعر من هر گونه استفاده از رنگ و سایز فونت، منجر به خلق معانی جدید می شود. مثلن در شعر بلند "ده فرمان" اشاره یی به موسا و زنبیل می شود که شما می بینید حروف (ن ی ل) در کلمه ی زنبیل با رنگ دیگری نوشته شده. به عبارت دیگر کلمه ی نیل از دل کلمه ی زنبیل بیرون زده و به چشم می آید که در مجاورتش با موسا که می دانیم چه گونه در زنبیلی روی نیل روان بوده به نوعی ایهام تصویری به وجود می آورد.

یا در همین شعر، "آخرین دکمه ی دختری اش را باز می کنم" می بینیم که (خ ری) با رنگ دیگری مجزا شده تا باز هم ایهامی تصویری پدید آورد.

یا در پاراگراف اول شعر "NO NAME" می بینید که چه طور با استفاده از فونت و امکانات گرافیکی، کلمه ی "بغداد" تمییز داده شده.

و یا همانطور که در شعر "پدر خوانده" می بینید، وقتی که می گویم:

"وقتی که دوست داشـتنش آغوش می خواست"

باز (تنش) در "دوست داشتنش" با رنگ دیگری مشخص شده.

 نمونه های بسیاری از بهره گرفتن از امکانات فونت در ده فرمان دیده می شود.

 

همین طور کار دیگری که در "ده فرمان" اتفاق افتاده و در ادبیات فارسی برای اولین بار صورت گرفته "حذف شناسه" است! اوج این تکنیک در شعر "برا" دیده می شود که هم حذف شناسه به دو قرینه ی لفظی و معنوی صورت گرفته و هم حذف بن و ریشه ی فعل!

دقت کنید:

این که پای تو در این شعر باز می  یا نمی شود

مسئله این است بَرا و شاید هم یَت

 

بنابراین می بینید که هنوز هم می توان با مکاشفه در فرم دست به کارهای تازه یی در شعر فارسی زد. و به دور از بغض ها و حسد های رایج، هر کس هم که ادعا می کند قبل از رضا شنطیا این کارها صورت گرفته، فقط کافی ست مثال بیاورد.

 ـنگاه جدی­تر شاعران به محیط اجتماعی خود و اجرای تجربه­های زیستی تقریبن از ابتدای مشروطه رُخ داد کم­کم عمیق و عمیق­تر شد و شما نیز در «ده فرمان» تلاش کرده­اید میان ذهنیت فردی و اجتماعی خود رابطه­ای همسو ایجاد کنید. خودتان نگاه جامعه­شناسی موجود در شعرهایتان را چگونه بررسی  می­ کنید؟

 به هر صورت مضامین ازلی- ابدی شعر در هر زبان و در هر فرهنگ و در هر کشوری در درازنای تاریخ، سه آیتم عشق، مرگ و زندگی بوده. اما بعد از رنسانس در اروپا و مشروطیت در ایران، مسئله و دغدغه ی "آزادی" نیز به آن ها اضافه شد. به همین دلیل این امر که شما به آن اشاره کردید اتفاق افتاد. البته دوری شاعران واقعی از حکومت های نوین که سلب کننده ی آزادی هستند، خود به خود شاعران را سمت اجتماع سوق داد. اما شعار زده‌گی و داشتن ذهن جامعوی نباید با هم اشتباه گرفته شود. در هر زمانه‌یی سویه‌های خاصی در شعر و تاویل آن غالب بوده است. مثلن در زمان فردوسی که نیاز به احیای فخر و غرور و بازتاب فرهنگ ایرانی در برابر سیطره ی دشمنان ایران زمین احساس می شده، حماسه سرای بزرگ توس چنان می سراید که عاشقانه ترین بخش ها و لحظات شاهنامه نیز حماسی تاویل می شود. یا عصر حافظ را در نظر بگیرید. شاعر بزرگ فارسی بهترین پادزخم و موثرترین راه التیام جراحت هایی که مغول بر ایران و ایرانی وارد کرد را در "تغزل" یافت. از این رو سیاسی ترین و اجتماعی ترین ابیات و غزل های لسان الغیب هم تاویلی عاشقانه به خود می گیرد.

زمانه ی ما نیز از این مقوله مستثنا نیست. زمانه یی که همه چیز در آن رنگ و بوی سیاست دارد. از ورزش تا علم و تکنولوژی، همه و همه اثرات سیاسی دارند. به همین خاطر تاویل های سیاسی از شعر امروز غالب شده است. همین مساله در ممیزی آثار نیز تاثیر گذاشته و به نظر سانسورچی ها سطرهای عاشقانه هم سیاسی به نظر می رسند!!

این را از این جهت گفتم که بعضی مواقع شاعر اصلن قصد نوشتن شعری با مشخصات اجتماعی-سیاسی ندارد؛ اما این گونه از جانب مخاطب تفسیر می شود.

اما رویکرد اجتماعی و رسالتی اینگونه داشتن برای من که جزو معدود شاعران باقی مانده از نسل شاعران جوششی هستم بسیار بسیار سخت است که با مرارت زیاد و عرق روح ریختن شبانه به این مهم دست یافته ام.

 

یعنی شما اعتقادی به کوشش در نوشتن شعر ندارید؟

خیر! من معتقد به کوشش قبل از نوشتن شعر هستم. کوشش و عرق روح ریختنی که با مطالعه، دیدن فیلم، عکس، نقاشی و... و همچنین سفر، مراوده با شاعران و هنرمندان دیگر میسر میشود. و این ها همه زمان می برد. به همین دلیل من کم کار هستم. حال اگر شاعر روی خودش کار کرده باشد، ناخودآگاه و ذهن و درونش را با روش هایی که گفتم تقویت کرده باشد دیگر نیازی نیست که به اصطلاح روی شعرش کار کند. حتا کوشش بعد از نوشتن شعر یعنی ویرایش کردن شعر هم سالبه به انتفاع موضوع است اگر شاعر آن قدر قوی باشد که نسخه ی پاک نویس شده ی شعرش را بنویسد.


من شاعران بیشماری را می شناسم که برای نوشتن شعر در برنامه ی روزانه شان ساعت تعیین می کنند! شعرهای فست فودی! این به اعتقاد من نتیجه اش همین کتاب هایی می شود که می بینیم مثل قارچ می رویند و با همان سرعت خمیر می شوند. مگر هر عصر و دوره یی چند شاعر واقعی می تواند داشته باشد؟ چیزی که مربوط به درون است چه طور می شود از بیرون اکتساب کرد؟ کسی به تلاش شاعر نمی‌شود، شما فقط باید تلاش کنی که آن را حفظ کنی. زیست شاعرانه بسیار مهم است که شوربختانه امروزه فراموش شده.

 

به هر  حال من هر گونه کوششی را برای نوشتن شعر منتج به نوشتار تصنعی می دانم. با سر هم کردن مشتی کلمه از پی هم نمی توان چیزی نوشت که به آن بگوییم شعر!

و باید این را هم اضافه کنم که جوشش شعر در میان این دست شاعران، نا دیده گرفتن توان ما نیست؛ بلکه به رخ کشیدن قدرت شاعر است. قدرت ذهنی و قدرت کشف و شهود وی.



 ـ طنز یکی از شاخه‌های ادبیات انتقادی و اجتماعی­ست و فروید طنز را اجتماعی­ترین فعالیت روانیمی­داند، آیا ساختار شکنی­های تعمدی و طنزهایی هم که در زبان شکل می‌گیرد، اعتراضی­ست یا ...؟ توضیح می دهید؟

 طنز در نگاه من جایگاه خیلی رفیع و مهمی دارد. از این روست که اغلب منتقدینی که به شعر من پرداخته اند این موضع را مد نظر داشته اند. طنز ابزار زیستن در زمانه یی ست که ارزش های زیستن به شدت زیر سئوال است. طنز، سلاح شاعر است برای تاب آوردن و مقابله با کژی ها و سستی ها. مگر شاعری را می توانید بیابید که از طنز بی بهره باشد؟ اساسن این همه که در مورد رندی حافظ صحبت می شود به اعتقاد من این رندی در طنز حافظ تنیده شده و جز از راه آن قابل تبیین نیست. طنز بهترین پاد زهر برای ترس های اجتماعی و درونی است.

من وقتی به شعرهای خودم نگاه می کنم به این نکته پی می برم که در برهه یی که جامعه و کشورم در شرایط خاصی قرار داشته نقش طنز در شعرهای آن دوره ام پر رنگ تر و کلیدی بوده. این موضوع در مورد حالات درونی و احوالات شخصی ام نیز صادق است.

 

ـ شما مجموعه­ی صوتی با نام «گلوله در گلو» توسط نشر شعر پاریس منتشر کرده­اید، در باره­ی این مجموعه توضیح می­دهید؟

 بله. خیلی ممنون که در مورد این مجموعه که یکی از مهمترین فعالیت های شاعرانه ی من است سئوال می کنید. گلوله در گلو از 14 قطعه شعر تشکیل شده که با موسیقی استاد علیزاده و تدوین بسیار هوشمندانه ی دوست عزیزم افشین صائب نژاد توسط نشر شعر پاریس منتشر شد. برخی از این شعرها پیشتر در مجموعه "نشر اکاذیب" و برخی نیز در مجموعه تازه ام یعنی "ده فرمان" منتشر شده اند. این مجموعه در یکی از مجهزترین استودیوی های ضبط صدا که از من خواستند نامشان محفوظ بماند ضبط شد و به همت دکتر پرهام شهرجردی عزیز صدای این گلوی گلوله خورده به گوش همه رسید و مورد استقبال فراوان قرار گرفت.

 

ـ شما در این مجموعه­ی صوتی روابط بینامتنی با آثار بزرگانی همچون فروغ ,شاملو و هدایت با نگاهی نقادانه ایجاد کرده­اید، آیا می­توان مدعی شد که با تاویل فرامتنیوارجاع­های خارج از  متن،  به کشف پنهان­ترین زوایای متن دست یافت؟

مهمترین کارکرد روابط بینامتنی که در گذشته ی ادبیات فارسی نیز با عناوین تلمیح و تضمین وجود داشته گسترش معنا با استفاده از تجارب و انباشته ی دانسته های مخاطب است. حال شیوه ی من برخورد انتقادی با گذشته ی شعری فارسی هست و نه برخورد فانتزی. این موضوع در ده فرمان شدت بیشتری دارد. به طوری که نمونه ی بارز آن در شعر "بز آوردن" وجود دارد:
زندگی شاید هر چی فروغ می گه باشه

                            باشه

اما تو دروغ می گی که هرگز از مرگ نمی ترسی

من که از ترس     تمرگیده ام

 

و در کل من خودم از ایجاد روابط متنی به خصوص با متون مطرح و شناخته شده لذت می برم. با این کار من از مخزن ذهن مخاطب استفاده می کنم. مخاطب فرهیخته ای که با شعر پیش از من آشناست و آن ها را در ذهن دارد. دوست دارم وقتی مخاطبم به این سطرهای آشنا اما با رویکرد متفاوت که در شعر من بر می خورد، لبخند می زند.

وقتی که می گم:

هوا دیر بود

و خواب       در جنوبی ترین خمیازه ها ها ها یم

دنبال خیابان می گشت

و زنی با زنبیلی هر روز از آن می گذشت

*

خوشم می آید وقتی که مخاطبم یک بار دیگر با این زن که قبلن در شعر فروغ با او آشنا شده بود، در شعر شنطیا ملاقات می کند.

ضمن این که به باور من ظرافت بینامتنی در به روز رسانی و معاصر کردن متونی ست که با آن ارتباط برقرار می شود.

مثلن وقتی من در شعر بلند "این یک تپق نیست" می گویم:
بدهم مجلس شان را به توپ مرواری ببندند پدرسوخته ها را

ما خود به غمزه مسئله آموز صدها مدرس ایم

 

می بینیم که بیت معروف حافظ و به خصوص "مدرس با توجه به یادآوری به توپ بسته شدن مجلس، کارکردی تازه و متفاوت می گیرد.

 

ـ ظاهرن شما صرفن قصد شعر خواندن نداشته­اید بلکه بیشتر اجرای صحیح و کامل شعر مد نظرتان بوده، چه ضرورتی شما را به این کار ترغیب کرد؟

همیشه بر این باور بوده ام که یکی از دلایل موفقیت شاملو در نزدیک شدن به مخاطبش این بود که وی به طور جدی الگوی خواندن شعر سپید را به مخاطب ارایه و بهتر است بگویم آموزش داد. به طوری که مخاطب حتا شعرهای دیگر شماملو را نیز به شیوه ی شاملویی و به عبارت دیگر با صدای شاملو می خواند. تا پیش از این مردم که بیشتر عادت به خواندن شعر موزون داشتند، در مواجهه با شعر بی وزن خیلی منفعل عمل می کردند و آن را مثل روزنامه می خواندند. شاملو با ارایه ی صوتی شعرهایش الگوی خواندن صحیح شعرهای لااقل خودش را به عموم مخاطبانش داد.
اما همین مخاطب با تربیتی که توسط شاملو شده بود با شعر امروز فارسی مواجه می شد و این مرا به فکر انداخت که این بار الگوی خواندن شعر پس از شاملو خاصه شعر خودم را به مخاطب بدهم. تا دیگر شعر من آن طور که شعر شاملو یا هم طرزان شاملو خوانده می شد، خوانده نشود. شعری که دیگر زنگ صدای دلنشین اما یکنواخت و تک صدای شاملو کارش را راه نمی اندازد. حالا باید مخاطب جرات بیشتری به خود بدهد و به جای خواندن فاخر و دکلمه ی منشیانه و رسمی شاملو، نیاز است که وی گاهی بچه شود، گاهی صدایش را فونسه کند، گاهی موزون بخواند و رنگ بگیرد و گاهی پچ پچ کند یا جیغ بکشد. شعر چند صدایی من دیگر نوع قرائت شاملو را بر نمی تابد.

در انتخاب موسیقی هم باید بگویم که ما گامی جلوتر از شاملو گذاشتیم. در آلبوم هایی که شاملو ارائه می کند، چه موفق ترین آنها که توسط استاد شهبازیان ساخته شده و چه آن هایی که توسط استاد حنانه و ... موسیقی چیزی جدای از شعر است و بیشتر جنبه ی پر کردن جاهای خالی و زمان های سکوت شاعر را دارد و هیچ نقشی در خود شعر ایفا نمی کند. موسیقی در شعرخوانی های شاملو بیشتر به تیتراژ آغازین و پایانی می ماند.

اما در "گلوله در گلو" هماهنگی کامل موسیقی و شعر را می توان شنید. هر مکث، هر شروع و هر آکسانی در خواندن شعر به موسیقی متکی ست. و موسیقی نقش تعیین کننده ای در این بین دارد.

 

با توجه به این که به تازگی کتاب منتشر کرده اید و جزو شاعران شناخته شده و پیشروی شعر فارسی هستید وضعیت نشر و توزیع کتاب شعر را چه طور ارزیابی می کنید؟

ببینید اول باید این مسئله را پذیرفت که شعر نسبت به داستان و رمان از اقبال کمتری برخوردار است. نه تنها در ایران بلکه در تمام جهان این چنین است. فقط شعر شاعران مطرح جهانی در تیراژ قابل ملاحظه یی منتشر می شود. البته این موضوع دلایل خاصی دارد که دراین مجال نمی گنجد؛ فقط کوتاه اشاره کنم که این اصلن به معنای فروکاست شعر نیست؛ بلکه بیشتر به ارزش و قدر شعر می افزاید.
ولی با لحاظ این موضوع باید بگویم که در چند سال گذشته به دلیل فعالیت تخصصی چند ناشر در حوضه ی شعر، و همچنین روی خوش نشان دادن شرکت های توزیع کتاب به شعر، در کنار گسترده شدن ابزارهای معرفی و اطلاع رسانی نظیر شبکه های اجتماعی سبب بهبود شرایط شده است.

هر چند می خواهم به شاعران جوان به خصوص کتاب اولی ها بگویم صبور باشید. اگر به شعر خود ایمان دارید و خود را شاعر موفقی می دانید باید صبر پیشه کنید. شاعری نفس ماراتن می خواهد. اگر با ناملایماتی روبرو شدید، اگر شما را پس زدند، اگر کتاب تان بر خلاف انتظارتان خوب فروش نرفت، از نفس نیافتید. نگاه کنید به شاعران پیش از خودتان. مثلن همین دهه ی هفتاد. امروزه دو سه شاعر بیشتر نیستند که مخاطب نسبتن خوبی دارند. این ها همان هایی هستند که استمرار داشتند، در همه ی شرایط نوشتند، تمام موانع را تبدیل کردند به کلمه و شاعر ماندند.
همین رضا شنطیا نمی دانید با چه مرارتی "عصر حجر" را به دست اهلش رساند. سال 1380 بود. بسیاری از امکانات امروز، آن روزها نبود. کتاب اولم بود. بیست سال بیشتر نداشتم اما اما می دانستم که روی شانه های هزارساله ی شعر ایستاده ام. بسیاری از مخاطبان امروز من، از "عصر حجر" تا به حال با من آمده اند. خیلی ها از طریق وبلاگ نویسی با من و نوشته های من آشنا شدند. خیلی ها از سال ها کار کردن در مطبوعات. بسیاری از جلسات سخنرانی و شعر خوانی در فرهنگسراها و دانشگاه ها. خلاصه راه درازی ست و استمرار می طلبد. پس جا نزنید.

 




  

 


 






ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات