فرنازجعفرزادگان
1
پرنده ای را به آغوش گرفته
خیابان
در فراموشی
دست به عصا راه می رفت
و تن ها صدای حرکت
در گوش پیاده جار می زد
.
.
آی رفته گان مانده بر راه
مزامیر امن کدام پناهید
در آشوب خسته ی این شهر
شعر دوم
هر بار راه می روم
اندوهی سیاه
روی رد پام راه می رود
به پیاده رو پناه می برم
که پر از خالی ی آدم هاست
در اندوه متمادی خیابان
راه را ادامه می دهم
آن دور
از راه می رسد
آن دور
که ما را دوره کرد
فرناز جعفرزادگان