نانام
حسین مارتین فاضلی (نانام): کانادا
۱.
مادربزرگم در خانه مرغ داشت.
میرفتیم، میکشت. خون مرغ معنی داشت: خوش آمدید!
من آن وقتها مرغ بلد نبودم: فقط میخوردم....
۲۰ سال طول کشید.
امروز با دیدن مرغ - هر مرغی- قدقد میکنم و گوشتِ خورده و نخورده
بالا میآورم.
مادربزرگم را هم بالا میآورم.
شادیاش را و شادیام را هم.
خودم را هم.
۲.
بی کلید از در گذشتیم
آنسو هگل و کاهگل هر دو، سه چیز بودند
فضا انباشته از دفع و آفت بود
تو هنوز نیامده بودی
دعا کردیم
واژه وداع را پستان گذاشتیم
و آرام
از دهان یکدیگر گذشتیم
In
Dust Rial
سه شنبه به تدریج تولید میشد
بیرونِ در گرسنگی و معده لواط میکردند
دوشنبه بود
زنبیلی در دست وارد شد
غدد مغزی شب را روی میز گذاشت و گفت:
امشب کپسول فضا را در مقعد فروید فرو میکنم
تا ستاره ها جنسی شوند
یک رو به عقب رفتم
و در تختی که پستانهایش را پرستیده بودم
دستانم را حذف کردم
با سبدی برگشت
گرسنگی و سهشنبه را روی میز گذاشت و گفت:
دیگر به روزه گرفتن نیازی نیست، دستانت تولید شدهاند
چهارشنبه بود
۴.
گلو رگ هایی دارد همریشه با طناب:
بعضیها از درون خفه میشوند
۵.
درخت را به رنگ سبز کاهش دادم.
کت و شلوار پوشید، تی وی پوشید، خط هوایی پوشید، برگهایش را تراشید،
دری برای خودش گذاشت و خارج شد!
۶.
یه وختایی میخوام بزنم زیرش، یه وختایی زیرش میزنه زیرم. دیگه نمیکشم.
میرم سراغ وب سایتای ایرونی، انتخابات آمریکا، قیمت نفت! زده به سرم. سرمو میزنم.
دیوار میگه چت شده؟ بازم که سر رفتی از خودت! منو ببین، اینهمه هر روز کس و
شعراتو میشنوم، هیچ به رو خودم مییارم؟ میگم کدوم کس و شعر؟! میگه دختری رو که
دیشب گاییدی ۸۰ سالش بود، شعری رو که امشب نوشتی ۱۴ سالش. میگم خب خودشون میخواسن! میگه آره؟ مثِ من که قبلِ سقف،
سقف میخواسم؟! چرت نگو، پاشو! پاشو و به
جای این حرفا یه کار مفید انجام بده. پاشو و این اتاقو یه خورده تمیز کن .
۷.
مرگ دستی بر سرم کشید و گفت : طولانی شد، بلند شو!
گفتم : لطفن یک لحظه!
و به آشپزخانه رفتم و شیر آب را باز کردم
و دو گل تازه در گلدانم کاشتم
و سیگاری آتش زدم
و کتری آب را روی گاز گذاشتم
آن وقت برگشتم و گفتم : بسیار خوب، آمادهام.
مرگ مکثی کرد، شمارهای گرفت و گفت :
لطفن یک لحظه!
۸.
تصمیم گرفتهام از این به بعد فقط راجع به تخم مرغ شعر بگویم. تصمیم
گرفتهام از این به بعد به شعرهایم بگویم تخم مرغ! تصمیم گرفتهام که پروتئینم زرد
باشد مثل زردهی تخم مرغ و نه سفید مثل زردهی تخم! تصمیم گرفتهام که در شعرم
مهربان باشم – جیک جیک- و به مسائل سادهی انسانی بپردازم: تخم مرغ! میدانید چند
میلیون نفر هر روز در دنیا تخم مرغ میخورند؟ حتی پدر مرحومم هم هنوز میخورد. در
جهنم تخم مرغ مجانیست. در بهشت با حوری میدهند. پدرم آدم باشرفیست. به گمانم در
جهنم باشد. درسته پدر؟
تخم مرغ ! مسائل سادهی انسانی. ادبیات سادهی انسانی. تخم مرغ!
برابری مطلق. عدالت اجتماعی. هم رییس جمهور آمریکا تخم مرغ میخورد، هم تروریست یمنی.
هم من میخورم، هم رئیس Microsoft.
تخم مرغ همه را پاک میکند. تخم مرغ همه را شعر میکند. تخم مرغ !
۹.
قلهی قاف با خانهی من چهار ایستگاه فاصله دارد:
ایستگاه اول لانهی سیمرغیست بی پر
ایستگاه دوم لانهی سیمرغیست بی آسمان
ایستگاه سوم باغ وحشیست که در آن سیمرغ دوم زندانیست
و ایستگاه چهارم تلویزیونیست
که در آن
سیمرغ اول سیمرغ سوم را میکند
۱۰.
مع ع ع ع ع ع ع ع ع ع ع ع ع ع ع
مااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
بع ع ع ع ع ع ع ع ع ع ع ع ع ع ع
خوانش من از این متن می گوید که انسانم ( که یعنی )
والیبال-
قبول نیس!
خورد تو تور، بالاتر:
روت وت دروخ تپوت!...
۱۱.
زندگیام را مرگ تورقی میکند و می گذارد در قفسه.
میگویم کتابی نوشتم.
12
شاع را
یران یتر
کیب مضح
کیست مثلبا
رانیست که رویوض عه وا
ایستاده و نمی داند ببارد یا نه
۱۳.
دیروز کسی در خیابان به من دستشویی تعارف کرد . گفتم نیازی ندارم.
گفت اگر نداشتید، یکی مثل من داشتید. به نظرم حرف عمیقی آمد.
۱۴.
ساعت ۴
و نيم است
و از من چهار قرن و نيم گذشته
به ساعتش نگاه كرد و گفت : شما بايد آقای نانام باشيد
به ساعتم نگاه كردم و گفتم : نه!
چهار و نيم
دقيقن!
ولي باور كنيد كه اين من نيستم
اين احتمالن يك كيسه خرت و پرت است
كه از وقت رد شده
بی آنكه سپور را خبر كند
ژاپن
پنج نسندلی به دور ِ يک نميز.
يک نقوری
و يک نادم.
يک نروز
يک نديوار
( و يک رونرو).
۱۶.
اینکه مسیح را در آکواریوم میبینیم
اینکه در آینه نگاه میکنیم و نمیبینیم
پنج صبح در خانهام را زدند و قرن را عوض کردند.
هوا تاریک نبود؛ خانه تاریک بود.
اینکه مسیح از آکواریوم
کوسه بیرون میآید
اینکه آینه خود را نادیده میگیرد
ما انواع و اقسام شیشههای به کار رفته در
انواع و اقسامِ اشیاء به درد نخور بودیم - لوکس یا اسقاط!
اینکه مسیح میگوید گور پدر کوسه
و کوسه میگوید مسیح مؤدب است، من کوسه نیستم
اینکه آینه میگوید گور پدر انسان
و انسان میگوید من مسیح دارم، در آینه نیستم
17
18.