اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
سه شنبه ، 11 ارديبهشت ماه 1403
22 شوال 1445
2024-04-30
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 111
بازدید امروز: 452
بازدید دیروز: 9525
بازدید این هفته: 12637
بازدید این ماه: 56960
بازدید کل: 14925051
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



تن

                                  

                                        فرانک استنفورد


                              

                                   حسین مکی زاده




Frank Stanford (1948 –1978)

 

فرانک استنفورد شاعر غریب احوال وابسته به جنبش بیت، آمریکایی، منتها از نوع بی‌سر و صدایش ّاز "خاک پاک غصب شده‌ی معصوم آرکانزاس!"

بعضی شعرهایش حتی در دهه هشتاد در کالج‌ها و بین بچه متفاوت‌ها دست به دست می‌شده است. پاره‌ای شعرهایش ممنوع بوده، شاید به دلایل محلی! یا به همان دلیل که شعر بیت در آغاز چنین بود. او با بیت‌ها حشر و نشر داشته و به توصیه آلن گینزبرگ شعرهایش را برای اول بار در نشریات دانشگاهی و به سال ۱۹۷۰ منتشر می‌کند و واکنش‌های مثبت زیادی بین دانشگاهیان برمی‌انگیزد. شعرش را که میخوانی اول حال و هوای طبیعت آرکانزاس دارد اما فقط همین نیست! زیادند شاعرانی که به هوای طبیعت، جنون جنگل و کوه و دریا گرفتند و بعضی‌هایشان بزرگ هم شدند! اما این شاعر نه! همانقدر طبیعت گراست که وقتی در رودخانه پرید: " جنگل از چشمانش بیرون زد و رود برانحنای شانه‌هایش خمید..." .‌تغزلی که جوهر شعری‌اش ریشه در استیونس دارد. اتفاقا وقتی شاعر معروف سی. دی رایت میخواست او را به ناشری معرفی کند گفته بود:"ببین تصور کن استیونس بخواد تو حال و هوای جنبش بیت شعری بگه". نمونه خوبی ازین حس و حال شعری را در ادامه می‌خوانید.

فرانک بی هیچ مدرکی از دانشگاه فارغ‌التحصیل می‌شود و با شلیک تفنگ خود را می‌کشد.

تا بیست سالگی 6 مجموعه شعر منتشر کرد. اما مهمترین اثرش مجموعه، "میدان جنگ آنجاکه ماه می‌گوید دوستت دارم"(۱۹۷7) است. منظومه ای منظومه‌ای بلند در ۱۵۲۸۳ سطر تو در تو، بدون مصراع بندی و یا بندهای معمول، کاری در حد یک‌ شاهکار، که متاسفانه همچون شاعرش در سکوت مانده و غریب-وار کم‌خوانده شده است.

 

ترجمه ی حسین مکی زاده از فرانک استنفورد



تن

 

باغی است بدن

برای رویاها،

بندری است تن

از نورهای مات

جایی که

زمستان آغاز می‌شود،

جایی برای شناختن تو،

اسکله‌ای برای بسترهای تو

قایق‌هایی که هیچکس

فرانمی‌خواندشان

 

تصویر بیشه‌زار در آبگیر

چنان که نتوانی

بیشه را از آبگیر بازشناسی

 

 

زخم‌ها

 

 این شعرها مثل دستهی سارهاست

آرام می‌خزی تا یکی‌ را به چنگ آری

ناگهان همه‌ پرواز می‌کنند.

 

این شعر مثل ارهی برقی‌ است

چرا دوستش نداری‌؟ می‌اندازد

درختانی که می‌ترسی از آنها بالا بروی

 

این شعر مثل شیشهی دودی است

خیال می‌کنی می‌توانی همزمان

شیشه را و خودت را ببینی.‌ احمق!

 

من کفش جان اف کندی بودم.

من تنها هستم.‌ترجیح می‌دهم

بوی پاهایش بدهم تا لگدی حواله ماتحتت کنم.

 

این شعر خوابیده است. من

نمی‌خواهم بالای سرش حرف بزنی،

بیدارش کنی، بگذار رویا ببیند

 

 

این شعر خیلی پیش‌تر رفته‌ از

تو نمی‌توانی هرگز

بگیری‌اش. خودت را خسته نکن.

 

 

این شعر یک فاجعه‌ است

شبیه آینه است. تو

می‌سازی‌اش و او تو را می‌سازد.

 

این‌شعر خیلی کهنه است من

شک دارم کسی این را

بخواهدش. یقینا من نه.

