ابراهیم محبی
در دهلیزهای قلب اش
هیچ استعاره ای از دلدادگی زاییده نمیشود
نبض اش در ارتفاع می زند
راست میگوید
از زلالی اشک هایش پیداست
که از تنه ی نارون های باغ
سی شاخه نذر سری کرده
که بر شانه های یار می گرید
من اما مشکوکم
به محاسبه وزن
در ارکان و افاعیل
به اقتدار قداست
در زمان بندی های پیک تاپیک هر ترشحی
که
زیر پوستش جریان دارد
شعری که از پوست و رنگ نیاید
شعری که سردرگم گره های هیچ بطن و نبضی نشود
قصیده ای که طول قامتش را تبیین نکند
تهمتی است مسلم
بر قواعد محتوم تغزل
واژه اگر اعاده حیثیت نکند
قطعاً عواطف بی غل و غش یار
شرمنده سطوح منظم کلاژن های خواهد شد
که اصل و اساس احساسات ژرف ماست
با این حال
چند بیت مبهم از غزل بیدل
سی و دو شعر کامل از لبریخته های رویایی
ده دفتر کامل از شعرهای باباچاهی
و چهارده سروده از رضا براهنی
باید مقسوم علیه هر تحلیلی دانست
که در وضعیت های فرضی و پونکتومی
رفتار معشوق را رصد کرده اند
آنهم در زمانه ای که
سیاست غمزه های یار
یک شاهی
بدهکار نظریه و تئوری نیست
«ابراهیم
محبی»