اشکال همیشه از من بوده است
که پستان سگی را ملامت می کنم
وقتی شیر به دهانم نمی رسد
خداحافظی می کنم
جور دیگری باید راه رفته باشی
که از سیاه مشقی
به خط تورم سینه ام رنگ داده باشم
اشکال در پیراهن من بود
که بر پهلوی چپم پستانم به سنگ سائیده می شود
و دهان از فاصله دو شانه ات به ظظظظظ می غلتد
ترسیدم که شعر باشی
و در حال ترسیدنم
مثل کینه در یاد بمانیم
تو در کینه من
من در کینه سیاه مشق ها
و فاصله تاریک شره پستان در دهان
و سفیدی سیاه مشقت
به سمتی که در ترس من کشیده ای
اشکال همیشه از زنان دیگری ست
که دوستشان داشته ای
ترس از دهان خداحافظی هایم
ترس مبتلا گونه ای به ارث برده ام
که ما در ترس هم به هم نگاه کنیم
از پشت چشمان ماده سگ ها
به پهلوی چپم که می غلتم
سایه سیاه رفتنت زیر پستانم
تورم کرده است.
شعر دوم
باید برای بعد
از ما چیزی نوشت
در تحرک آفتاب
برخطوط شکم
قومی از شرق به
دنبالم می دوند
و در لایه های
چربی به انتخاب طبیعی ام دست می زنند
باید برای
مکافات اسبی که سم هایش را به گلو می کوبد
در خار ظهر حرف
بزنم
از حرکت تنهایی
در چربی است
که در شکم ماهی
به خیر می شوم
از فرط حرف در
آفتاب
گلو به صورت
طبیعی به حرف در می آید
باید برای شهری
که بعد ها روی صورتم می سازند
کفنی درست کنی
و در لایه های
خاک و چربی به خواب بسپاریم
تمام مردم را در
پوستم جمع کنم
و اسب در جهنم
رم خواهد کرد
سیلی زدی
باید به سیلی
بیارزم
و با هوای بسته
ی شهرمان استغفار کنم
از فرط بازی در
خطوط
از تجمع مردم
زیر پوست
بر شکم ماهی
سیلی بزن
و مرا در جهنم
ملاقات کن
پاره کن
در خط اتصال
پولک ها به خیر می گذرم
خار ظهر در گلوی
اسبی که سم می کوبد
چربی های شهر را
قورت خواهد داد
باید برای صدای
استغفار قوم
برای جهنم و
مکافات
و شری که در اسب
در جریان است
باید به ادامه ی
خطوط نگاه کنی
و مردم را در
خار شکسته به اسب ببندی
در بریدن صورتم
تردید نمی کنم
به قرآنی نخواهی
ارزید
و مردم را در
کفن های جداگانه در شهر بگردان
و در پوست
بگردان
و در دریای شرق
بگردان
و در شکم های
پاره بگردان
تردید نکن
بعد از ما صدا
در استغفار نخواهد بود
بعد از ما
انتخاب طبیعیِ شهر پوست است
در بعد از ما
گلو به خار موافقت کرده است
و شهری که روی
صورتم ساخته ای به قرانی نمی ارزد
کبرا مولایی