(از كجا امدي)
درود سپس
فراتر از محدودیت زمان
ای بینای شگفت انگیز
شنیده ای که رویاهای ما ذبح می شوند؟
و باز هر روز بعد از ذبح ... زنده می
شوند ؟!
اهل كجاييد؟
دروازه های باد!
مادر گل
نکند سرشت خود را از شیاطین به ارث
برده اید؟
که شکوفه های شادی را از بین می برید
و درخت خرما را سر می برید ..!؟
پشت کاغذها
انسانها ایستاده اند
درختان محتاط فصل پاییز ... !!
بیش از سواحل شعله ور
ما سالها منتظر ابرهایی هستیم که راه
خود را گم کرده اند
زیر آسمانی که دلگرم است
در زمینی که به عزا نشاندیم
او از عجز وحشتناک ما شکایت دارد
امواج خزنده شما را گرفتار می کنیم
و خورشید ما ..از هزاران سال پیش
هنوز چشم نگشوده
و پشت درهای لال شما
ما در صف ایستاده ایم
پیش بندهای امید می پوشیم
و در رودخانه های آتش و یخ زده غرق می
شویم
ما هنوز بالای قله هستیم
شعار باران
و پرچم سبز را بالا می بریم
هیچ پاسخی نیست. !!
از پشت مه
روح شما همیشه می درخشد
شما تمام کلیدها را دزدیده اید
ماسک های زخمی شده با اشک هایمان
بر عدم سرکوب تأثیر می گذارد
مزارع گندم را زیر پا بگذارید
تا آخرین اینچ در سرزمین قلبها
بدون شرم ..
یا پشیمانی ..!
من شما را چه بنامم
چگونه با شما تماس بگیرم ..؟
جای تعجب است ... هیچ فایده ای جز شما
فاسد نیست
و منافقین
و دزد
و عصیانگر
و بدعت گذاران از دیوارهای ما بالا می
روند
در کفش های سفالی ..
نام شما چیست و چگونه با شما تماس بگیرم
..؟
لعنت .. شما یک سال شوم هستید
سال اپیدمی و تهدید آن ..!
اجازه نخواهم داد بی سر و صدا بروید
و بقای خود را در سکوت تضمین کنید
ما بیشتر از شما می ترسیم ..
بیایید زخمهایمان را بپوشانیم... با
مهربانی
و آنچه را که از حضورمان باقی مانده
است ترمیم کنیم
باشد که آهنگ باران در دست های ما شکوفا شود
و ما دوباره به زندگی بر گردیم ..
# فادیه
عريج
شاعر سوريا - سويداء
ترجمه از زبان عربى: فريدون سامان