فرشته وزیری نسب
فرشته وزیری نسب:مقیم آلمان
شعری از
امیلی دیکنسون
ترجمه: فرشته وزیری نسب
جان
بر سرزیبایی نهادم که بسی کمیاب بود
جا
گرفتم در گوری،
آنکه
جان بر سرحقیقت نهاده بود
در
اتاق مجاور آرمیده بود.
نرم
پرسید که چرا شکست خوردم؟
«به خاطر زیبایی»، پاسخ دادم.
«و من به خاطر حقیقت، هر دو یکی است؛
ما
برادریم»، او گفت.
و
اینچنین، چون دو خویشاوند،
که
در شبی دیدار کنند،
بین
دو سردابه به گفتگو نشستیم.
تا
وقتی که خزه به لبانمان رسید،
و
ناممان را در خود گم کرد.
شعری از پل سلان
ترجمه از آلمانی
فرشته وزیری نسب
بی
سرور با من زندگی میکنی
خُرد
و
زیرِ بار
تنها
در بیرون
آنجا
که روحمان هنوز وجود دارد
در
آن خشکزار
آنجا،
آوازی میآید
آوازی
میآید
که
کسی که در کنارمان بود
در
پژواک آن رفت
چه
ستاره باشد، چه ابر
ما
نگاه نمیکنیم
برگرد،
نزدیک بیا
که
باد دو بار
از
خانهی باز ما
گذر
نخواهد کرد.