 

این شعر تا این لحظه یافت نشده

اگر تو آنی که خود می‌گویی

پس تنهایش بگذار.

 

این شعر را بگیر مثل شمشیر

آخرین ساخته، برای یک حرکت

اولین، برای فرودآوردن یک ضربه.

 

می‌خواهم این شعر یک

لک لک باشد. روی یک پا بایستد

و نگاهت کند که نگاهش می‌کنی.

 

شعری است به دنبال یک

تصویر  پشت آن حشره

که میان جاده سرگین می‌غلتاند.

 

 

یازده کوانِ شبانه۱

 

کلیتوریس مثل ازدحام فوج زنبورهای عسل

وقتی که لمسش کنی

کلیتوریس عروس دریایی

با جیرهٔ زهرش

 

کلیتوریس

که پرمی‌شود از نوعی آب

مثل پیکولو۲

 

کلیتوریس در آبگیر

جایی که شجاع‌ترین‌ها غرق شده‌اند

 

کلیتوریس مثل ردپایی بر برف

از خلوت‌گزیده‌ای یک‌‌-پا در کوه‌های آلپ

 

کلیتوریسِ لیموها روی یخ با میگو

در بازار چینی‌ها

در موند بایو میسی‌سیپی۳

 

کلیتوریس با چشم‌های یک مارمولک

 

کلیتوریسِ ماستِ ادویه‌دارِ سیب

کسی آن را به هم نزده‌است

 

کلیتوریس که باد می‌کند

مثل یک طناب خیس

که یک اسب پاکوتاه

یا قایق را نگاه نمی‌دارد

 

کلیتوریس که طنین دارد

مثل سنگ ماه

در حلقهی دومنیکو اسکارلاتی۴

 

کلیتوریس

مراقب ِ

سال‌های نوری.

 

 

۱- کوان Koan

کوآن پرسش‌های به‌ظاهر متناقصی هستند که در قالب داستان، گفتگو، سوال و یا شعر توسط استاد ذن برای شاگردان مطرح می‌شود تا ذهنشان  را با پرسش، شک، درگیری و حتی تناقصی بزرگتر روبرو کند.

 

 

۲- پیکولو Piccolo

سازی بادی از خانواده فلوت با صدایی زیر.

 

۳- Mound Bayou شهری در میسی سیپی

۴- Domenico Scarlatti

 موسیقیدان معروف ایتالیایی قرن هفدهم.





Frank Stanford (1948 –1978)

 

from House That Molly llullt

 

The body is a garden

For dreams. The body

Is a harbor of subdued light,

A place for winter

To begin, a place

For getting to know you,

A dock for your beds,

Boats no one will recall.

Pictures of the forest in the lake,

Where you cannot tell the forest

From the lake...

 

 

WOUNDS

These poems are like starlings.

You creep up on one to catch

it and they all fly away.

*

This poem is a chainsaw.

Why don't you like it? It fells

trees you are afraid to climb.

*

This poem is like smoked glass.

You think you can see it and

yourself at the same time. Fool!

*

"I was John Kennedy's shoe.

I'm lonely. I would rather

smell his foot than kick your ass."

*

This poem is asleep. I

don't want you yelling at it,

waking it up. Let it dream.

*

This poem is so far ahead

of you you will never

catch it. Don't wear yourself out.

*This poem is a faggot.

It's like a mirror. You

make it so it will make you.

*

This poem is so old I

doubt if anybody would

want it. I certainly don't.

*

This poem is undiscovered

as of yet. If you are what

you say you are, let it alone.

*

Raise this poem like a sword.

It is the last to make a

move, the first to land a blow.

*

I want this poem to be

a crane, so it will stand on

one leg and watch you look for it.

*

A poem looking for the

image behind the bug that

rolls the shit along the road.

 

      

Eleven Nocturnal Koans 

 

The clitoris which swarms like honeybees

 

When you touch it

The clitoris of the jellyfish

With its dose of poison

 

The clitoris

Who fills up with a kind of water

Like a piccolo

 

The clitoris in the pool

Where the bravest have drowned

 

The clitoris like a footprint in the snow

Made by a one-legged hermit in the alps

 

The clitoris of lemons on ice with shrimp

In a chinaman's market

In Mound Bayou Mississippi

 

The clitoris with the eye of a lizard

 

The clitoris of spiced apple yogurt

No one has stirred

 

The clitoris that swells

Like a wet rope

That won't hold a pony or a rowboat

 

The clitoris which resonates

Like a moonstone

In Domenico Scarlatti's ring

 

The clitoris

The light years'

Chaperone.

 






ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات