اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
سه شنبه ، 11 ارديبهشت ماه 1403
22 شوال 1445
2024-04-30
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 104
بازدید امروز: 35
بازدید دیروز: 9525
بازدید این هفته: 12220
بازدید این ماه: 56543
بازدید کل: 14924634
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



طوطی پیر بر بام قزاق

                                

                                       حسین آتش پرور



   حضور در متن

 

     طوطی پیر بر بام قزاق

                 شهریار مندنی پور

 

     گوهر هرات شیشه ی ماهرانه ی تراش خورده ای بیش نیست

                                                 

 

داستان با روش روایی اول شخص و جمله ای با پنج سطرشروع می شود؛ جمله ای که تقریبن بیشترِ نشانه های داستان را در خود دارد و نویسنده سعی  می کنددر گشودن آن ها در طول داستان نسبت به این مهم وفادار بماند: [طوطی- پای تخت-گوهرِ هرات- انقطاع نسل جلال الدین میرزا.]

راوی داستان را از آن جا روایت می کند که در حضور یحیا خان نواب است و اشاره به فروریختن سردابه ی اجدادی، نمایان شدن اسکلت و در انتها،فرمانی که حاوی دستخط جد اعظم است.راوی در بیرون آمدن از پیش یحیا خان به گذشته برمی گردد؛به خابی که شاهزاده ملک آرا دیده است. بعد حضور راوی در پیش شاهزاده و ماموریتی که به او سپرده می شود. سپس به زینت الممالک می پردازد. از طریق زینت الممالک بدنبال گلنار درکافه ی فانوس شرق می رود.مجددن در روبرو شدن با علی اکبر خان نواب روی بر می گرداند وبه دنبال قتل سلیمان میرزا می رود. در نهایت علی اکبر خان نواب را می کشد و گوهر هرات را از دانه دان طوطی علی اکبرخان برمی دارد و به شاهزاده ملک آرا می سپارد و بعد... 

زبان دشوار، پیچیدگی، و جملات طولانی، سه عاملی هستند که در همان ابتدای داستان خود را نشان می دهند.البته پیچیدگی این داستان جدا از نثر وزبان ِگاه دشوار مندنی پور است. این داستان از نظرزبان بیشتر شبیه به سایه های غار است. و سایه های غار به دلیل ایجاز ، حرکت به روی یک محور و داشتنِ تنها یک شخصیتِ برجسته به نام آقای فروانه  و دیدِ عمیق اجتماعی فلسفی آن نسبت به این داستان، بسیار موفق تر است.

اگر این داستان کش نمی آمد، و به روی بیش از یک محور حرکت نمی کرد، و از نظر شخصیت ها که تقریبن همگی بر بستری مشابه، حرکت می کنند، و صحنه های شبیه به هم، شاید یکی از داستان های خوب و موفق مندنی پور می بود.یحیا خان و علی اکبر خانِ نواب که گاهی با عنوانِ خان  خطاب می شوند،تشخیص شان گاه مشکل می شود و به نظر می رسد که یحیا خان نباید کاری در داستان داشته باشد. شخصیت ها به علت شلوغی از نظر تعداد و زمینه های مشابهی که دارند، تنها با مکان و عملی که درگیر آن می شوند قابل تشخیص اند.علی اکبر خان ، گلنار، سلیمان میرزا، و راوی داستان به دلیل خون و گوشتی که دارند، بیشتر از سایر شخصیت ها قابل لمس هستند.وقایعِ زیاد، تکرارِ خاب ها، مشابهت های تاریخی با آن تالارهای کهنه، و شاهزاده های تکراری، کسل کننده به نظر می رسند و آشنایی زدایی را در داستان، حداقل در همین محدوده از داستان دور می کند.

داستان تِمی پلیسی- تاریخی دارد و فاقد اندروای است. تقریبن اندروای در آن به حداقل می رسد. و این یکی از ویژگی های داستان امروز است. اما هرچه از شیوه پلیسی به سمت تاریخی برویم،- با توجه به فضای تاریخی داستان،- تا آن جا که داستان می خاهد به وقایع تاریخ بپردازد، کم رنگ می شود. تنها نوک پیکان خط سیر داستان به فهرستی از وقایع مهم تاریخی نشانه می رود: قتل سلطان صاحب قران. واقعه ی شاه عبدالعزیم. کودتای سوم حوت.جنگ هرات.سال 32. اشغال جنوب. انقراض قاجار و زمانِ حال.

بهتر بود که داستان از قسمت گلنار شروع می شد و به آخر می رسید. به اضافه ی این که از مقطوع النسل کردن ِ سلیمان میرزا فهرست وار نمی گذشت و آن را تصویری می کرد.همچنین آن وقت فروریختنِ سردابه ی اجدادی را هم که در ابتدای داستان آمده بود برای توجیه روابط علت و معلول لازم می داشت. در حقیقت داستان از قسمت گلنار است که درخشان می شود.تصویر سازی از دخمه ی فانوس شرق،گلنار،قتل سلیمان میرزا و علی اکبر خان با زبان و نثر راحت، زیباترین فضا ها و تنه را برای داستان بوجود آورده است.در همین قسمت هاست که داستان داستان وقابل لمس می شود و با خاننده رابطه برقرار می کند.در همین قسمت هاست که نویسنده به دلیل توصیف ها، فضا سازی، استعاره، نشان دادن بجای گفتن، جزئی نگری، به داستان ارزش می دهد و آن را تا سرحد یک داستان بالا می کشد. به این جزئیات که در ارائه ی القاء غیر مستقیم تاثیر عمیقی دارد ، توجه می کنیم:" ریسه پرچم های کاغذی و کاغذ های رنگی که بمناسبت کودتای سوم حوت  از ستون های برق آویخته بودند، پاره شده  و کف پیاده رو افتاده بودند.پامال؛و زیر نور چراغها می شد دید که جویک های باران رنگهای آن ها را با خود می برد"

با این تصویر ها و جزیی نگری ها ،آرزوهای پایمال شده ی ملتی برای مان تداعی می شود و بارانی که آن ها را می شوید و با خود می برد. بعد سلیمان میرزا را داریم با آن خانه و تالارها که مو بر تن خاننده راست می شود.چنین زبانی در داستان ، همه چیز را به ما می گوید و به فکر وا می دارد. یا که در همان قسمت ِسلیمان میرزا وقتی راوی او را با قهوه مسموم می کند:"انگشتم را زیر لاله ی گوشش گذاشتم."

این ها نمونه هایی از دقت نویسنده است که کمترداستان نویسی به آن توجه دارد. از همان قسمت گلنار به بعد داستان سرشار از چنین نمونه های با ارزشی است.

از آن جا که داستان بر بستر تاریخ تکیه دارد، شیوه روایی مناسب ترین روش برای روایت این داستان است. هنگامی که نویسنده آگاهی مثل مندنی پور در قسمت دوم داستان رالیسم را به معنای دقیق خود بکار می گیرد، داستان در انتها از نمود به نمادتبدیل می شود. و این همان وقتی است که می بینیم گوهر هرات شیشه ی ماهرانه ی تراش خورده ای بیش نیست.

 

 

 

 

 

 

 

 








ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات