اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
سه شنبه ، 11 ارديبهشت ماه 1403
22 شوال 1445
2024-04-30
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 105
بازدید امروز: 711
بازدید دیروز: 9525
بازدید این هفته: 12896
بازدید این ماه: 57219
بازدید کل: 14925310
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



بر دریا قدم می‌زنم

                                   
                                          افسانه نجومی


                                              گذر از خرده‌روایت‌های متناقض‌نما 

مکث و مروری بر مجموعه‌شعر: «بر دریا قدم می‌زنم»، سروده‌ی مهرنوش قربانعلی،1395.   

سوز و گداز

برازنده‌ی آتشفشان نیست

گدازه‌هایم اگر بخواهند

خلوت خاک را به آتش می‌کشند

فعلاً اما ترجیح می‌دهم

آرایش صحنه آرام به نظر برسد!

ص 26.

الف.مهرنوش قربانعلی را می‌توان از شاعران متفاوت نویس دهه‌ی هفتاد به شمار آورد. به واقع متفاوت نویسی در شعر او به خلق شاخصه‌های زبانی-بیانی و مبانی زیبایی‌شناسانه‌‌ی خلاقانه‌ای منجر شده، که خاص جهان‌نگری‌ها و ادرک تازه‌ی او جهان هستی‌ست و اگر چه در سطرهای شعرش رد پای مؤلفه‌ها و اختصاصات نگارشی دهه‌ی هفتاد، موج می‌زند، اما اجراهای زبانی خاصی که سبب تنیده شدن بیان روایی در بیانیتی طنزمحور می‌شود، شعر او را از فضاها و ساحت‌های چندوجهی‌ای عبور می‌دهد، که اگر چه تک‌صدا به نظر می‌رسد، اما مکالمه گستر است. تا جایی که گاه بیانیت طنزگرا در تقابل و تضاد با بیانیت روایی، در مرکز نوشتار قرار می‌گیرد و بیان روایی به حاشیه پرتاب می‌شود و گاه خرده‌روایت‌ها در نوسانات معنایی‌اشان، با گرفتن وجهی چندصدایی و فرو رفتن در بافت روایتی نمایشی، موفق به تکثیر نقیضه‌هایی در نوشتار می‌شوند، که قادرند بیانیت طنزگرای سطرها را به حاشیه برده، بیانی شیزوفرن را مرکز ثقل نوشتار قرار دهند، که می‌تواند در لایه‌های تو در توی مفاهیم رسوخ کند. تا در نهایت صدایی که از جوانب سطرها مدام به گوش می‌رسد، همان صدایی باشد که از لایه‌های هوشورزانه و آگاه جهان‌نگری‌های شاعر-راوی عبور می‌کند، تا سرانجام هر خرده‌روایت را به مثابه واقعه‌ای در بستر نوشتار به حرکت در آورد. اگر چه بارها هر دو بیان در نوشتار-بیانیت طنزگرا و بیان روایی- با تنیده شدن در یکدیگر فضایی نامتعین و سیال را در برش‌ها می‌پراکنند و پس از آن که اجزاء و عناصر متنی را به کانونی برای مواجهه با تناقضات این جهانی قرار دادند، با همراهی وجوه شیزوفرن‌نمای زبان، مسیر رخدادها را در قالب خرده‌روایت‌های چندوجهی بازتاب می‌دهند. در این نوشتار سعی برآن است، تا به واکاوی هنجارگریزی‌های زبانی-بیانی و عناصری که از طریق آشنایی‌زدایی در عرصه‌ی هم‌نشینی برش‌ها، در اجراهای زبانی تنیده شده‌اند، و به شکل‌گیری و تحقق افق‌های متکثر معنایی مجموعه شعر: «بر دریا قدم می‌زنم» می‌انجامند، بپردازیم. اما از آن جا که طنز و روایت دو وجه محوری شعرها را سامان می‌دهند، لازم آمد، با مروری کوتاه و به صورت موجز و مختصر، به واکاوی جایگاه این دو مؤلفه- طنز و روایت- در مجموعه شعرهای پیشین قربانعلی، بپردازیم. اختصاصاتی که قربانعلی، با پایبندی به اصول آن‌ها، مبانی زیبایی‌شناسانه‌ی خاص خود را در هر مجموعه طراحی نموده است.

می‌لغزد و

فرو می‌افتد

اشکی

که ماهی کوچکی بود

در چشمهایم

و با خود می‌برد

خواب‌هایی را که از دریا دیده‌ام

                                                            شهروند افتخاری جهان، ص 152.

ب.در مجموعه شعرهای: «در ناتمامی خود، 1377 » و «راه به حافظه‌ی جهان، 1380»، گزاره‌ها، به لحاظ زبانی-اندیشگی، سوار بر امواجِ کم تلاطمِ مونولوگ‌هایِ روایی، سویه‌های ذهنی-عاطفی معنایی‌اشان را با همراهی خردی آگاهانه، به نقدی جهان‌نگر در متن بدل می‌کنند. در این میان اگر چه طنز و بیانیت طنزگرا جایگاهی برای مانور در سطرها نمی‌یابند، و هر چه هست جنبش عناصر روایی است، که طراحی برش‌ها را به عهده گرفته‌اند، اما همچنان وجهی تازه از بیانیتی روایی، که حول محور تناقضات جهان پیرامون در چرخه‌های مفهومی خرده‌روایت‌ها، وضعیتی اما کم نوسان را می‌پیمایند، تا با غوطه‌ور شدن در لایه‌هایی از تناقض و کنایه، مسیر حرکت مونولوگ‌ها را در فضای عینی- انتزاعی نوشتار سامان ‌دهند، قابل واکاوی است. مسیری که اگر سویه‌های معنایی سطرها را، بر لبه‌ی نگارشی روایی متمرکز می‌کند، تا در نهایت هر خرده‌روایت به گستره‌ی متوسع روایتی متصل شود، که موج زنان در کلیت سطرها، حاضر و ناظر است. به دیگر سخن در این دو مجموعه، مونولوگ‌ها به شدت میل به روایت‌گری دارند. روایت‌هایی که اما قصد داستانگویی ندارند و تنها زمینه‌های برجسته‌نمایی تناقضات را به همراه خردی انتقادی در نوشتار فراهم می‌آورند و اگر با صدای تک‌گویانه‌ در متن شنیده می‌شوند، تا تجارب زیستی، فردی و درونی شاعر-راوی، از زندگی در جهان بحران‌زده و متشتتِ پیرامون را بر مدار ذهنیتی عاطفی بچرخانند که می‌خواهد هر چه عینی‌تر وضعیت تراژیک انسان را در جهان مدرن معاصر به چالش بکشد. تا جایی که گویی منطق روایی منتشر شده در هر برش،‌ آگاهانه سویه‌های معنایی سطرها را آن گونه پوشش می‌دهد، تا آنچه از مفاهیم، پس از خوانش شعرها در ذهن مخاطب رسوب می‌کند، فراز و فرود رخدادهایی باشند که در تجارب زیستی تجربه کرده است.

سایه‌ای که از رمق افتاده است، می‌بیند

امروز زیبا نیستم

با این همه دلم می‌خواهد

چشمی که با ویترین کتاب فروشی حرف می‌زند

صورت تو را داشته باشد

وقتی که برمی‌گردد

                             شهروند افتخاری جهان، ص 119.

در مجموعه شعر:«تبصره،1383»، قربانعلی، با تخریب مفاهیم قطعی و یکه، دست‌یابی به زبانیتی طنزمحور، و پذیرش ریسک‌پذیری زبان، با بهره‌گرفتن از اجراهای زبانی، بر خرد و تعقل و پای بندی بر آنچه قواعد و هنجارهای جوامع بشری را به پذیرش‌اشان وا می‌دارد، می‌تازد. طنزیتی مبتنی بر تداعی‌های آزاد که با نمود چند شقه‌گی رخدادها، سرانجام به زبانیتی پارانویا و شیزوفرن بدل می‌شود. اگرچه درهمان حال نیز خرد و مرزهای اندیشگی را از یاد نمی‌برد. پس با پرش از مرزهای روایی شعرها و با بدل شدن به طنزیتی صریح، اما پیچیده در مجازهای زبانی به گونه‌ایی دیگر از مکالمه در بیان دست می‌یابد. تا متن در موقعیت‌های مختلف فراروایتی خود، نقش میانجی گرایانه‌ایی ، میان خرد و پارانویایی زبانی ایفا نماید،  واگر در لایه‌های چرخان تاریخ‌نگر سطرها فرو می‌رود، تا در رابطه‌ای بینامتنی، پس از تعلیق رویدادها، در سطرهای گسسته-پیوسته‌ی برش‌ها، مسیر تلخ واقعیت‌های جهان پیرامون را  با همراهی زبانی مملو از ریشخند و مزیح، پی‌گیری کند. اگر چه گاه بیانیتی گروتسک‌‌واره، در گستره‌ی خرده روایت‌ها چنبره می‌بندد و با تلفیق مضحکه با عناصری چون: وحشت، اضطراب، نفرت و انزجار، به ناگاه فضای طنزمدار نوشتار را می‌شکند، تا وجهی هولناک از مسخ‌بودگی، سردرگمی و پریشانی انسان در جهان پیرامون را به نمود گیرد. شعر:«همه چیز عادی‌ست!»، درهم‌آمیزی زندگی هولناک و پرتلاطم بشر معاصر را در فضایی سیاه و وهمی با همراهی بیانیتی غوطه‌ور در تناقض و گروتسک، به نمایش گرفته است. در این شعر «روز»، که از عناصر طبیعت به شمار می‌آید، پس از گرفتن خصوصیات و عواطف انسانی، به یاری صنعت تشخیص، در هیئت موجودی انسانی در می‌آید، که همچون محکوم کت بسته‌ای قرار است، اعدام شود. فضایی سورئالیستی که مدام مرز میان روایت و کابوس را می‌شکند، تا تداعی‌های لغزان و متکثری را در ذهن مخاطب بازسازی نماید. 

