مریم مهرآذر
می خواهم از آن تو باشم
نه مثل پیراهنی که زمانی به اندازه
قامت تو بوده است
نه مثل خاطرات کودکی ات
که تنها گاهی به آن ها فکر می کنی
می خواهم از آن تو باشم
مثل یک انگشت
و اگر مرا از تو بریدند
خون هر دوی ما ریخته شود.
شعر دوم
گرگ زده، شکم دریده، تلف شده
مدفون شده، فانی، آماسیده
از یاد رفته، بخشیده شده
طعم نان را
بوی تن را
رنگ علف را
از یاد برده
حواس اش را به درختان بخشیده
خون اش را بوته ی خاری شاید مکیده
پرده های رنجش اش را باد پاره کرده.
ابر ها به آرامی در حرکت اند
از آن زمان که خدا
در بستر فراموشی آرمیده است.
#مریم_مهرآذر