علی فتحی مقدم
زیر سرم آن بالا
تردیدی نیست
این پایین اگر از بلندی افتاده ترم
پیش از رفتن دل
دار فانی را از تار و پود چشم ها ترخیص
کنم
دستم نمیرود از بازگشت
از این مه سحرآمیز
که برگ برنده وُ
سنجاقِ سینه ی دریاست
اگر چه از به تور انداختن سوژه های
اسقاطی گریزانم
اما بخاطر می آورم
شبی که بوی عشق افاقه نکرد
و سال ها
شکل غم انگیز درختی افسرده لای تنی
رنجور زیسته ام
کاش این همه سال
دست بر خیال شانه ی تو انداختن
-تهی کردن قالب از فرط امیدواری نبود
کاش انگیزه ها
از دلایل شخصی جلوتر بودند
حتا مواقعی که هیچ نقطه ای در دیدرسِ هیچ
نقطه ای نیست