مجموعه شعر منتشر نشده که در سال 2019 در نشر
آفتاب منتشر شد
پنجمین سالگرد زنده یاد سهراب رحیمی گرامی باد
امضاهای در سنگ
ردپایی از گردشگران نور است
هیچکس بهدرستی نمیداند
میراث سفر کدام است
سهراب رحیمی
کتاب «دشت های سرد سوئد
» آخرین اشعار منتشرنشده زندهیاد سهراب رحیمی است. زندگی یک شاعر آیینی عاشقانه
برای بنیاد شهری شگفت در کلمههاست. جایی که آینده وگذشته ،رفتگان و بازماندگان یکدیگر
را ملاقات میکنند. شهری که در غیاب شاعر دروازه هایش همچنان باز، فصلهایش گشوده
و چراغهایش روشن میماند.
چه کارتلخ وغم انگیزی
است ، در فقدان او بر کتابش پیشگفتار نوشتن
،کتابی که خود او اشعارش را جمعآوری و برای چاپ آماده کرده بود . عکسی
برای جلد وعنوانی برای هر بخش برگزیده و قصد انتشارش را داشت.
سوگ نابهنگام او مصیبتی جانکاه، پیچیده در هزاران
چرا و پرسش بود. بُهت بیپایان اندوهی ماندگار. معمایی بی پاسخ.
در یادبود سومین سالگرد
سفر بیبازگشت او آخرین کتابش را به یادگار به دوستان و دوستداران شعرش میسپاریم.
شعرهایم ایمان گمشده مناند
جهان صدایی است به
درازای شعری بیپایان...
برخی از اشعار این
مجموعه در زمان حیات او در بعضی سایتها و مجلات ادبی منتشر شدهاند. شعرها به
همان ترتیب که خود اوگردآوری و انتخاب کرده بود ، بیهیچ تغییر در این مجموعه آمده
است. در مورد چند شعر بنا به تاریخ آخرین نسخه تصحیحشده و یا اجرای ویدیویی مبنای
ویرایش قرار گرفت.
میتوان گفت سرودههای او در این کتاب بیش از هر
چیز متأثر از دو موضوع عمده است.
زندگی در تبعید و
خاطرات جنگ.
در بخشی از شعرهای این
کتاب او بنا به مشاهدات حرفهای که سالها
به آن مشغول بود. احساسات و دریافتهای خود از زندگی روزمره را به بازآفرینی نمادین فضای بیمارستان و جهان
ذهنی بیماران پیوند میزند. او با ترکیب سطرهای شاعرانه و تکگوییهای هذیان آلود به روابط بین دکتر ،بیمارو پرستار بُعدی متفاوت میبخشد
تا تصویری ازانزوای انسانی در جامعه سوئد و احساس غربت و سردرگمی در دنیایی بسته
را نشان دهد.
پی میبریم در بهترین
بیمارستان جهان زندگی میکنیم
شب پاورچین فرامیرسد.
با بهترین قرصها در
دهان و بهداشتیترین لباسها
در تمیزترین تختهای
شهر به خواب میرویم.
اشاره های او به دهشت و
تباهی جنگ در نوشتههایش طنینی مکررو آشکار دارد. روح و زبان این یادآوریها گاه لحنی
پیشگویانه و گاه تندی خشم و اعتراض به خود میگیرد، که هردو یادآور حضور او در
شرایطی ناخواسته و دشواراست. تجربه شرکت در جنگ در سالهای جوانی و گذران عمر تا
میانسالی در موقعیت تبعید. بنا به نوشته خود او در مقدمه «کتابدار جنگ» باآنکه
جنگ سالهاست به پایان رسیده، خستگیهای روحی و گرفتاریهای جسمی، فراموشی آن
روزها را محال کرده است.
او میخواهد روایتی از
صلح باشد
حتا اگر جنگ تمام ریشههایش
را خورده باشد
در من واگن سربازهای زخمی
از جنگ برمیگردد
اولین کتاب سهراب، «خانه
خوابها» در سال 1373 در سوئد منتشر شد. زبان و نگاه او در این کتاب ساده و
پیراسته و بیش از هر چیز تمرین و تلاشی صمیمانه برای تلفظ این بیگانگی و معنا بخشیدن به زیستن او
در سرزمینی تازه در کنار مردمانی ناآشناست.
اینجا باد قاصدکها را نمیرقصاند
و باران
پنجرههای تنها را نمیشوید
دیوانه کسی است که
زیبایی زمان را انکار کند
اینجا هوشمندان توانگراناند
و عاشقان را مسکن تجویز
میکنند
چون برف که میپوشاند
اندام حقیقت را
خودستایی پوشانده سیمای
مردمان
در کتاب دوم «هستههای
فاسد زمان» (1374)، سهراب در پی کشف هویت خویش به ژرفای پنهان ترین احساسات
درون خود می رود . او در تکاپوی عبور از موقعیتی دشوار و بیگانه
در جغرافیایی جدید است . تجربه ای که او را در فاصلهای نامریی با دیگران نگه میدارد.
شعر اما دریچهای رو به چشمانداز دیگر است. او با معجزه کلمه ها به کشف تصویری ملموس از خود و گفتگویی
همدلانه با دنیای بیرون دست مییابد. همچون صدایی از مرزهای مهآلود سکوت میگذرد
و با کشف صدای خویش در زبان شعر با هستی و پیرامونش رابطهای پویابرقرارمی کند.
لایه بر لایه
هفت پوست دارد تنهایی
کسی را توان آمدن تا تو
نیست
اگر
فرصت باشد
دیوار از پس دیوار میافتد
و دیوار تازه برمیخیزد
در کتاب «مرهم سپید» (1377)،
اندیشه و احوال شعری او بیشتر بهسوی شگرد های زبانی میرود. دریافتی حسی که میخواهد
خود را به موسیقی واژهها نزدیک کند. انگار جرقهای از یک حس درونی که در دگردیسی
خود به هیات کلمههامیتواند مفهومی تجریدی را در اندیشه شکل دهد . همچون سوسوی روشنای
ستارهای در طنین یک واژه.زبان در اینجا
صحنه نمایش جستجو های ذهنی اوبرای یافتن مفهوم و معنای بودن وابزاردگرگونی های اندیشه اودر جدال با خویش است .
هرگز نمیرسم
هرگز آنجا که هستم نیستم
در میانه تردید
در میان معنی میمانم
و آنچه میگویم
بیمعنی و وزن میشود
کتاب «نامهای برای تو»
در سال 1384 در ایران منتشر شد. این کتاب را شاید بتوان شروع دورهای تازه در کارهای
او دانست. مجموعهای که هرچندموضوع آن مانند کتابهای پیشین احساس عمیق بیگانگی ،سایه
نیستی بر روی هستی و همنوایی مرگ در آواز زندگی است. امادلتنگی و جستجوی عشق در
این شعرها تمنایی پر معنا و مرهمی برای تسلای بیهودگی و رنج و تنهایی انسانی است
و بعدی اجتماعی به تجربه شخصی می بخشد . توصیفات
وشیوه بیان احساسات در این کتاب شفاف است
و با فراتررفتن از دایره وجود شاعر وتغییر زاویه نگاه او ،فرصتی برای نظر به دیگر
سو و مناظر دنیای واقعی اطراف فراهم کرده است. این دید متفاوت و لحن صمیمانه در عریان
کردن عواطف ،گاه جملههای او را به شعر اعترافی نزدیکتر می کند. حالا اشیا، مکانها، انسانها و طبیعت ،
برای نمایش تعامل درونی شاعر بامحیط بیرون وارد شعر می شوندو سطرها بیانگر تجربه ای زیسته
شده هستند. این اتفاق چرخش بیشتری به گسترش
مفاهیم شعری او میبخشد. مضمونهایی تازه و تصویر های متنوع که به استفاده بهتر از
کلمهها و طراحی فضایی چند لایه در شعرها منجر میشود.
دستهایم را تا آنسوی
ساحل دراز کردم
یادم آمد زرافه بودن هم
چیز بدی نیست
بخصوص وقتی کلاه نداشته
باشی
و باران هم یکریز ببارد
و
چترت سوراخ باشد
پرتو ماه هم که بر تو
بتابد
باز هم تاریکی و از جنس
شب
و میترسی که بال
نداشته باشی
وقتی پری از پرواز و
اشتیاق رسیدن
و من که از رودخانه پر
شدم و خالی
تا گم کنم خودم را در
شبهای مهربان تو
و تو که میان تاریکی
کنار برکه ایستاده بودی
خیره در سکوت و پوست شب
در انتظار دستی که
بلغزد
بر سطح گوشت و موهات
تا استخوانت بلرزد از
شوق دیدار و
انتظار بیمار بیقرار
وقتیکه روی نفسهام خم
میشدی
و نگاهت را به دورها میدوختی
و من که دستهام را در
جیبهام زندانی کرده بودم
تا نبینی که من زرافهای
هستم
بیساحل و ساعتی که مرا
از خواب بیدار کند
ما زندگی مشترکمان را
از سال 1384 با یکدیگر در شهرلوند شروع کردیم. در کنار اوتمام این سالها شاهد
بودم چگونه باوجود گرفتاری های معمول روزمره ، احساس دلتنگی اش از بودن در غربت و استیصال ناشی از دردهای جسمی
مزمن همیشگی که او را می آزرد، با چه نیروی سرشار از ذوق و تلاش خستگیناپذیر شیفته و
سرسپرده شعر وادبیات بود و باوجود ساعتهای محدود بعد از کار که به او فرصت نوشتن میداد
بیوقفه با حداکثر توان نهایت استفاده را از این زمان میکرد.دوستان او اندک،
روابطش محدودو همه علاقه اش معطوف به ادبیات بود. ترجمه ویا خواندن جدیدترین کتابهادر
حوزه ادبیات و فلسفه به فارسی و سوئدی و
نگارش نقد و نگاهی بر آثار تازه منتشر شده ادبی ، هدفی بود که او به طور جدی دنبال
می کرد . ترجمه شاعرانی که کارهایشان را میپسندید، معرفی و نقد کتابهایی که از
سوی ناشران سوئدی برایش فرستاده میشد. او عضو انجمن قلم و کانون نویسندگان و
مترجمان سوئد بود. با مجله «پوپولار پوئسی» همکاری داشت و فعالانه با بسیاری از
نشریات ادبی در ایران نیزدر تماس بود. علاقهاش به نوشتن وتحقیق درباره ادبیات و
شعر سوئد به زبان و ایدههای شعری او هر روز ابعاد تازهتری میبخشید. در طول سالهای
زندگی مشترک در ترجمه و انتشار گزیدهای از اشعار "توماس ترانسترومر"، "ماری
لوندکویست"، "ماگنوس ویلیلم اولسون" و "نیلس هاو" شاعر
دانمارکی همراه و همکار او بودم. او با شوق تمام اشعاری از شاعران معاصر ایرانی را
به زبان سوئدی و گزیدهای از شاعران معاصر سوئد را نیز برای انتشار آماده کرده بود
که باوجود تلاشهایش هنوز ناشر و ویراستاری مناسب برای آن نیافته بود. چند کتاب که
او از آثار نویسندگان جوان مهاجر از فارسی به سوئدی ترجمه کرد از آثار شناخته در
حوزه ادبیات مهاجرت به زبان سوئدی محسوب میشوند. از میان مهمترین کارهای منتشر
نشده او مجموعهای منتخب از اشعار "گونار اکلف" شاعر بزرگ سوئدی است که
با هم آن را به پایان رساندیم و آماده انتشار است. او همچنین گزیدهای از شعرهای "لارش
گوستاو سون" شاعر محبوبش را به فارسی ترجمه کرده بود و درصدد چاپ آن بود. از
دیگر نوشتههای به یادگار مانده از او، چند کتابچه اشعار عاشقانهای است که به مناسبتهای
مختلف به من هدیه داده بود. او همیشه بر هریک از این دفترچه های شعر نامی میگذاشت و برای آنها با نقاشی و کلاژ
جلدی درست میکرد. مجالی اگر بود شاید منتخبی از این شعرها را برای معرفی نوعی
دیگر از نوشتههای او بتوان منتشر کرد.
مجموعهای پراکنده از نقد
کتاب ؛ گفتگو ومصاحبه و ترجمه شاعران جهان و برخی مقالات او به فارسی و سوئدی در اینترنت
در دسترس است.
سال 1392 مجموعه «رسم
هندسی مالیخولیا» در ایران منتشر شد. ترجمه اوکراینی این کتاب جایزه شعری "نیکلای
گوگول" را برایش به ارمغان آورد. شعرهای این کتاب عکسهایی سوررئالیستی با
نگاه و زبانی موجز است. تصویر سازی های او اشیا، شکلها، و فضا را در برشی غیر
منتظره وناگهانی دربرمیگیرد. او در این
کتاب با روایتی از تجربه های خویش در پی کشف و بازنمایی بُعدی فلسفی در رابطه با
زبان و شعراست.
رگباری از کبوتران جزیره
را روشن کرد. شعر
از آستانه گذشت انبوه
پر و پرواز کبوتر بر آستانه پاشیده شد.
در سال های گذشته دو کتاب به سوئدی از نوشته های سهراب در
انتشارات اسموکادول مالمو منتشر شد:
«کتابدار
جنگ Krigs
bibliotekarien» کتابیست که او در آن به شرح وقایع دوران سربازی و حضورش در جبهه پرداخته است .
ایده این کتاب بر اساس عکس ها ودفترچه
خاطرات بازیافته قدیمی شکل گرفت .سهراب با مرور دوباره آن سالیان روایت خود از جنگ را به زبان شعر و
نثر در این کتاب به شکلی متفاوت باز نوشت.
«حمیدیه»
اگر
طعم سوزان نمک غروب را چشیده باشی
سنگینی
انتظار مرگ را میتوانی مجسم کنی
حمیدیه
در امتداد مسیر کابلهای در هم پیچیده
صف
دراز سربازان و رؤیاهایی همسایهی مرگ
که بیهیچ
حق انتخاب، همه را بهسوی سلاخ خانه میبرد
اینجا
همهچیز نومیدانه روبروی مرگ ایستاده است
و
ردیف انبوه درختان در انتظار آب بیهوده میسوزند
آشپزخانه
صحرایی و نوبت آخرین وعدهی غذای گرم
اینسو
کامیونهای منتظر
آدمها و تفنگها را میبرند
ردیف
در امتداد زندگی همه به دنبال هم صفکشیده
ما
به آن سمت دیگر رسیدیم
با
همراهمان مرگ، مرگی خودخواسته
که
در انتظار آسمان آبی
موهایمان
را خاکستری کرد و سفید شدیم.
«سفرهای ناگزیر Den Ofrånkomliga resan»، (2011) این مجموعه فشردهای از
تمام تجربههای شاعرانه او در زبان سوئدی است .شعر هایی که در طول سالها نوشته و
یا خودش به سوئدی ترجمه و ویرایش کرده بود
. در بیشتر اشعار این کتاب بخصوص در آخرین اشعارش او در سرودن بهنوعی شعر
منثور نزدیک می شود. منتخبی از این دو کتاب به فارسی در "نشر آفتاب،
نروژ" به نام « همنشین باد و سایه» در سال 1395منتشر شده است.
نامم را به پسرم بخشیدم
جسمم را به همسرم
روحم را به پزشک
روانشناس
اعضای تنم را به دکتر
جراح
سرزمینم رها در روزگار
ستمگر
گریه ها در گلوی من
پنهان
غرورم را با کارفرما
معامله کردم
رؤیاهایم را به ناشر
ورشکسته سپردم
شعرهایم مخفی در کشوی میزتحریر
قصههایم گم درون سطل
زباله
حالا روبروی شما ایستادهام
با همین دستهای خالی
تا ژندهپارههای باقی فرسوده
را حراج کنم
آخرین کتاب او پیش از رفتن نابهنگامش «فصلهای
اجباری» در نشر اچ اند اس مدیا در سال 1394 در لندن منتشر شد. این مجموعه گزیدهای
از پنج دفتر شعر سهراب رحیمی به فارسی است. مسیر تحول و دگرگونی نگارش و نگاه او
در این کتاب بهروشنی واضح است.
هرچند راه تو آنسوی اتفاق بود
و من قربانی سفرهای ناگزیر بودم
خوابها میگریختند از حفرههای شب
و تکهتکه میشدند
و من با یاد تو
در سرزمین بادها
تلفظ نامم را به بیگانهها تعلیم میدادم
و کسی نمیدانست
من نام برادرم را دزدیدهام
امیدوارم این کتاب و دیگر سرودهها و نوشته هایش فرصت دیداری
دوباره با شاعری عزیز ویگانه باشد که
ناگاه ؛ بی نشان و بدرود از میان ما رفت .
یاد او گرامی باد .
آزیتا قهرمان. استکهلم 2018 پاییز