رضا بختیاری اصل
شب به تمامی ازابتدای بامداد آغاز می شود*
(1)
تابستان 78 است.
هنگامه های دوم خردادی فرونشسته .شعر اما همچنان درون جان بی قرار ماست.قلب الاسد
است .امرداد نفس گیر . در خانه ی هنر اهواز ، کیانپارس، خیابان دوم شرقی
هستیم.آنجا که روزی روزگاری جان پناه بیشتر شاعران پیر و جوان بود.با هر طرزفکری و سبک و سیاقی و
از همه قماش آدم . شعری می خوانم .در میانه ی چای و سیگار شاعری به من نزدیک می
شود و دوستی نزدیک و صمیمانه ی من و او از آن زمان شکل می گیرد.می گوید "سعید
محمدحسنی" ام اهل بهبهان و دانشجوی پزشکی دانشگاه اهواز . دوشنبه ی بعد مرا
به خوابگاه شان دعوت می کند . تقریبن از همه چیز گپ زدیم . از"عزت "
و کلمه و شعر گرفته تا کتاب و فیلم و
تاریخ و موسیقی و عشق که آن وقت ها گرانبها بود و آلوده ی " فیسبوک " و
" واتس آپ " نبود.شعرخوانی من و اوانتها نداشت و دیدم چقدر سلیقه ی
" سعید " و شعرش به من نزدیک است.اجتماع در شعر هردومان حضوری همه جانبه
داشت و ساختار و فرم را تا حد وسواس و متناسب با مضمون وحتا با ریزه کاری های
واژگانی و آوایی رعایت می کردیم.دیده ام که " سعید " گاه بر کلمه یی از
شعری ریز شده و نکته یی را که از چشم غافل مانده ، گوشزد کرده است.بعدها در پیاده
روی های طولانی ، شعر مغناطیسی بود که ما را زیر چترجاذبه ی خودش از زمان و مکان
فارغ می کرد و هرچه بود کلمه بود و کلام بود .در ابتدا کلمه بود و در انتها نیز
کلمه خواهد بود.
(2)
پاییز 79 است
." سعید " بالاخره دم به تله داد .ما را برای ازدواج دعوت کرده است
بهبهان .می آییم . و آنجا با " کاظم کریمیان " و " فرامرز سدهی
" هم دیداری تازه می کنیم.جمع
صمیمی شاعران
بهبهان از آن اتفاق ها ست که به ندرت میان شعرا می توان سراغ گرفت.آن شب من بیمار
شدم و در خانه ی "فرامرز" ماندم و نتوانستم در عروسی خوبان باشم اما : سر خم می سلامت شکند اگر سبویی...
نیمه های شب بر
می خیزم ، "سعید" سری به رفقا می زند.به حیاط می روم و سیگاری می
گیرانم.ستاره ها نزدیک اند ، قلب ها نزدیک تر.نسیم مهرگان می وزد و من خاطره ی این
شب را در قلب مشتاق خود حک می کنم.
(3)
درپردیس اهوازیم
. درآپارتمانی کوچک که دانشگاه به دانشجویان متاهلی مثل " سعید " داده
است. "کامران "هم هست." کامران طباطبایی " . دوست مشترک من و"
سعید " و ازرندان آزاده ی روزگار.من
به وجد یک تصنیف قدیمی و معروف دوره ی مشروطه
را از" ملک الشعرا بهار"
زمزمه می کنم :
ز من نگارم
حبیبم خبر ندارد...
و" سعید
" ادامه اش می دهد. "سعید " دستی هم در موسیقی دارد.رساله یی هم
نوشته تحت عنوان " موسیقی سیاسی – انقلابی در ایران .و بحث در می گیرد و از
موسیقی می گوییم و شب به تمامی ازابتدای بامداد آغاز می شود...
(4)
سال 84 است .
"سعید " اهواز است .برای دیدنم به زیتون کارمندی آمده .کتابش را امضا می
کند و به من می دهد.دومین مجموعه شعر" سعید " با نام " ما برای
اتفاق افتادیم " را نشر" فرهنگ ایلیا " ی رشت در آورده است . این
کتاب او را به عنوان شاعری شاخص برجسته می کند. در این مجموعه ، شاعر علاوه بر
نگاه اجتماعی ، سوررئالیسم ، طنز و تغزل ، هنجارگریزی های نحوی و واژگانی را هم
لحاظ می کند.کتاب در نمایشگاه به چاپ دوم
می رسد.واقعن به چاپ دوم می رسد .هنوز به روزها و سال های اجنه به قول " سعید
" نرسیده ایم که همه چیز رنگ فریب بگیرد.( و مگر جز این بوده است ؟ )از
اقتصاد و سیاست بگیر و بیا تا همین شعر و شاعری و چاپ کتاب . هنوز از کار چاق کنی
های پلشتی که حول چاپ و نشر شکل گرفت و دروغ رسوا و دلخوشکنکِ چاپ دوم و سوم ، خبری
نبود.شعرگرانقدر فارسی در سال های اجنه ، تحت نام " ساده نویسی " توسط
عده یی بی مایه به چنین فضاحتی کشیده شد.فضای مجازی که نخست به عنوان آلترناتیوی
در این سال های سانسور عمل کرده بود ، عملن به ضد خود برخاست . در سلسله مراتب
یارگیری لایکی و باندی هر لیچاری به نام شعر و هر بی مایه یی در کسوت شاعر خورانده
شد. وامروز از فاجعه ی چاپ کتاب و ابتذال آن سخن باید گفت - که آگاهان گفته اند- و
از نقدهای روز نامچه گی باید داد سخن به میان آورد که نویسندگان شان حتا زحمت یک
بار خواندن و ویرایش این سیاه کاری ها را به خود نمی دهند.دریغا...
اما فراموش
نباید کرد که شعر ارجمند فارسی ، بسیاری از این بحران ها را از سرگذرانده و محک
روزگار سکه های قلب را از رواج انداخته است.
" دولتشاه
سمرقندی " ، سده ها قبل در" تذکرة الشعرا " می نویسد:" ...گمان غلط برده اند
که مقصود از شعر نظم است و بس و ندانسته اند که در پس حجاب این حجله ، ابکار اسرار
است و در درون این حجره ، مخدرات افکار . بیچارگانِساده نظمِ ساده دل ، جهت
خاطر ساده رویان زنخی می زنند..."**
(5)
" سعید محمدحسنی" اکنون و در سال 94 بی نیاز از تعریف من است .
که این قلم را سر ناصواب نوشتن ، نبوده و نیست . اوبا کتاب " فارسی حدود من
است" خودش را به عنوان شاعری اجتماعی
و شعورمند که حرمت قلم را پاس داشته ، تثبیت کرده است. به تمجید
یا تقبیح من و امثال من اورا چکاراست؟
این نوشته نه
ادای دین یا نان قرض دادن که ذکر ایام خوش گذشته به زمانه ی عسرت است.همین.
(6)
دکتر از ارتفاع
روح سخن گفت
و از واژگان زیر
جراحی در گذشته ...
·
*سطری از مجموعه شعر " فارسی حدود
من است " ،سروده ی سعید محمد حسنی ، انتشارات بوتیمار، مشهد ، 1391
·
**
به نقل از کتاب " از معنا تا صورت " ، نوشته ی مهدی محبتی ، انتشارات
سخن ، تهران ، 1390