فرانک استنفورد
حسین مکی زاده
Frank Stanford (1948
–1978)
فرانک
استنفورد شاعر غریب احوال وابسته به جنبش بیت، آمریکایی، منتها از نوع بیسر و صدایش
ّاز "خاک پاک غصب شدهی معصوم آرکانزاس!"
بعضی
شعرهایش حتی در دهه هشتاد در کالجها و بین بچه متفاوتها دست به دست میشده است.
پارهای شعرهایش ممنوع بوده، شاید به دلایل محلی! یا به همان دلیل که شعر بیت در
آغاز چنین بود. او با بیتها حشر و نشر داشته و به توصیه آلن گینزبرگ شعرهایش را
برای اول بار در نشریات دانشگاهی و به سال ۱۹۷۰ منتشر میکند و واکنشهای
مثبت زیادی بین دانشگاهیان برمیانگیزد. شعرش را که میخوانی اول حال و هوای طبیعت
آرکانزاس دارد اما فقط همین نیست! زیادند شاعرانی که به هوای طبیعت، جنون جنگل و
کوه و دریا گرفتند و بعضیهایشان بزرگ هم شدند! اما این شاعر نه! همانقدر طبیعت
گراست که وقتی در رودخانه پرید: " جنگل از چشمانش بیرون زد و رود برانحنای
شانههایش خمید..." .تغزلی که جوهر شعریاش ریشه در استیونس دارد. اتفاقا
وقتی شاعر معروف سی. دی رایت میخواست او را به ناشری معرفی کند گفته بود:"ببین
تصور کن استیونس بخواد تو حال و هوای جنبش بیت شعری بگه". نمونه خوبی ازین حس
و حال شعری را در ادامه میخوانید.
فرانک
بی هیچ مدرکی از دانشگاه فارغالتحصیل میشود و با شلیک تفنگ خود را میکشد.
تا
بیست سالگی 6 مجموعه شعر منتشر کرد. اما مهمترین اثرش مجموعه، "میدان جنگ
آنجاکه ماه میگوید دوستت دارم"(۱۹۷7) است. منظومه ای منظومهای
بلند در ۱۵۲۸۳
سطر تو در تو، بدون مصراع بندی و یا بندهای معمول، کاری در حد یک شاهکار، که
متاسفانه همچون شاعرش در سکوت مانده و غریب-وار کمخوانده شده است.
ترجمه ی حسین مکی زاده از فرانک استنفورد
تن
باغی
است بدن
برای
رویاها،
بندری
است تن
از
نورهای مات
جایی
که
زمستان
آغاز میشود،
جایی
برای شناختن تو،
اسکلهای
برای بسترهای تو
قایقهایی
که هیچکس
فرانمیخواندشان
تصویر
بیشهزار در آبگیر
چنان
که نتوانی
بیشه
را از آبگیر بازشناسی
زخمها
این شعرها مثل دستهی
سارهاست
آرام
میخزی تا یکی را به چنگ آری
ناگهان
همه پرواز میکنند.
این
شعر مثل ارهی برقی است
چرا
دوستش نداری؟ میاندازد
درختانی
که میترسی از آنها بالا بروی
این
شعر مثل شیشهی دودی است
خیال
میکنی میتوانی همزمان
شیشه
را و خودت را ببینی. احمق!
من
کفش جان اف کندی بودم.
من
تنها هستم.ترجیح میدهم
بوی
پاهایش بدهم تا لگدی حواله ماتحتت کنم.
این
شعر خوابیده است. من
نمیخواهم
بالای سرش حرف بزنی،
بیدارش
کنی، بگذار رویا ببیند
این
شعر خیلی پیشتر رفته از
تو
نمیتوانی هرگز
بگیریاش.
خودت را خسته نکن.
این
شعر یک فاجعه است
شبیه
آینه است. تو
میسازیاش
و او تو را میسازد.
اینشعر
خیلی کهنه است من
شک
دارم کسی این را
بخواهدش.
یقینا من نه.
این
شعر تا این لحظه یافت نشده
اگر
تو آنی که خود میگویی
پس
تنهایش بگذار.
