فرشته وزیری نسب
فرشته وزیری نسب مقیم آلمان
پیر می شوم
پیش از آن که سیر
پیش زندگی نشسته باشم.
پیش از آن که سیر
پیش عشق نشسته باشم.
پروانه هایی پریده
از شانه ها
دیگر به بال ها
باز نمی گردند
چیزی میان حالت
جنینی و مرگ
بر پیکر خوابیده
در چینهای زندگی می گذرد
چشم ها بر پیچکهای
نیلوفر
دست ها بر امتداد
تاریکی
به تو فکر میکنم
نامت سیاهی امینی
بود
که دیگر در سلول
های خاکستری تکرار نمی شود
آن حس میان دو
ستون محکم
که ریشههای من در زمین بود
در ازدحام مردان
نداشته گم شد
عشق آیا سیبی بود
که باید میان دستها
محکم میفشردم
یا خلخالی که بر
پا میزدم؟
زندگی آیا پروانه
رنگارنگی بود در مشتها
یا شنهای ساحلی
که از زیر پاها می گریختند؟
هر چه بود
پیش او ننشسته
پیش عشق ننشسته
برخاستم که راه
مرگ را
راه مرگ را
راه مرگ را
از گوشهی زندگی
بردارم.
و بادی سرد به
درونم وزید.