میدانی دور سرم می‌چرخد

یک تنه ایستاده‌ام و

تماشا می‌کنم دور شدن همه چیز را...

محکوم کت بسته‌ای است روز که از راه می‌رسد

در صحنه‌ی اعدام همه چیز عادی‌ست                          ص16.

در مجموعه شعر:«به وقت البرز، 1388»، شاعر-راوی با سه رویکرد متفاوت و در برش‌هایی که در سه دفتر این مجموعه، واکاوی رخدادهای جهان پیرامون را مد نظر گرفته‌اند، جهان‌نگری‌های خود را سطر به سطر دنبال می‌کند. در دفتر اول: «به وقت البرز» قربانعلی با ذهنیتی تاریخ‌نگر، و بهره‌گرفتن از امکانات نمایشی تئاتر و سینما، نحو ستیزی‌های خود را بر مدار ارجاعات بینامتنی نوشتار تنظیم نموده، با تخریب شبکه‌ای از تلمیحات کلان به هم پیوسته‌ی تاریخی- مذهبی و اختلال درگفتمان‌های مسلط تاریخی-اجتماعی، سویه‌های شیزوفرن‌نمای برش‌ها را سامان می‌دهد، تا هر چه صریح‌تر ماهیت آشفته‌ی رویدادهای محیط اطراف را برملا سازد. در دفتر دوم: «شهادت دوربین مدار بسته» شاعر با رویکرد به مفاهیم ایدئولوژیکی و اختلال در بار معنایی آن‌ها، شگردها و سویه‌های مفهومی سطرهای شعرش‌ را ارائه می‌دهد و با نگاهی تلمیحی به داستان‌های ابراهیمی، جهت دهی خوانش شعرها را به دست می‌گیرد. در دفتر سوم: «بیرون قاب قدم بزنیم» قربانعلی با گرایش به بیانیتی طنزمحور، برش‌های روایی گسسته-پیوسته‌ی شعرش را، به گونه‌ای تنظیم می‌نماید، تا همچنان که بیانیت طنزگرا در لایه‌های زیرین معناهای لغزان، بسط و گسترش می‌یابد، شبکه‌ای ناسازه از خرده‌روایت‌هایی را سامان دهد که محصول جهان‌نگری‌های شاعرانه‌‌اند و درنهایت مخاطب را در معرض  ارزیابی دقیق‌تری از تناقضات جهان پیرامون قرار می‌دهند. 

قفسم را خورده‌ام

باد افتاده توی یال‌هایم

روزی که در دندان‌هایم برق می‌زند، سر به زیر نیست.

قرار چه بود: رام، دام، آرام؟

پنجه‌ام سرازیر می‌شود؛ بی قرار!                                 ص 47.

در مجموعه شعر: ««کوک تهران، 1388»، قربانعلی پرش‌ها و برش‌های روایی شعرش را با بهره‌گرفتن از ظرفیت‌ها و ظرافت‌های نگارشی بیانیتی طنزگرا سامان داده، حضور مستمر و فراگیر این مؤلفه را همچون دیگر دفترهای پیشین نظیر:«تبصره» و «به وقت البرز» تکرار می‌کند. اما طنزی که گام به گام و لابیرنت‌واره همپای گزاره‌های شعر در«کوک تهران» به حرکت در می‌آید، طنزی است ذاتی اشیاء و پدیده‌های جهان هستی، که رخدادها را به سخره می‌گیرد، اما عصیانی و پرخاشگر نیست، پس نه تلخیِ عصبانیتی بیانی، مسیر هنجارگریزی‌های زبانی‌اش را می‌آشوبد، و نه توفندگی رویکردی تراژیک به واقعیت‌های متناقض، سویه‌های معنایی‌ برش‌ها را با خلجانی جدی رو به رو می‌نماید. اما طنزی است که بازآفرینی آرامش قبل از طوفان را به عهده گرفته، تا مخفی و زیرپوستی با گذر از لایه‌های زیرین نوشتارسر برآورد و در نمایی متکثر و ناهمسان،  با چرخشی دوباره درلایه‌های عمیق شعرها، مخفی شود.

سرم دارالفنون شلوغی شده است

«فین» را اگر فراموش کنم

شقایق‌های البرز سرخی تمکین را تجربه می‌کنند

چرا ملیجک‌ها همیشه حرف اول را می‌زنند

و شاه کج کلاه گیجی‌ نامه‌ها را امضا می‌کند؟

همه‌ی پرده‌ها را کشیده‌ام و می‌خواهم

از سرنوشت خیابان چیزی به گوشم نرسد!                          ص 19.

پ.«بر دریا قدم می‌زنم»:

«بردریا قدم می‌زنم»، اما، شامل چهار دفتر شعر است، با شعرهایی کوتاه و یا نسبتاً بلند، که قربانعلی تصاویر عینی-انتزاعی برش‌های روایی شعرش را در فضای ناموزنِ بیانیتی مملو از طنز، کنایه و تناقض، شکل و طرح می‌دهد. رویکردی جهان‌گرایانه که برداشت‌های فکری- ذهنی شاعرانه را پس گره زدن به تجارب زیستی و خاطرات نوستالژیکی فردی-جمعی، در فضای گاه مفهومی و گاه سیالِ غوطه‌ور در رابطه‌ی دال به دال برش‌های متنی بازتاب می‌دهد، تا سطرها که آمیزه‌ای از طنز و روایت‌اند، مسیرهای ناهمسان پارادوکس‌های ضد و نقیض جهان پیرامون را بازسازی نمایند. نماهایی مکمل و در عین حال متضاد، با مضامینی که گاه معطوف به رویکردهای موسیقایی و آوایی قربانعلی‌اند و در سطرها به چرخه‌ای متکثر بدل می‌شوند و در چهارچوب گرایش به کاربرد اصطلاحات موسیقایی: «چهارگاه، ماژور،گوشه، سه گاه»، راهیابی صداهای تازه به شعر را مد نظر دارند و گاه از طریق اجراهای زبانی، بهره‌گرفتن از امکانات نمایشی تئاتر و سینما، مکالمه با متون کلاسیک و نثر کهن فارسی، و تلفیق نمودن آن‌ها با تجارب زیستی فردی-اجتماعی و دغدغه‌های تاریخی، ترویج شاخصه‌های زبانی –بیانی متکثر و سیالی را در سطرها به عهده می‌گیرند، تا برداشت‌های جامعه‌نگر و در عین حال فردی-درونی شاعر-راوی از وضعیت انسان در جهان هستی، هرچه صریح‌تر در سطرها بازتاب بیابند. با این همه اما حضور طنز و تنیدن آن در لایه‌های رواییِ زمان پریش برش‌های معلق میان گذشته، حال و آینده، به مثابه نقطه‌ی کانونی‌ای تلقی می‌شود، که اگر در سطوح فکری برش‌های متنی ریشه دوانیده، تا همچنان که افق‌های چندشقه‌ی سطرها را، به ضد روایتی چند وجهی بدل می‌کنند، متن را در بازی با خرده‌روایت‌های ناتمام و گسسته، به عرصه‌ها‌ی دلالتی‌ای بدل ‌نماید، که مدام در چرخه‌‌های معنایی، به تعلیق و تأخیر می‌افتد، تا زمینه‌های مفهومی عبارت‌ها، متأثر از اجراهای زبانی، در فضایی سیال رخنمون شوند. چشم‌اندازی متکثر و لغزان، که در بستر تمامی شعرهای قربانعلی جاری است و بیانیتی معترض را که متناسب و متناظر با جهان‌نگری‌های شاعرانه در متن طراحی شده،‌ به خردی منتقدانه گره می‌زند، تا محصول آن ترویج شاخصه‌های زبانی-بیانی ویژه‌ای باشد، که در شعرهای او مبانی زیبایی‌شناسانه‌اشان، اگر چه به مؤلفه‌های شعر دهه‌ی هفتاد گره خورده است، اما همچنان منحصر به فرد باقی می‌مانند. از سوی دیگر روایت در شعر قربانعلی، موازی با وضعیت متناقض آدمیان در جهان هستی، در سطرها بازتاب می‌یابد و با تلفیق شدن به رخدادهای تاریخی و جامعه‌گرا، مسیر پرنوسان پدیده‌های عینی-ذهنی را در نوشتار دنبال می‌کند، تا برش‌ها در ارتباطی بینامتنی با متون کهن به مثابه واقعیت‌های فرامتنی، درافتادن با گفتمان مسلط و رسمی و متون اقتدارگرای کهن را در نوشتار استمرار بخشند. به واقع سطرها با هم‌پوشانی یکدیگر، ترسیم روایت یا روایت‌هایی را در نوشتار به عهده می‌گیرند، که در خودآگاهی ذهن شاعر و مخاطب، نقشی محوری و کانونی دارند. با این همه اما در تمامی گزاره‌ها، حضور پررنگ بیانیت طنز است که در اشیاء و پدیده‌ها نفوذ می‌کند و شاخصه‌های زبانی-بیانی برش‌ها و پرش‌ها را عمق می‌بخشد و مبانی زیبایی‌شناسانه‌ی سطرها را طراحی می‌کند. به بیان دیگر حضور طنز، و تلفیق آن با بیانیتی مملو از کنایه و تناقض در هر برش روایی‌، به مثابه تبلوری پررنگ از خردی انتقادی است که با تلفیق شدن به روایت و خرده‌روایت‌ها، همچون عنصری شکل دهنده‌ در سطرهای‌ متنی به شمار می‌آید و به شیوه‌ای درونی و ذهنی در لایه‌های اجتماعی‌‌‌نمای عبارت‌ها نفوذ می‌کند، تا در چشم اندازی جامعه‌گرایانه هر خرده‌روایت را، به سناریویی برای بازتاب وضعیت هولناک و تراژیک انسان در جهان مدرن معاصر بدل نموده، بازسازی واقعیت‌های پرتنش و متناقض جهان از طریق زنجیره‌ای از دلالت‌های معنایی را به عهده گیرد، و با ادغام نمودن تک‌گویی‌های درونی شاعر-راوی به مکالمه‌ای که ذاتی اجتماعی را در خود می‌پرورد، در نهایت به مثابه همان کانون محوری‌ای به شمار می‌آید، که قربانعلی چرخه‌ی روایی سویه‌های معناهای  عینی-انتزاعی سطرهای شعرش را بر اساس آن‌ها تنظیم کرده است. چرخه‌ای اثرگذار که عرصه‌ی دیدگاهها و افق‌های تاریخی-جامعه‌نگر شاعر به شمار می‌آید و ساخت‌بندی رویکردهای فردی- اجتماعی برش‌ها را با ادغام نمودن به طنزی که ذات اجتماعی خود را مدام در سطرها رخنمون می‌کند، نمودار می‌گرداند.