این
شعر را بگیر مثل شمشیر
آخرین
ساخته، برای یک حرکت
اولین،
برای فرودآوردن یک ضربه.
میخواهم
این شعر یک
لک
لک باشد. روی یک پا بایستد
و
نگاهت کند که نگاهش میکنی.
شعری
است به دنبال یک
تصویر پشت آن حشره
که
میان جاده سرگین میغلتاند.
یازده
کوانِ شبانه۱
کلیتوریس
مثل ازدحام فوج زنبورهای عسل
وقتی
که لمسش کنی
کلیتوریس
عروس دریایی
با
جیرهٔ زهرش
کلیتوریس
که
پرمیشود از نوعی آب
مثل
پیکولو۲
کلیتوریس
در آبگیر
جایی
که شجاعترینها غرق شدهاند
کلیتوریس
مثل ردپایی بر برف
از
خلوتگزیدهای یک-پا در کوههای آلپ
کلیتوریسِ
لیموها روی یخ با میگو
در
بازار چینیها
در
موند بایو میسیسیپی۳
کلیتوریس
با چشمهای یک مارمولک
کلیتوریسِ
ماستِ ادویهدارِ سیب
کسی
آن را به هم نزدهاست
کلیتوریس
که باد میکند
مثل
یک طناب خیس
که
یک اسب پاکوتاه
یا
قایق را نگاه نمیدارد
کلیتوریس
که طنین دارد
مثل
سنگ ماه
در
حلقهی دومنیکو اسکارلاتی۴
کلیتوریس
مراقب ِ
سالهای
نوری.
۱- کوان Koan
کوآن
پرسشهای بهظاهر متناقصی هستند که در قالب داستان، گفتگو، سوال و یا شعر توسط
استاد ذن برای شاگردان مطرح میشود تا ذهنشان
را با پرسش، شک، درگیری و حتی تناقصی بزرگتر روبرو کند.
۲- پیکولو Piccolo
سازی
بادی از خانواده فلوت با صدایی زیر.
۳- Mound Bayou شهری در میسی سیپی
۴- Domenico Scarlatti
موسیقیدان معروف ایتالیایی
قرن هفدهم.
Frank Stanford (1948 –1978)
from House That Molly llullt
The body is a garden
For dreams. The body
Is a harbor of subdued light,
A place for winter
To begin, a place
For getting to know you,
A dock for your beds,
Boats no one will recall.
Pictures of the forest in the lake,
Where you cannot tell the forest
From the lake...
WOUNDS
These poems are like starlings.
You creep up on one to catch
it and they all fly away.
*
This poem is a chainsaw.
Why don't you like it? It fells
trees you are afraid to climb.
*
This poem is like smoked glass.
You think you can see it and
yourself at the same time. Fool!
*
"I was John Kennedy's shoe.
I'm lonely. I would rather
smell his foot than kick your ass."
*
This poem is asleep. I
don't want you yelling at it,
waking it up. Let it dream.
*
This poem is so far ahead
of you you will never
catch it. Don't wear yourself out.
*This poem is a faggot.
It's like a mirror. You
make it so it will make you.
*
This poem is so old I
doubt if anybody would
want it. I certainly don't.
*
This poem is undiscovered
as of yet. If you are what
you say you are, let it alone.
*
Raise this poem like a sword.
It is the last to make a
move, the first to land a blow.
*
I want this poem to be
a crane, so it will stand on
one leg and watch you look for it.
*
A poem looking for the
image behind the bug that
rolls the shit along the road.
Eleven Nocturnal Koans
The clitoris which swarms like honeybees
When you touch it
The clitoris of the jellyfish
With its dose of poison
The clitoris
Who fills up with a kind of water
Like a piccolo
The clitoris in the pool
Where the bravest have drowned
The clitoris like a footprint in the snow
Made by a one-legged hermit in the alps
The clitoris of lemons on ice with shrimp
In a chinaman's market
In Mound Bayou Mississippi
The clitoris with the eye of a lizard
The clitoris of spiced apple yogurt
No one has stirred
The clitoris that swells
Like a wet rope
That won't hold a pony or a rowboat
The clitoris which resonates
Like a moonstone
In Domenico Scarlatti's ring
The clitoris
The light years'
Chaperone.