شیما کلباسی
شیما کلباسی: مقیم آمریکا
"بی نام"
شب از شعر بیدار می شوم
می خواهم بنویسم. می گویم: نه.
نه. دیگر شعر نمی نویسم. شعری که اسم تو در آن نباشد
پالتوی کارمندیست در اداره دارایی
که همیشه آویزان است
ارباب رجوع سراغ که می گیرد
پالتو را نشان می دهند: هست.
و من می گویم: الان که زمستان نیست.
2
دختر بچه ی پنج ساله
کنارش دراز می کشم تا به خواب بره
چیزی می پرسه
جواب می دم
یه چیز دیگه می پرسه
می گم نمی دونم
می گه چرا جیش می کنیم؟
می گم تا چیزای بد از بدنمون بره بیرون
می گه ما اینجوری ساخته شدیم؟
میگم آره
می گه ما اسباب بازی هستیم؟
می گم نه، چرا؟
می گه چون اینجوری ساخته شدیم