روزبه صالحیسنجاب تبسم و شکلک
در باغ های شبانه نمی روید
که چشمانم همه بمب ریزان و تانک
بر کهکشان شب بو ها ست .
از مریم زار شیراز و آن حوادث آبی
از کنار لادنی که نزاییدم
می روم به شکل پیچ
بی الاهه ی الکل
می دوم به دشت های فلز
با کفش بادها و
دستانم معطر نفت ...
به چار فصل آچارها سلام می گویم