نشانی‌ها را طوری چیده‌ام

که هر طرف جستجو را بگیری

در پیدایی باشم

حرف‌هایم را با پیغام‌گیر در میان گذاشته‌ام

سیستم‌های موبایل همه خط می‌دهند

در خواب‌های اتاق در دیگری باز نمی‌شود                           ص 33.

از سوی دیگر، با درنگ در مجموعه شعر: «بردریا قدم می‌زنم» روند دو وضعیت متفاوت نگرشی و نگارشی را می‌توان رصد نمود. وضعیت‌هایی که شاید با حرکتی ملموس و محسوس در نوشتار قابل واکاوی نباشند، اما از آن جا که موازی یکدیگر، وجهی استمراری از اجراهای زبانی را با تأخیر و تعلیق‌های ناگهانی به عهده گرفته‌اند، قابل تأمل و ارزیابی‌اند. در وضعیت نخست، طنز به مثابه عنصری کانونی، محور مرکزی برش‌های متنی را طراحی می‌نماید و با تنیدن در منطق روایی خرده‌روایت‌ها و غوطه‌ور شدن در ‌روایت‌ منتشر شده در برش‌ها، روند اجراهای زبانی را به عهده می‌گیرد. برای نمونه می‌توان به دفتراول: «چهارگاه/ماژور» و دفتر دوم: «سه گاه» که پیوست‌های کوتاه مجموعه شعر: «بردریا قدم می‌زنم» را در بردارند، اشاره کرد. اما آن چه در این میان مهم می‌نماید، حضور پررنگ بیانیت طنزگرای نوشتار است، که به مثابه شیوه‌ی زیست، افشای تناقضات و مصائب زندگی آدمیان را مد نظر دارد، و چون در بسیاری از سطرها، موازی با خردی هوشورز و آگاه در بستر خرده‌روایت‌ها، گسترش می‌یابد، به شطح‌آگینی در کلام  تن نمی‌دهد، اما از آن جا که وجوه عقل ستیزانه‌ی جهان پیرامون را به چالش می‌کشد، گاه در کلام، مرز میان بیانیتی شطح‌گونه، با بیان طنزگرای نوشتار را می‌شکند، اما در چرخه‌ی هوشمند و خردگرای نوشتار غوطه‌ور ‌می‌ماند، تا در عینیتی پویا و متکثر با حافظه و ادراک فردی- جمعی مخاطب عجین شود. روندی پویا و پرتحرک، که متأثر از آگاهی‌های شاعر-راوی بر فراز تمامی مونولوگ‌ها و دیالوگ‌ها ایستاده است و لایه‌هایی متکثر از حضور خود را در گستره‌ی متن به نمود می‌گیرد، تا از گرایش نوشتار به شطح گونگی در بیان جلوگیری کند، اما هم‌چنان بیانیتی شیزوفرن‌ که در انبوه لایههای مفاهیم متکثر رسوخ می‌کند، وجوه عینی-انتزاعی سطرها، که متناظر با فضای منتقدانه‌ در گستره‌ی متن جاری است، را تنظیم می‌نماید. چنان که، در دفتر اول: «چهارگاه/ماژور»، هر خرده روایت به تنهایی بستر اتفاقی خاص می‌شود، که با تلفیق شدن به جزئی‌نگاری‌های شاعرانه در قالب برش‌های روایی، موفق به طرح فضای جدید مملو از ریتم زندگی انسان در جهان معاصر می‌گردد، و با ایجاد فضای سیال دیالوگ‌، به صداهای گوناگون این امکان را می‌دهد، تا در فضایی چندوجهی درکنار هم شنیده شوند.

به انفرادی سلول‌هایم باز می‌گردم

ممکن است این حبس ابدی باشد؟!                ص 7.

در دفتر دوم: «سه گاه»، قربانعلی، بیانیت روایی برش‌های متنی را منوط به بهره‌گرفتن از ظرفیت‌ ژنراهای متنوعی نظیر: سینما، تئاتر و داستان کوتاه نموده، با استفاده  از امکانات روایی و بصری آن‌ها، و هم از طریق آشنایی‌زدایی، اخلال در کارکرد منطقی زبان و وجه انتفاعی آن، تخریب محور هم‌نشینی، جا به جایی سریع صحنه‌ها،گسستگی پاره‌های متن، توانمندی بازنمایی فضاها و صحنه‌های سورئالي را در نوشتار ممکن می‌نماید، که تنها از طریق رویکردی لغزان و سیال به رخدادها، و اجراهای زبانی، میسرمی‌گردد، تا در نهایت به خلق تصاويری منجر شود، که بازآفرینی زندگی در محیط پیرامون را از طریق الگوبرداری از فضاسازی و صحنه‌پردازی -که از ظرفیت‌های  هنرهای نمایشی نظیر: سینما  و تئاتر به شمار می‌آیند- امکان پذیر نماید. به بیان دیگر، انتقال حس و ارائه‌ی تجارب زیستی شاعرانه، هر برش متنی را به پلان‌ها و حتي سكانس‌هايی از یک فيلم نزدیک می‌کند، تا به جاي توصيف و روايت داستان، فضای برش‌ها را هر بیش‌تر دیداری‌تر نماید و حركت رخدادهای متناقض متنی را با استفاده از خرده‌روایت‌های گسسته-پیوسته، و عناصر زمان پریش، به مخاطب القاء ‌نمايد.

برای سوپر استارها افت دارد

گریه‌ی نقش دومی پاپیچ‌شان شود

به زنگ خنجرت گوش کن

دست گرمی‌ات را خون تازه خواهد پرداخت

فقط حیف

وقتی که قهرمان فیلم نباشد

بازی برای همه تمام می‌شود!

                                                            ص 25.

ت.در وضعیت دوم اما، روایت به مثابه عنصر محوری و کانونی سطرها، پس از تنیده شدن در بیانیتی مملو از طنز، کنایه و تناقض، روند اجرهای زبانی «بر دریا قدم می‌زنم» را دنبال می‌کند، و با جزئی‌نگری،‌ مسیر بینامتن‌ها را به هم می‌ریزد و با ایجاد اغتشاش در خطوط فکری- اندیشگی خرده‌روایت‌ها، مسیری متضاد و پرنوسان از نگرشی متکثر را در نوشتار ترویج می‌کند، تا هر خرده‌روایت که بازتابی از پارادوکس‌های این جهانی را درخود می‌پرورد، و از تناقضی هولناک در جهان معاصر نشآت گرفته است، سرانجام به چرخه‌ای از تصاویر عینی-انتزاعی در نوشتار بدل شود. دفترهای سوم و چهارم: «بردریا قدم می‌زنم» و «آن قصر که بر چرخ پهلو می‌زد!» نمونه‌‌هایی هستند، از این گفتار. در دفتر سوم: «بر دریا قدم می‌زنم» شاعر –راوی با ذهنیتی تاریخ‌نگر، پس از تخریب کلان روایت‌هایی که در ذهن مخاطب رسوب کرده‌اند،  و هم با همراهی امکانات فرم نمایش: نظير نما و پلان در سينما، فواصل زماني و مكاني، حوادث و بخش‌ها را در محور عمودي شعر نشان مي‌دهد. برای نمونه در شعر: «انالحق» هر بند شعر، بُعدی زماني و مكاني را به شیوه‌ی روايت‌های منفصل، سطر به سطر بازسازی مي‌کند. در این شعر، پدیده‌های عینی و ذهنی، انبوهی از مضحکه، وحشت و سردرگمی را پس از گره زدن به رخدادهای اجتماعی، به فضایی پرنوسان بدل می‌کنند، تا موقعیت دهشتناک آدمی در جهان پیرامون را به نمود گیرند.

عیش مجلس‌ام را به توپ بسته‌اند

از مشروطه لب‌های دوخته

فرو می‌ریزد! هیس

زیر خاکستر نجوای انالحق گر می‌گیرد                       ص49.

دفتر چهارم: «آن قصر که بر چرخ پهلو می‌زد!» در این دفتر نیز هر خرده روایت، مخاطب را با مجموعه‌ای از تصاویر، پلان به پلان رو در رو می‌نماید. تصاویری که‌ در امتداد لایه‌های روایی و بر اساس نشانه‌هايي که در متن برجسته می‌شوند، بازنمایی وقایع را به عهده می‌گیرند. به بیان دیگر، هر واژه در نوشتار می‌تواند، به مثابه نمایی بصری از رویدادهای متناقض جهان پیرامون باشد، که با تمام امكانات و ظرفيت‌هايش در متن حضور دارد. واژه‌هایی که در محور همنشینی و به یاری مجموعه‌ای از شگردهای زبانی، یا می‌بایست در نقاطی به یکدیگر متصل شده و شبکه‌ای همبسته از سازوکارهای شعری را با بهره‌گرفتن از امكاناتی چون: تصویرهای زبانی، ظرفيت‌های آوايي كلمات و ترکیب‌های ناسازه، در متن سامان دهند، و یا با تأخیر و تعلیق معناها در لایه‌های سیال سطرها، انرژی خود را بر تصاویر زبانی‌ای متمرکز کنند که در تعارض با مفاهیم متنی، ارجاع بی‌نهایت دال‌ها را در برش‌ها مد نظر دارند. تمهیداتی که سرانجام راهی به سوی آشنایی‌زایی‌ از زبان روایی شعر پدید آورده، غرابت معنایی سطرها را از طریق گسسته نویسی و تأکید مفرط بر حضور عناصر و پدیده‌های زندگی امروز، و هم با محور قراردادن عنصر زبان، و استفاده از جریان سیال ذهن، حتی به شیوه‌ی ‌چند راوی و برجسته‌نمایی لحن‌های متفاوت در سطرهای شعر، به نمود می‌گیرد و با ترویج بیانیتی طنزگرا، که نه تلخ و عصبی است و نه توفنده و مواج، چشم انداز تازه‌ای را در عرصه‌ی سرایش گشوده و یا می‌گشاید.

در عملیاتی  فوق انتحاری

کلمات را می‌بندم به خودم

می‌پرم وسط سیل شعری که می‌گذرد

حرف‌هایی که جفت شده بودند در قلبم

طبل گلویم را دم گرفته‌اند                        ص 52.

ث.بهره‌گرفتن از مؤلفه‌های شعر چند صدایی و ترویج صداهای تازه در برش‌های متنی، اما از دیگر شاخصه‌های زبانی-بیانی شعر قربانعلی به شمار می‌آیند، که با تنیده شدن در جهان‌نگری‌های شاعرانه‌، ساختار روایی برش‌ها را شکل و طرح می‌دهند. از سوی دیگر حضور چند سویه‌ی شاعر-راوی در بطن رویدادهای پرتنش و بحرانی، حضوری هوشمندانه و آگاهانه است، و با طرح پرسش‌هایی که ریشه در شناخت او از جهان دارند، مرزهای اندیشگی عبارت‌های شعر را بسط و گسترش می‌دهد و سبب می‌شود، تا هر مؤلفه به شیوه‌‌ای سیال، پژواک صداهای مختلف را در سطرها به چرخش درآورد. صداهایی که مکالمه محورند و گفت‌و گویی متکثر را میان انسان با رخدادهای جهان هستی بر قرار می‌کنند. از سوی دیگر قربانعلی با بهره‌گرفتن از امکانات نمایشی تئاتر، و ترویج ارتباط‌های تازه‌ی بینامتنی میان متون، مسیر مکالمه‌ای را در بستر نوشتار شکل می‌دهد، که در بسیاری از برش‌های متأثر از تصرف در نحو زبان و بازی معناها و همچنین فضاسازی‌های تاریخی-تلمیحی‌، باقی می‌مانند، تا در نهایت مسیر مکالمه به کنشی زیبایی‌شناسانه بدل شود. با این همه اما نمی‌توان پژواک درونی شاعر-راوی که در بسآمد مونولوگ‌های تک‌گو و تک‌صدا در نوشتار، مدام مسیر‌های رسیدن سطرها به فضاهای مکالمه را، قطع می‌کنند، ندیده و نشنیده گرفت.

کو، کو، کو،کو...

رفتگی روزهایم را لمس می‌کنم

کو،کو،کو،کو...

بی‌انعکاسی صدایی آزارم می‌دهد

زخمی دراز می‌کشد در تنم و باج خواهی می‌کند

چاهی گریه‌هایش را فرو می‌ریزد و حلقه حلقه بند می‌کشد بر نفس‌هایم               ص 68.

 «من» شعر قربانعلی اگر چه «من» فردی –انسانیِ تنهایی است، که وهم و ترس در وجود او درونی و تنیده شده است، اما به مثابه انسانی سردر گم و پیچیده در اندوهِ تلخی و نومیدی به شمار نمی‌آید. با این همه آن چه از یأس و سرگشتگی در بستر نوشتار موج می‌زند، بازآفرینی حضور پررنگ شخصیتی فرو رفته در اعماق پارادوکسیکال واقعیت‌های اجتماعی است، که یأس و نومیدی و ترس از تنهایی در وجودش، به صورت پژواکی درونی موج می‌زند، پس با گرفتن بیانیتی طنزمحور این توانمندی را می‌یابد، تا از این مؤلفه همچون شاخصه‌ای پربسآمد که در تمام مجموعه شعرها، با حضوری پرنوسان موضوعیت گرفته است، کارایی اجتماعی سطرها را مدام رخنمون کند، تا هر برش بازآفرینی موقعیتی را به عهده گیرد، که اگر در تجسمی ناخودآگاه، تنهایی‌ها و سرگشتگی‌های بشر معاصر را در تجارب زیستی به تصویر می‌گیرد، رسانای وضعیتی شیزوفرن، پرتنش و ناهمسان باشد که در برش‌های روایی، گسترش فضاهای چندشقه‌ و بحرانی را مد نظر دارد، و می‌کوشد با اجراهای متکثر زبانی همچنان که در بیانیتی عینی-انتزاعی، ارتباطی جهان‌گرایانه را تجربه می‌کند، تنش‌های فرو رفته در مناسبات زیستی-اجتماعی انسان در جهان مدرن را نیز در برش‌ها بازتاب دهد.

هزار چم تونل‌ها را دور می‌زنم

مه که سنگین می‌شود

صدایی در هم می‌پیچد

ها آآآ...

مشت می‌کوبد

هوووو...

شیشه را پایین می‌کشم

می‌خواهم رو در رو

با تنهایی‌ام مچ بیندازم!                   ص 60.

ج.به هر روی، مهرنوش قربانعلی یکی از شاعران مطرح و آوانگارد دهه‌ی هفتاد به شمار می‌آید، که با فاصله‌گیری از قواعد شعر مستقر، بهره‌گرفتن از اجراهای زبانی، ترویج گسست و تعلیق‌های ناگهانی از طریق ایجاد فضاهای محذوف، همچنان که روند پرنوسان خرده‌روایت‌های شعرش را بر مدار شاخصه‌ها و مؤلفه‌های زبانی-بیانی شعر دهه‌ی هفتاد تنظیم می‌کند، کوشیده است، مبانی زیبایی شناسانه‌ی تازه‌ای را متناسب با هستی‌نگری‌ها و جهان‌گرایی‌های خود در وجهی متکثر سامان دهد، که از منظر نگرش‌های جامعه‌گرای او در نوشتار راه یافته‌اند، تا شعرش را به نموداری از وضعیت متناقض‌نمای انسان معاصر در جهان مدرن، هر چه بیش‌تر نزدیک‌ کند. وضعیتی که بازنمایی آن جز به یاری بیانیتی پارادوکسیکال، مملو از طنز و تناقض و کنایه، شاید ممکن نباشد. با این همه اما او می‌کوشد، با ورود به عرصه‌های تاریخی- اجتماعی، تجارب زیستی خود را با مخاطب در میان بگذارد، و هم‌چنان روایت‌های متناقضی از آشفتگی‌ها و ماهیت بحران‌زده‌ی زندگی در جهان مدرن را به شیوه‌ی خاص خود و از منظری متفاوت، با بهره‌گرفتن از شگردهای زبانی- بیانی متکثر و سیال، در برش‌های متنی بازتاب دهد و همچنان که هوشورزانه، مسیر سرایش را دنبال می‌کند، زمینه‌های ادراکی-معنایی شعرش را به اجراهای زبانی و طنزی‌ زیرپوستی که همواره روی دیگر سکه‌ی شعر او را نقش می‌زنند، گره زده، از مسیرهای پرتنش جهان‌نگری‌های شاعرانه‌ای عبور کند، که معطوف به هستی‌انگاری‌های او در سطرها باقی می‌مانند.

دامنم را چرخ می‌دهم

پرچم کتیبه‌ای بلند می‌شود

در شیرینی این خواب

دیگر صدای هیچ تیشه‌ای

نمی‌پیچد!                                                ص13.

 

 منابع:

قربانعلی، مهرنوش، 1383، تبصره، نشر آرویج.

قربانعلی، مهرنوش، 1388، به وقت البرز، چ دوم، نشر آهنگ دیگر.

قربانعلی، مهرنوش، 1388 ، کوک تهران، نشر آهنگ دیگر.

قربانعلی، مهرنوش، 1392، شهروند افتخاری جهان، گزیده اشعار، نشر نصیرا.

قربانعلی، مهرنوش، 1395، بر دریا قدم می‌زنیم، نشر بوتیمار.

 

                                                           افسانه نجومی، دی ماه 1399.

 







ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات