ماشاالله براتی
چقدر برای گریستن
شانه هایمان می لرزاند
چقدر
برای مردن
حوصله می کنیم
چقدر جوان نشده پیر می شویم
از وقتی که اولین مویه های مادرانمان را
نجوا کرده ایم
عاقبت به خیر باشی
رود گریه ها گدار نمی دهد
بیا از راه
بغض های نترکیده
کمی باهم حرف بزنیم
وگرنه دیگر
هرگز
گریه امانمان نخواهد داد
و حرفهایمان
خیس خواهد خورد